فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 زمان ازدواج رهبرمعظم انقلاب از زبان خودشان در مصاحبه تلویزیونی
♦️ انتشار بمناسبت ۱ذیالحجه؛ سالروز ازدواج حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها
#جانم_فدای_رهبرم
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداوند متعال به موسی(ع) فرمود:
تو را برگزیدم چون متواضعتر از تو نیافتم؛
نماز که میخوانی،گونههایت را بر زمین میگذاری.
ای موسی
دستت را بر محل سجدهات بگذار و بر چهره و اعضای بدنت بکش زیرا این کار دوای هر دردی است.
📘کلیات حدیث قدسی
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه را شکل یار میبینم، پیرزن را نگار میبینم😁
شعرخوانی طنزآمیز یک مجرد در محضر رهبر انقلاب
فقط آخرش 😂
#روز_ازدواج
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
• پـــدر و دخـتـرے •
تصویر سمت راست سردار شهید علی آقازاده نژاد در سال۱۳۹۷ بر مزار (یاد بود) شهید ابراهیم همت.
و تصویر سمت چپ دختر دوم شهید علی آقازاده نژاد بر مزار شهید ابراهیم همت در همین روزهای اخیر🌱✨
دخترم..دستت را بر جایی از مزار بگذار که پدرت گذاشته بود:)
#یادشهداکمترازشهادت_نیست
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
♥️¦ #روایتعشق
به شدت دلباختهی شخصیت امام خمینی‹ره› و حضرت آقا ‹مدظلهالعالی› بودن .
یادمه وقتایی که با گروههای مختلف به تهران برای زیارت شهدای بهشت زهرا میرفتم پدرم میگفتن که چرا شما رو مرقد امام خمینی‹ره› نمیبرن همهی این شهدا سرباز و و رهرو مکتب امام بودن.
زیبایی دفاع مقدس و این حماسهها همه مرهون نهضت امام خمینی‹ره› بوده و هست.
و قید میکردن متاسفانه امام خمینی بین ماها خیلی غریب هستن و هنوز اونجوری که باید و شاید به درک عظمت شخصیتی امام و اون تحولی که در عالم به پا کردن نرسیدیم.
خیلی عاشق امام بودن . .🌱'
• برگیازخاطراتسردارطریقالقدسومدافعحرم
شهید علی آقازاده نژاد •
#شادی_روحش_صلوات
أللَّھُمَصَلِّ؏َلیمُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَ؏َـجِّلْفَرَجھُمَ
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️
❄️🌨❄️🌨❄️🌨
🌨❄️🌨❄️
❄️🌨
🌨
#قصھ_دلبࢪی
#قسمت_بیستوسوم
چشمانم را بستم .
با نوای صلوات خاصه امام رضا خودم را پای ضریح می دیدم .
در بین همهمه زائران ، حرفم را دخیل بستم به ضریح :
«ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا / حلوا به کسی ده که محبت نچشیده!»
همه را سپردم به امام (علیه السلام) ❤
هندزفری را گذاشتم داخل گوشم .
راه می رفتم و روضه گوش می دادم .
رفتم به اتاقم با هدیه هایش ور رفتم : کفن شهید گمنام ، پلاک شهید ...
صدای. اذان بلند شد ، مادرم سر کشید داخل اتاق و گفت :« نخوابیدی؟!
برو یه سوره قرآن بخون!»
ساعت شش_شش و نیم صبح ، خاله ام با مادرم وسایل سفره عقد را جمع
می کردند.
نشسته بودم و بر و بر نگاهشان میکردم!
به خودم می گفتم :« یعنی همه اینا داره جدی می شه؟» ☹️
خاله ام غرولندی کرد که :«کمک نمی کنی حداقل پاشو لباست رو بپوش!»
همه عجله داشتند که باید عقد زودتر خوانده شود تا به شلوغی امامزاده نخوریم . ☹️☹️
وقتی با کت و شلوار دیدمش ، پقی زدم زیر خنده 😂
هیچ کس باور نمی کرد این آدم ، تن به کت و شلوار بدهد ..
از بس ذوق مرگ بود ، خنده ام گرفت 😂
به شوخی بهش گفتم :« شما کت و شلوار پوشیدی یا کت و شلوار شما رو پوشیده ؟»😉😁
در همه عمرش فقط دوبار با کت و شلوار دیدمش : یک بار برای مراسم عقد ، یک بار هم برای عروسی 😁
درو همسایه و دوست و آشنا باتعجب می پرسیدند :« حالا چرا امامزاده؟!» نداشتیم بین فک و فامیل کسی این قدر ساده دخترش را بفرستند خانه بخت😊
ادامـہدارد . . .
بہقـلم✍🏻«محمدعلۍجعفرۍ🌿»
🌨
❄️🌨
🌨❄️🌨❄️
❄️🌨❄️🌨❄️🌨
🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️
🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️
❄️🌨❄️🌨❄️🌨
🌨❄️🌨❄️
❄️🌨
🌨
#قصھ_دلبࢪی
#قسمت_بیستوچهارم
حالا در این هیر و ویر پیله کرده بود که برای شهادتش دعا کنم 😑
می گفت :«اینجا جاییه که دعا مستجاب می شه!» 🤦🏻♀
هرچه می خواستم بهش بفهمانم که ول کن این قدر روی این مطلب پافشاری نکن ، راه نمی داد 😑💣
هی می گفت :« تو سبب شهادت منی ، من این رو با ارباب عهد بستم ،
مطمئنم که شهید می شم !» ☺️
فامیل که در ابتدای امر ، کلا گیج شده بودند .
آن از ریخت و قیافه داماد این هم از مکان خطبه عقد 😕
آن هم آدمی با این همه ریش ، جزء در لباس روحانیت ندیده بودند .
بعضی ها که فکر می کردند طلبه است
با تو جه به اوضاع مالی پدرم ، خواستگار های پولداری داشتم که همه را دست به سر کرده بودم .
حالا برای همه سؤال شده بود که مرجان به چه چیزاین آدم دل خوش کرده که بله گفته است 😐
عدهای هم با مکان ازدواجمان کنار می آمدند ، ولی می گفتند :«مهریه ش رو کجای دلمون بزاریم ، چهارده تا سکه شد مهریه!» 😬
همیشه در فضای مراسم عقد ، کف زدن و کل کشیدن و این ها دیده بودم .
رفقای محمد حسین زیارت عاشورا خواندند ، و مراسم وصل به هیئت و روضه شد ...
البته خدا دروتخته را جور می کند😁
آن ها هم بعد از روضه ، مسخره بازی شان سرجایش بود 🤦🏻♀
شروع کردند به خواندن شعر «رفتند یاران ، چابک سواران .....»
چشمش برق زد . گفت :«تو همونی که دلم می خواست. کاش منم همونی شم که تو دلت می خواد!»
ادامـہدارد . . .
بہقـلم✍🏻«محمدعلۍجعفرۍ🌿»
🌨
❄️🌨
🌨❄️🌨❄️
❄️🌨❄️🌨❄️🌨
🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️
دوستان یه خبرخوب😍
امروز به مناسبت سالروز ازدواج پربرکت امیرمؤمنان علی علیه السلام وحضرت فاطمه زهراسلام الله علیها تاشب دوپارت دیگه از رمان رابراتون میذارم😊