eitaa logo
امامزادگان عشق
4.5هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.7هزار ویدیو
2 فایل
رزقت‌روازشهدابگیر😍شمابه‌مهمانی‌لاله‌هادعوت شدی ازقافله‌ی‌شهداجانمونی‌رفیق🙂اینجادورهمیم برای شهیدانه زیستن ادمین @Sadat_Yas کپی مطالب فقط برای کسانی که عضوکانال هستندجایزاست اونم باصلوات برای سلامتی امام زمان عج‌ ودعای خیر کپی بنروریپ ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
‌🌷🕊 حق‌الناس‌یعنی‌.. من‌باگناهام‌نزارم‌بقیه‌مشتاقان ظھور روببینند..! ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊 آنچه روشن کند روزهای مرا،لبخندزیبای شماست. ✋سلام برشما همسنگران و دوستداران شهـــــداء 🍃 روزمان راباسلام وتوسل به شهدابیمه کنیم. سلام برشهدایی‌که مردانه جنگیدندتاما امروز در آرامش وامنیت کامل زندگی کنیم. امروزهرچی کارخیراز دستت برمیاد ازطرف رفیق شهیدمون ﴿علیرضاناهیدی﴾ برای امام زمانت انجام بده، باشه؟؟ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🌷🕊 شهیدعلیرضاناهیدی ﴿شهیدی که رهبر انقلاب او راسبب اعتلای اسلام دانست ،خدا گواه است شهید ناهیدی از مفاخر اسلام است﴾ 🌷تولد:اول زمستان۱۳۳۹ 🕊شهادت:۲۸بهمن۱۳۶۱فکه اولین شهید موشکی فرمانده تیپ ذوالفقار لشکر۲۷حضرت‌رسولﷺ بود. شهید حاج ابراهیم همت درباره شهید علیرضا ناهیدی چنین گفت: ◇ خدا گواه است که این بچه حزب اللهي یکی‌ از مفاخر اسلام بود. ◇ بیش‌از سه‌سال در جبهه حضور داشت. ◇ وقتی آمده بود به سپاه مریوان، نه بسیجی بود، نه پاسدار، یک دست لباس سرباز پوشیده بود. در این سه سال با همین یکدست لباس زندگی کرد، همان را می‌شست و می‌پوشید. یک جفت کفش هم داشت که کف آن ساییده شده بود. ◇ یک ریال حقوق دریافت نکرد. پولی را هم که پدر و مادرش به او می‌دادند با بچه ها می‌گذاشتند روی هم تا یک قبضه خمپاره برای توپخانه بخرند. ◇ در کردستان اول از خمپاره ۶۰ شروع کرد بعد رفت سراغ ۸۰، بعد آمد توپخانه ۱۰۵ و... ◇ همه این مهارت ها را یاد گرفت و بعد آمد روی موشک. موشک را تا آن موقع هیچکس نمی‌توانست استفاده‌کند. ◇ علیرضا انسان عجیبی بود. 🍃یادش گرامی ونامش جاودان 🍃دسته گلی از صلوات به نیابت از این شهیدوالامقام هدیه می کنیم به حضرت ولیعصرارواحنا فداه به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان 🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 افزایش حضور شیاطین جن و شیاطین اِنس در زمین ❗️ علامت واضح ! ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
😊 " آرامش" واژه پر تکرار شرکت کنندگان این دوره... 🤲 دورۀ آموزشی (سطح یک)؛ چلّۀ عاشقانه با خدا ✅ تو هم مشکلی داری که حلش از پس هیچ کس بر نمیاد؟ ✅ میخوای ارتباطت با همه اطرفیانت درست بشه؟ ✅ می‌دونی چه جوری باید محیط خانواده رو جذاب کنی؟ برای تربیت صحیح بچه‌هات، دنبال یه تکیه گاهی؟ خلاصه کلام: دنبال آرامشی؟ 🧐 پس منتظر چی هستی؟ ثبت نام کن. 🎙مدرس دوره: حجةالاسلام 📋 بخشی از نظرات 🔅۴۵،۰۰۰🔅 شرکت کنندگان قبل رو (اینجا) بخونید. 🎥 برای دیدن کلیپ معرفی دوره (کلیک) کنید. ⏳مهلت ثبت نام: ۲۹ مهر تا ۱۰ آبان 🗓 برگزاری دوره: ۱۱ آبان تا ۲۱ آذر 🎁 شاید با هدیه کردن این دوره به دوستات، زندگی شون رو متحول کنی... 🔸 اطلاعات بیشتر و ثبت نام: 🌐 http://ktft.ir/gh15 🔸 قبل از ثبت نام حتماً در کانال عضو شو:🔻 https://eitaa.com/tarbiatkadeh/1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊 شهید حسين خرازی نقل میکرد: 🔹وقتی تو جبهه هدایای مردمی را باز میکردیم در نایلون رو باز کردم دیدم یه قوطی خالی کمپوته که داخلش یه نامه است. تو نامه نوشته بود:برادر رزمنده سلام من یک دانش آموز دبستانی هستم خانم معلم گفته بود که برای کمک به رزمندگان جبهه یک کمپوت هدیه بفرستیم. با مادرم رفتم از مغازه بقالی کمپوت بخرم قیمت هر کدوم از کمپوت ها را پرسیدم اما قیمت آنها خیلی گران بود، حتی کمپوت گلابی که قیمتش 25 تومان بود و از همه ارزان تر بود را نمیتونستم بخرم.آخر پول ما به اندازه سیرکردن شکم خانواده هم نیست.در راه برگشت،کنار خیابان این قوطی خالی کمپوت را دیدم برداشتم و چند بار با دقت آن را شستم تا تمیز شد. حالا یک خواهش از شما برادر رزمنده دارم،هر وقت که تشنه شدید با این قوطی آب بخورید تا من هم خوشحال شوم و فکر کنم که توانستم به جبهه ها کمکی کنم. ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
🌷🕊 با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا. وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند! بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟ امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد. راوی : 🌷 ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا