🌷🕊
#شهید_آوینی:
خداوند مقرّبترین بندگان خویش را ازمیان عشّاق بر می گزیند که گره کور دنیارا به معجزه عشق می گشایند.
#آوینی
#سید_اهل_قلم
#رجب
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
🌷🕊
آنچه روشن کند روزهای مرا،لبخندزیبای شماست.
✋سلام برشما همسنگران و دوستداران شهـــــداء 🍃
روزمان راباسلام وتوسل به شهدابیمه کنیم.
سلام برشهداییکه مردانه جنگیدندتاما امروز در آرامش وامنیت کامل زندگی کنیم.
امروزهرچی کارخیراز دستت برمیاد ازطرف رفیق شهیدمون ﴿#احمدزارعی ﴾
برای امام زمانت انجام بده،
باشه؟؟
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🌷🕊
خوزستان او را خوب می شناسد...
🌷شهید احمد زارعی
پانزدهم اردیبهشت سال 45 درشهرستان کلاله از توابع گلستان متولد شد،
اهل گنبد بود ، نکا ازدواج کرد
وعضوی از لشکر ویژه ۲۵ کربلا ؛ نترس بود و شجاع ؛ چند سال در جبهه ها حضور داشت
احمد با وجود قد کوتاه سن کم، در ایثار و گذشت و توانائی برای خودش اعجوبه ائی بود و برای لشکر، یک لشکر نیرو، در تمام سالهای جنگ حضور مداوم داشت.
به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. یازدهم آذر 1365، در شطعلی در منطقه عملیاتی کربلای چهار در کنار سردار شهید سبزعلی خداداد بر اثر اصابت ترکش شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
🍃یادش گرامی ونامش جاودان
🍃دسته گلی از صلوات به نیابت از این شهیدوالامقام هدیه می کنیم به حضرت ولیعصرارواحنا فداه
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم
به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان
#یادشهداکمترازشهادتنیست
#درودورحمتخداوندبرپدرومادراینشهیدبزرگوار
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
🌷🕊
۲۷ دیماه سالروز شهادت نواب صفوی
شهید سید مجتبی نواب صفوی:
آرزو دارم که حکومت اسلامی تشکیل بشود و آن زمان بزرگترین افتخارم این است که رفتگر خیابانهایش باشم.
🌷 شهادت ۲۷ دیماه ۱۳۳۴
🌷 تیرباران بدست رژیم پهلوی
🟡 مقام معظم رهبری : سلام بر آن پیشاهنگ جهاد و شهادت در زمان ما.
#شهید_نواب_صفوی
#ماه_رجب
#رجب
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🕊
#سلام_یا_ضامن_آهو
چراغ خانۂ قبرم تویی امام رضا(ع)
شوَد به شوق تو عمرم تمام، ضامن آهو
میایی و به هوایت دوباره میگویم:
سلام قبلۂ هشتم! سلام؛ ضامن آهو!
#السلامعلیک_یا_علی_بن_موسی_الرضا_ع
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#حضرتمادر
#فاطمیه
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
🌹مرخصی که میآمد، اول میرفت دیدن امام(ره). خانه هم که میآمد، من از او زیاد چیزی نمیپرسیدم، غلامعلی هم خیلی چیزی نمیگفت. البته یک وقتهایی از غلامعلی سؤال میکردم؛
موقع فلان حمله، سنگرتان کجا بود؟ میگفت: «سنگر ما زیر آسمان خداست.»
#شهیدغلامعلی_پیچک🌷
به روایت مادر
#یادشهداکمترازشهادت_نیست
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷
✫⇠ #قسمت_هفدهم
🔵 گفتم: «خیلی حرف می زند.»
خدیجه باز خندید و گفت: «این هم چاره دارد. صبر کن تو که از لاکت درآیی و رودربایستی را کنار بگذاری، بیچاره اش می کنی؛ دیگر اجازه حرف زدن ندارد.»
از حرف خدیجه خنده ام گرفت و این خنده سر حرف و شوخی را باز کرد و تا دیروقت بیدار ماندیم و گفتیم و خندیدیم.
چند روز بعد، مادر صمد خبر داد می خواهد به خانه ما بیاید.
عصر بود که آمد؛ خودش تنها، با یک بقچه لباس. مادرم تشکر کرد. بقچه را گرفت و گذاشت وسط اتاق و به من اشاره کرد بروم و بقچه را باز کنم. با اکراه رفتم نشستم وسط اتاق و گره بقچه را باز کردم. چندتایی بلوز و دامن و پارچه لباسی بود، که از هیچ کدامشان خوشم نیامد. بدون اینکه تشکر کنم، همان طور که بقچه را باز کرده بودم، لباس ها را تا کردم و توی بقچه گذاشتم و آن را گره زدم.
مادر صمد فهمید؛ اما به روی خودش نیاورد. مادرم هی لب گزید و ابرو بالا انداخت و اشاره کرد تشکر کنم، بخندم و بگویم که قشنگ است و خوشم آمده، اما من چیزی نگفتم. بُق کردم و گوشه اتاق نشستم.
مادر صمد رفته بود و همه چیز را برای او تعریف کرده بود. چند روز بعد، صمد آمد.
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟