eitaa logo
امامزادگان عشق 🌷
4.7هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2.4هزار ویدیو
2 فایل
رزقت‌روازشهدابگیر😍شمابه‌مهمانی‌لاله‌هادعوت شدی ازقافله‌ی‌شهداجانمونی‌رفیق🙂اینجادورهمیم برای شهیدانه زیستن ادمین @Sadat_Yas کپی مطالب فقط برای کسانی که عضوکانال هستندجایزاست اونم باصلوات برای سلامتی امام زمان عج‌ ودعای خیر کپی بنروریپ ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 السَّلاَمُ عَلَى مُحْيِي الْمُؤْمِنِينَ وَ مُبِيرِ الْكَافِرِينَ... 🌱سلام بر آن خورشیدی که با ظهورش روحی تازه در کالبد اهل ایمان می‌دمد و بساط کفر را برای همیشه برمی‌چیند. 🍂نشسته غرق تماشای شیعیان خودش کسی نیامده جز او سر قرار خودش... 🍂چه انتظار عجیبیست اینکه شب تا صبح کسی قنوت بگیرد به انتظار خودش ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊 ✋سلام برشما همسنگران و دوستداران شهـــــداء 🍃 روزمان راباسلام و به شهدا کنیم. سلام برشهدایی‌که مردانه جنگیدندتاما امروز در آرامش وامنیت کامل زندگی کنیم. رزق‌امروزراازاین‌شهیدبزرگواربگیریم👇 امروزهرچی کارخیراز دستمون برمیاد ازطرف رفیق شهیدمون ﴿﴾ برای امام زمان جانمون انجام میدیم 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🌷🕊 متولد۱۳۴۳/۳/۲ درسوادکوه با حضور در عمليات غرورآفرین والفجر 8، دچار عارضه شيميائي و جراحت در اثر ترکش شد.او در كِسوت تيربارچي، آرپي‌جي­زن و مسئول مخابرات نیز، خدمات ارزنده­اي در كارنامه افتخارات خود در لشکر ۲۵ کربلا به يادگار دارد. . مادر با ذکر خاطره‌ای از فرزندش، چنین می‌گوید: «مراسم عقد و ازدواجش، با صلوات و تكبير آغاز شد. او آن روز به جاي رَخت دامادي كه برايش دوخته بوديم، لباس پاسداري به تن كرد.»   . و در نهایت، ابوالقاسم درتاریخ ۱۴۶۶/۹/۲۱، طی عملیات پدافندي در فاو  به جمع ياران شهيدش پيوست. 🍃یادش گرامی ونامش جاودان 🍃دسته گلی‌ازصلوات به نیابت ازامام‌شهدا،شهدایی که امروز سالگردشهادتشان میباشدو این شهیدوالامقام هدیه میکنیم به حضرت ولیعصرارواحنا فداه به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان 🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 زمان ازدواج رهبرمعظم انقلاب از زبان خودشان در مصاحبه تلویزیونی ♦️ انتشار بمناسبت ۱ذی‌الحجه؛ سالروز ازدواج حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداوند متعال به موسی(ع) فرمود: تو را برگزیدم چون متواضع‌تر از تو نیافتم؛ نماز که می‌خوانی،گونه‌هایت را بر زمین می‌گذاری. ای موسی دستت را بر محل سجده‌ات بگذار و بر چهره و اعضای بدنت بکش زیرا این کار دوای هر دردی است. 📘کلیات حدیث قدسی ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه را شکل یار میبینم، پیرزن را نگار میبینم😁 شعرخوانی طنزآمیز یک مجرد در محضر رهبر انقلاب فقط آخرش 😂 ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
• پـــدر و دخـتـرے • تصویر سمت راست سردار شهید علی آقازاده نژاد در سال۱۳۹۷ بر مزار (یاد بود) شهید ابراهیم همت. و تصویر سمت چپ دختر دوم شهید علی آقازاده نژاد بر مزار شهید ابراهیم همت در همین روزهای اخیر🌱✨ دخترم..دستت را بر جایی از مزار بگذار که پدرت گذاشته بود:) #یادشهداکمترازشهادت_نیست ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
♥️¦ به شدت دلباخته‌ی شخصیت امام خمینی‹ره› و حضرت آقا ‹مدظله‌العالی› بودن . یادمه وقتایی که با گروه‌های مختلف به تهران برای زیارت شهدای بهشت زهرا می‌رفتم پدرم می‌گفتن که چرا شما رو مرقد امام خمینی‹ره› نمی‌‌برن همه‌ی این شهدا سرباز و و رهرو مکتب امام بودن. زیبایی دفاع مقدس و این حماسه‌ها همه مرهون نهضت امام خمینی‹ره› بوده و هست. و قید می‌کردن متاسفانه امام خمینی بین ماها خیلی غریب هستن و هنوز اونجوری که باید و شاید به درک عظمت شخصیتی امام و اون تحولی که در عالم به پا کردن نرسیدیم. خیلی عاشق امام بودن . .🌱'برگی‌از‌خاطرات‌سردار‌طریق‌الق‍‍‍دس‌ومدافع‌ح‍رم شهید علی آقازاده نژاد • أللَّھُمَ‌صَلِّ‌؏َلی‌مُحَمَّد‌وَآلِ‌مُحَمَّدوَ؏َـجِّلْ‌فَرَجھُمَ ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️ ❄️🌨❄️🌨❄️🌨 🌨❄️🌨❄️ ❄️🌨 🌨 چشمانم را بستم . با نوای صلوات خاصه امام رضا خودم را پای ضریح می دیدم . در بین همهمه زائران ، حرفم را دخیل بستم به ضریح : «ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا / حلوا به کسی ده که محبت نچشیده!» همه را سپردم به امام (علیه السلام) ❤ هندزفری را گذاشتم داخل گوشم . راه می رفتم و روضه گوش می دادم . رفتم به اتاقم با هدیه هایش ور رفتم : کفن شهید گمنام ، پلاک شهید ... صدای. اذان بلند شد ، مادرم سر کشید داخل اتاق و گفت :« نخوابیدی؟! برو یه سوره قرآن بخون!» ساعت شش_شش و نیم صبح ، خاله ام با مادرم وسایل سفره عقد را جمع می کردند. نشسته بودم و بر و بر نگاهشان میکردم! به خودم می گفتم :« یعنی همه اینا داره جدی می شه؟» ☹️ خاله ام غرولندی کرد که :«کمک نمی کنی حداقل پاشو لباست رو بپوش!» همه عجله داشتند که باید عقد زودتر خوانده شود تا به شلوغی امامزاده نخوریم . ☹️☹️ وقتی با کت و شلوار دیدمش ، پقی زدم زیر خنده 😂 هیچ کس باور نمی کرد این آدم ، تن به کت و شلوار بدهد .. از بس ذوق مرگ بود ، خنده ام گرفت 😂 به شوخی بهش گفتم :« شما کت و شلوار پوشیدی یا کت و شلوار شما رو پوشیده ؟»😉😁 در همه عمرش فقط دوبار با کت و شلوار دیدمش : یک بار برای مراسم عقد ، یک بار هم برای عروسی 😁 درو همسایه و دوست و آشنا باتعجب می پرسیدند :« حالا چرا امامزاده؟!» نداشتیم بین فک و فامیل کسی این قدر ساده دخترش را بفرستند خانه بخت😊 ادامـہ‌دارد . . . بہ‌قـلم‌‌✍🏻⁩«محمدعلۍجعفرۍ🌿» 🌨 ❄️🌨 🌨❄️🌨❄️ ❄️🌨❄️🌨❄️🌨 🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️
🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️ ❄️🌨❄️🌨❄️🌨 🌨❄️🌨❄️ ❄️🌨 🌨 حالا در این هیر و ویر پیله کرده بود که برای شهادتش دعا کنم 😑 می گفت :«اینجا جاییه که دعا مستجاب می شه!» 🤦🏻‍♀ هرچه می خواستم بهش بفهمانم که ول کن این قدر روی این مطلب پافشاری نکن ، راه نمی داد 😑💣 هی می گفت :« تو سبب شهادت منی ، من این رو با ارباب عهد بستم ، مطمئنم که شهید می شم !» ☺️ فامیل که در ابتدای امر ، کلا گیج شده بودند . آن از ریخت و قیافه داماد این هم از مکان خطبه عقد 😕 آن هم آدمی با این همه ریش ، جزء در لباس روحانیت ندیده بودند . بعضی ها که فکر می کردند طلبه است با تو جه به اوضاع مالی پدرم ، خواستگار های پولداری داشتم که همه را دست به سر کرده بودم . حالا برای همه سؤال شده بود که مرجان به چه چیزاین آدم دل خوش کرده که بله گفته است 😐 عده‌ای هم با مکان ازدواجمان کنار می آمدند ، ولی می گفتند :«مهریه ش رو کجای دلمون بزاریم ، چهارده تا سکه شد مهریه!» 😬 همیشه در فضای مراسم عقد ، کف زدن و کل کشیدن و این ها دیده بودم . رفقای محمد حسین زیارت عاشورا خواندند ، و مراسم وصل به هیئت و روضه شد ... البته خدا درو‌تخته را جور‌ می کند😁 آن ها هم بعد از روضه ، مسخره بازی شان سرجایش بود 🤦🏻‍♀ شروع کردند به خواندن شعر «رفتند یاران ، چابک سواران .....» چشمش برق زد . گفت :«تو همونی که دلم می خواست. کاش منم همونی شم که تو دلت می خواد!» ادامـہ‌دارد . . . بہ‌قـلم‌‌✍🏻⁩«محمدعلۍجعفرۍ🌿» 🌨 ❄️🌨 🌨❄️🌨❄️ ❄️🌨❄️🌨❄️🌨 🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️
دوستان یه خبرخوب😍 امروز به مناسبت سالروز ازدواج پربرکت امیرمؤمنان علی علیه السلام وحضرت فاطمه زهراسلام الله علیها تاشب دوپارت دیگه از رمان رابراتون میذارم😊
🌷🕊 همسر شهید میثمی: پرسید: «ناراحت می شی برم جبهه؟ (چون قبل از تولد بچه بود: روزهای آخر حملم بود) گفتم: آره، امّا نمی خوام مزاحمت بشوم! رفت و دو روز بعد هادی به دنیا آمد. بعد که برگشت بوسیدش و اسمش را گذاشت "هادی". پرسیدم: دوستش داری؟ گفت: «مادرش را بیشتر دوست دارم.» ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
🌷🕊 من در تلفنم، نام همسرم را با عنوان “شهیــــد زنــــده” ذخیره کرده بودم؛ یک روز اتفاقی آن را دید و درباره علتش سوال کرد! به ایشان گفتم: آنقدر جوانمردی و اخلاق در شما می‌بینم و عشق شهادت داری که برای من شهید زنده‌ای قبل از رفتنش برای آخرین بار صدایم زد و گفت: شماره‌اش را بگیرم وقتی این کار را کردم،دیدم شماره مرا با عنوان “شریک جهادم و مسافر بهشت” ذخیره کرده بود گفت: از اول زندگی شریک هم بوده‌ایم و تا آخر خواهیم بود و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است اما من با ارزش‌ترین دارایی‌ام را به خدا می‌سپارم و می‌روم. آنقدر مرا با خانواده شهدا انس داده بود که آمادگی پذیرفتن شهادت ایشان را داشتم شام غریبان امام حسین علیه‌السلام بود که در خیمه محله‌مان شمع روشن کردیم، ایشان به من گفت دعا کنم تا بی‌بی زینب قبولش کند من هم وقتی شمع روشن می‌کردم، دعا کردم اگر قسمت همسرم شهادت بود، من نیز به شهدا خدمت کنم و منزلم را بیت‌الشهدا قرار دهم✨ راوے: همسر ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همسر شهید درگذشت «عفت شجاع» همسر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی پس از طی یک دوره بیماری دارفانی را وداع گفت و به همسر شهیدش پیوست. شادی روحش أللَّھُمَ‌صَلِّ‌؏َلی‌مُحَمَّد‌وَآلِ‌مُحَمَّدوَ؏َـجِّلْ‌فَرَجھُمَ ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️ ❄️🌨❄️🌨❄️🌨 🌨❄️🌨❄️ ❄️🌨 🌨 مدام زیر لب می گفت :« شکر که جور شد ، شکر که همونی که میخواستم شد ، شکر که همه چیز طبق میلم جلو می ره ، شکر ..»❤️ موقع امضای سند ازدواج دستم می لرزید، مگر تمامی داشت😬 شنیده بودم باید خیلی امضا بزنی ، ولی باورم نمی شد تا این حد 😐 امضاها مثل هم در نمی آمد . زیر زیرکی می خندید :« چرا دستت می لرزه؟! نگاه کن! همه امضاها کج و کوله شده !»😂 بعد از مراسم عقد رفتیم آرایشگاه ، قرار شد خودش بیاید دنبالم . دهان خانواده اش باز مانده بود که چطور زیر بار رفته بیاید آتلیه اصلأ خوشش نمی آمد ، وقتی دید من دوست دارم ، کوتاه آمد 😁 ولی وقتی آمد آنجا ، قصه عوض شد . سه چهار ساعت بیشتر نبود باهم محرم شده بودیم . یخم باز نشده بود ، راحت نبودم ... خانم عکاس برایش جالب بود که یک آدم مذهبی با آن ظاهر ، این قدر مسخره بازی در می آورد که در عکس ها بخندم 😂 همان شب رفتیم زیارت شهدای گمنام دانشگاه آزاد .. پشت فرمان بلند بلند می خواند :« دست من و تو نیست اگر نوکرش شدیم / خیلی حسین زحمت مارا کشیده است!» 😍 کنار قبور شهدا شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا و دعای توسل 😍 یاد روز هایی افتادم که با بچه ها می آمدیم اینجا و او همیشه خدا اینجا پلاس بود . بودنش بساط شوخی را فراهم می کرد که« این بار اومده سراغ ارث پدرش!»😁 سفره خاطراتش را باز کرد که به این شهدا متوسل شده یکی را پیدا کنند که پای کارش باشد .. حتی آمده و از آنها خواسته بود که بتوانند مرا راضی کنند به ازدواج 😅 می گفت قبل از اینکه قضیه ازدواج مطرح شود ، خیلی از دوستانش می آمدند و درباره من از او مشورت می خواستند حتی به او گفته بود برایشان از من خواستگاری کند، و غش غش میخندید😂 که :«اگر میگفتم دختر مناسبی نیست بعدا به خودم میگفتند پس چرا خودت گرفتیش؟!☹️ ادامـہ‌دارد . . . بہ‌قـلم‌‌✍🏻⁩«محمدعلۍجعفرۍ🌿» 🌨 ❄️🌨 🌨❄️🌨❄️ ❄️🌨❄️🌨❄️🌨 🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️
🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️ ❄️🌨❄️🌨❄️🌨 🌨❄️🌨❄️ ❄️🌨 🌨 اگه هم می گفتم برای خودم می خوام که معلوم نبود تو بله‌بگی!» 😂 حتی گفت :«اگه اسلام دست و پامو نبسته بود ، دلم می خواست شمارو یه کتک مفصل بزنم !»😬😬 آن کل کل های قبل ازدواج ، تبدیل شدند به شوخی و بذله گویی😂 آن شب ، هر چی شهید گمنام در شهر بود ، زیارت کردیم 😍 فردای عقد رفتیم خانه خاله مادرش آنجا هم یک سر ماجرا وصل می شد به شهادت. همسر شهید بود ، شهید موحدین ☺️ روز بعد از عقد نرفتم امتحان بدهم . محمد حسین هم ظهرش امتحان داشت . با اعتماد به نفس ، درس نخوانده رفت سرجلسه 😐😂 قبل از امتحان نشسته بودتا یکی از رفقایش که کل درس را در ده دقیقه برایش بگوید🙄 جالب اینکه آن درس را پاس کرد😅 قبل از امتحان زنگ زد که «دارم میام ببینمت!»😁 گفتم :«برو امتحان بده که خراب نشه!» پشت گوشی خندید که «اتفاقا میام که امتحانم خراب نشه!»😁 آمد😂 گوشه حیاط ایستاد ، چند دقیقه ای با هم صحبت کردیم . دوباره این جمله را تکرار کرد : «تو همونی که دلم خواست ، کاش منم همونی بشم که تو دلت می خواد!» 🙃 رفت بعداز امتحان ، زود برگرشت. تولدش روز بعد از عقدمان بود💞 هدیه خریده بودم : پراهن ، کمربند ، ادکلن . نمی دانم چقدر شد ، ولی به خاطر دارم چون می خواستم خیلی مایه بگذارم ، همه را مارک دار خریدم و جیبم خالی شد 🤦🏻‍♀ بعد از ناهار ، یک دفعه با کیک و چند تا شمع رفتم داخل اتاق . شوکه شد😆 خندید :«تولدمنه؟ تولد توئه ؟ اصلا کی به کیه؟😂😅😅😍 وقتی کادو را بهش دادم گفت :«چرا سه تا؟!»🤔 خندیدم که «دوست داشتم!»😁 نگاهی به مارک پیراهن انداخت، طوری که توی ذوقم نزده باشد ، به شوخی گفت :«اگه ساده ترم میخریدی به جایی برنمی خورد !»😊😉 یه پیس از ادکلن را زد کف دستش ، معلوم بود خیلی از بویش خوشش آمده:«لازم نکرده فرانسوی باشه .. مهم اینه که خوشبو باشه!»😁 ادامـہ‌دارد . . . بہ‌قـلم‌‌✍🏻⁩«محمدعلۍجعفرۍ🌿» 🌨 ❄️🌨 🌨❄️🌨❄️ ❄️🌨❄️🌨❄️🌨 🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🕊 این پدر شهید هر هفته میاد تابلوی عکس پسر شهیدش رو تمیز میکنه ما نه تنها شرمنده شهداییم شرمنده خانواده شهداهم هستیم 😔 ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 ذکری که سردار محمود کاوه همیشه به نیروها و رزمنده‌ها می‌گفت قبل از خواب زمزمه کنیم... ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا