7.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🍃
ازعرش برین روح الامین می آید
باخیل ملک سوی زمین می آید
گفتم صلوات می فرستند چرا؟
گفتند که زین العابدین می آید
میلاد با سعادت زین العابدین، امام سجاد علیه السلام، تبریک و تهنیت باد🍃🌸
#میلاد_امام_سجاد علیه السلام
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
#رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_شصت_ونهم
خواهر ها و برادرها کمک کردند اسباب و اثاثیه مختصری را که داشتیم آوردیم خانه خودمان. از همه بیشتر شیرین جان کار می کرد و حظ خانه مان را می برد. چقدر برای آن خانه شادی می کردیم. انگار قصر ساخته بودیم. به نظرم از همه خانه هایی که تا به حال دیده بودم، قشنگ تر، دل بازتر و باصفاتر بود. وسایل را که چیدیم، خانه شد مثل ماه.
از فردا دوباره صمد رفت دنبال کار. یک روز به رزن می رفت و روز دیگر به همدان. عاقبت هم مجبور شد دوباره به تهران برود. سر یک هفته برگشت. خوشحال بود. کار پیدا کرده بود. دوباره تنهایی من شروع شده بود؛ دیر به دیر می آمد. وقتی هم که می آمد، گوشه ای می نشست و رادیوی کوچکی را که داشتیم می گذاشت بیخ گوشش و هی موجش را عوض می کرد. می پرسیدم: «چی شده؟! چه کار می کنی؟! کمی بلندش کن، من هم بشنوم.»
اوایل چیزی نمی گفت. اما یک شب عکس کوچکی از جیب پیراهنش درآورد و گفت: «این عکس آقای خمینی است. شاه او را تبعید کرده. مردم تظاهرات می کنند. می خواهند آقای خمینی بیاید و کشور را اسلامی کند. خیلی از شهرها هم تظاهرات شده.»
بعد بلند شد و وسط اتاق ایستاد و گفت: «مردم توی تهران این طور شعار می دهند.»
دستش را مشت کرد و فریاد زد: «مرگ بر شاه... مرگ بر شاه.»
بعد نشست کنارم. عکس امام را گذاشت توی دستم و گفت: «این را برای تو آوردم. تا می توانی به آن نگاه کن تا بچه مان مثل آقای خمینی نورانی و مؤمن شود.»
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_هفتادم
عکس را گرفتم و نگاهش کردم. بچه توی شکمم وول خورد.
روزها پشت سر هم می آمد و می رفت. خبر تظاهرات همدان و تهران و شهرهای دیگر به قایش هم رسیده بود. برادرهای کوچک تر صمد که برای کار به تهران رفته بودند، وقتی برمی گشتند، خبر می آوردند صمد هر روز به تظاهرات می رود؛ اصلاً شده یک پایه ثابت همه راه پیمایی ها.
یک بار هم یکی از هم روستایی ها خبر آورد صمد با عده ای دیگر به یکی از پادگان های تهران رفته اند، اسلحه ای تهیه کرده اند و شبانه آورده اند رزن و آن را داده اند به شیخ محمد شریفی.
این خبرها را که می شنیدم، دلم مثل سیر و سرکه می جوشید. حرص می خوردم چرا صمد افتاده توی این کارهای خطرناک.
دیر به دیر به روستا می آمد و بهانه می آورد که سر زمستان است؛ جاده ها لغزنده و خطرناک است. از طرفی هم باید هر چه زودتر ساختمان را تمام کنند و تحویل بدهند. می دانستم راستش را نمی گوید و به جای اینکه دنبال کار و زندگی باشد، می رود تظاهرات و اعلامیه پخش می کند و از این جور کارها.
عروسی یکی از فامیل ها بود. از قبل به صمد و برادرهایش سپرده بودیم حتماً بیایند.
💟ادامه دارد...
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
☝️♦️آقا سید علی اصغر صائمی، کسی که پدر و مادر و دو تا از برادرانش شهید شده اند، خودش جانباز ۷۰درصد و پسرش مدافع حرم است.
🔹نمیتواند حرکتی بکند و هر دو چشم ایشان هم تخلیه شده است و دست چپ شان هم قطع است.
🔹میگه بااینکه نمیتونم تکون بخورم و راه برم منو بعنوان کیسه پر خاک بزارید حلو دشمن تیر بخورم...
🌷روز جانباز بر جانبازان مخلص مبارک باد
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🕊
#ببینید👆
#کلام_شهید
#شهید_مرتضی_عطایی :
تو که اخر گره رو وا میکنی
پس چرا امروز و فردا میکنی
دیگر این را من نگفته ام ای خدا...
امید هم خوب است که از شهدا بیادگار در وجودمان حفظ شود.
حال،
به آبروی علمداری که برای اسارت علیا مخدره زینب کبری علیها سلام نگران و مضطرب بود،
میشود گره از کار ما هم بگشایی ای خدا؟
گرهِ کار...#در_آرزوی_شهادت
....تو و کرمت ای رب ودود....
🕊#عاقبتون_شهدایی🕊
26.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 📿 صلوات شعبانیه
💠 اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَهِ النُّبُوَّهِ وَ مَوْضِعِ الرِّسالَهِ ...
🎙 بانوای : #حاج_میثم_مطیعی
✍️ خواندن این صلوات به صورت روزانه در ماه شعبان هنگام #ظهر و
#نیمهشب توصیه شده است.
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
#سلام_امام_زمانم
#هرنخازسجادهیسجادگویدالعجل
🌱خوشاآندمکهخندانگشت عالمباحضورتو
علیبنحسین شادوجهان مست سرور تو
🌱دگر بار عالمی شادان به نذر سیدساجد
اباصالح! جهان آمادهٔ بزم ظهور تو...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#لَـیِّنقَـلبیلِوَلِیِّاَمرِک
#امام_زمان_عج
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯