🌷🕊
شهید حسین پرندان
تولد ۱۳۴۲/۵/۳ رشت
شهادت ۱۳۶۵/۱۰/۲۱ محل شهادت شلمچه
حسین بسیارمهربان بود مخصوصا نسبت به پدرومادرش. او وقتی ازجبهه به مرخصی میومد به همه فامیل سرمیزد مخصوصا بزرگای فامیل اگرکاری داشتندبراشون انجام میداد.
اعزامی از تیپ محمدرسول الله از سپاه تهران
شهیدساکن تهران ویک فرزنددختر داشته است.
پیکرپاک این شهید پس از حدود۹ سال به میهن بازگشت
✍بخشی از وصیتنامه شهیدحسین پرندان:
«...عشقی سرتاسروجودم رامیسوزاندعشقی که واقعابزودی مرغ روح سبکبال من به سوی آسمانها به پروازدرمیآید.
به مادرم بگوییداندوه وغم نخوردوبه پدرم ودوستانم بگویید لباس سیاه نپوشن وبه خواهرانم بگوییدحجاب،شمارابرای همیشه حفظ میکند...
همیشه حضرت زینب رادرزندگی الگو قراردهیدیارویاورامام وانقلاب باشید...».
🍃یادش گرامی ونامش جاودان
🍃دسته گلی از صلوات به نیابت از این شهیدوالامقام هدیه می کنیم به حضرت ولیعصرارواحنا فداه
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم
به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان
#یادشهداکمترازشهادتنیست
#درودورحمتخداوندبرپدرومادراینشهیدبزرگوار
🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
🌷🕊
عرض سلام وادب واحترام
چندروزی است که مخاطبین عزیزمون شهدایی راکه کمتر اسمشون راشنیدیم به مامعرفی میکنندمثل شهیدفردین انصاری،شهیدعلی دهقان منشادی و...
باعث افتخارماست که خواهربزرگوار شهیدحسین پرندان درکانال همراه ماهستند واین مطالب توسط ایشون دراختیارماگذاشته شده است
ازهمه این عزیزان سپاسگزاریم
وبازهم ازشماهمراهان گرامی میخواهیم که
دراین زمینه مارایاری بفرمایید.
🌷🕊
یڪ عمر گذشت و عاقبت فهمیدیم
از دل نرود هرآنکہ از دیده رود..
#نماز_اوّل_وقت
#التماس_دعاے_فرج
#ماملت_شهادتیم
#ماملت_امام_حسینیم
#لبیک_یاخامنه_ای
#باشهداتاظهور
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
3.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلام_امام
رهبر معظم انقلاب:
🌷 قبل از ظهور، رفاه و آسایش و عافیت طلبی نیست، به شدت فشرده می شوید و امتحان میشويد.
🌸 شرط تحقق ظهور، برپائی امر به معروف و نهی از منکر هست.
📚 تفسیر آیه ۴۰ و ۴۱ سوره حج👆
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امر_به_معروف
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
🌷🕊
تصویری از رزمنده مجاهد سپاه اسلام سعید علیدادی در حمله بامداد امروز جنگنده های رژیم صهیونیستی به جنوب دمشق به شهادت رسید.
شهادتت مبارک
#مدافع_حرم
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_چهل_وسوم
به هول از جا بلند شدم و دویدم به طرف اتاقی که مادرشوهرم آنجا بود. داشت از درد به خود می پیچید. دست و پایم را گم کردم. نمی دانستم چه کار کنم. گفتم: «یک نفر را بفرستید پی قابله.»
یادم آمد، سر زایمان های خواهر و زن برادرهایم شیرین جان چه کارهایی می کرد. با خواهرشوهرهایم سماور بزرگی آوردیم و گوشه اتاق گذاشتیم و روشنش کردیم. مادرشوهرم هر وقت دردش کمتر می شد، سفارش هایی می کرد؛ مثلاً لباس های نوزاد را توی کمد گذاشته بود یا کلی پارچه بی کاره برای این روز کنار گذاشته بود. چند تا لگن بزرگ و دستمال تمیز هم زیر پله های حیاط بود. من و خواهرشوهرهایم مثل فرفره می دویدیم و چیزهایی را که لازم بود، می آوردیم.
بالاخره قابله آمد. دلم نمی آمد مادرشوهرم را در آن حال ببینم، پشتم را کردم و خودم را با سماور مشغول کردم که یعنی دارم فتیله اش را کم و زیاد می کنم یا نگاه می کنم ببینم آب جوش آمده یا نه، با صدای فریاد و ناله های مادرشوهرم به گریه افتادم. برایش دعا می خواندم. کمی بعد، صدای فریادهای مادرشوهرم بالاتر رفت و بعد هم صدای نازک و قشنگ گریه نوزادی توی اتاق پیچید.
همه زن هایی که دور و بر مادرشوهرم نشسته بودند، از خوشحالی بلند شدند.
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_چهل_وچهارم
قابله بچه را توی پارچه سفید پیچید و به زن ها داد. همه خوشحال بودند و نفس هایی را که چند لحظه پیش توی سینه ها حبس شده بود با شادی بیرون می دادند، اما من همچنان گوشه اتاق نشسته بودم. خواهرشوهرم گفت: «قدم! آب جوش، این لگن را پر کن.»
خواهرشوهر کوچک ترم به کمکم آمد و همان طور که لگن را زیر شیر سماور گذاشته بودیم و منتظر بودیم تا پر شود، گفت: «قدم! بیا برادرشوهرت را ببین. خیلی ناز است.»
لگن که تا نیمه پر شد، آن را برداشتیم و بردیم جلوی دست قابله گذاشتیم. مادرشوهرم هنوز از درد به خود می پیچید. زن ها بلندبلند حرف می زدند. قابله یک دفعه با تشر گفت: «چه خبره؟! ساکت. بالای سر زائو که این قدر حرف نمی زنند، بگذارید به کارم برسم. یکی از بچه ها به دنیا نمی آید. دوقلو هستند.»
دوباره نفس ها حبس شد و اتاق را سکوت برداشت. قابله کمی تلاش کرد و به من که کنارش ایستاده بودم گفت: «بدو... بدو... ماشین خبر کن باید ببریمش شهر. از دست من کاری برنمی آید.»
دویدم توی حیاط. پدرشوهرم روی پله ها نشسته و رنگ و رویش پریده بود. با تعجب نگاهم کرد. بریده بریده گفتم: «بچه ها دوقلو هستند. یکی شان به دنیا نمی آید. آن یکی آمد. باید ببریمش شهر. ماشین! ماشین خبر کنید.»
💟ادامه دارد...✒️
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
6.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🕊
حلما دختر خردسال شهید پوریا احمدی خطاب به رهبر انقلاب: حالا که به سن تکلیف نرسیدم، میشه شمارو یه کم بغل کنم؟
خوش به سعادتت حلماجون🥺
#جانم_فدای_رهبر
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
11.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🕊
وعدهای که به آن عمل شد...
حضور سرزده رهبر انقلاب بر مزار شهید پوریا احمدی، بخاطر وعدهای که به فرزند شهید داده بودند
برشی از مستند آرمان روحالله؛ روایتی از دیدار خانواده شهدای امنیت
#لبیک_یاخامنهای
#جانم_فدای_رهبر
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯