💠 رسول اکرم در همهی صحنهها از خدا استمداد کرد، از خدا خواست و از غیر خدا نترسید و نهراسید. راز اصلی عبودیت پیامبر در مقابل خدا این است؛ هیچ قدرتی را در مقابل خدا به حساب نیاوردن، از او واهمه نکردن، راه خدا را به خاطر اهوای دیگران قطع نکردن. جامعهی ما با درس گرفتن از این اخلاق نبوی، باید به یک جامعهی اسلامی منقلب شود.
#ما_ملت_محمد صلی الله علیه و آله _هستیم
#ذلت_نمی_پذیریم
🆔 @کوی جانان صاحب الزمان علیه السلام
✨آباد کنندگان✨
▪️در زمانهای قدیم در ورودی شهرها اطراف شهرها يک ستونهايی علم میکردند بالای آن ستونها شبها آتش میکردند که مسافرين و رهگذارها از دور آن شعله را ببينند و به سمت آبادی بیایند هر کس به سمت آن ستونها و شعلهها میرفت به آبادی میرسيد هر کس نمیرفت به آبادی نمیرسيد از آبادی دور میشد.
▪️ آن ستونها را به فارسی گلدسته میگويند. عربها به گلدسته منار میگویند. يعنی محل نار، محل آتش. اهل بيت میگويند ما حکم منار را داريم يعنی هر کس بيايد سراغ ما به آبادی میرسد زندگیاش آباد میشود دنيايش آباد میشود آخرتش آباد میشود و هر کسی از ما فاصله بگيرد از آبادی فاصله گرفته است آباد نخواهد شد رنگ آبادی نخواهد ديد به ويرانی خواهد رفت.
ادامه دارد...
📚اعراف، ۵۸.
@emamzadehazezollah
کوی جانان صاحب الزمان علیه السلام
🔶 🔶 🔶نمونه ای از الگوبرداری از سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم توسط شهید چمران
🔶 هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!
🔶 یک روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا کردن و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.
🔶 شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟ “
🔶 رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن.....!!!
🔶 چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه.
🔶 به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!
مدتی بعد....
🔶 شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....!
🔶 چند لحظه بعد با دستبند، رضا را آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟ “
🔶 رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما شهید چمران مشغول نوشتن بود!
🔶 وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:
🔶 “آهای کچل با تو ام..... “
🔶 یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت:”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“
🔶 رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!
🔶 چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“
🔶 چمران و آقا رضا تنها تو سنگر...
🔶 🔶 🔶 🔶 🔶 ادامه دارد.....
@emamzadehazezollah
کوی جانان صاحب الزمان علیه السلام
🔶 چمران و آقا رضا تنها تو سنگر...
🔶 رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!!
🔶 شهید چمران: چرا؟!
🔶 رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....!
🔶 تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه.....
🔶 شهید چمران: اشتباه فکر می کنی.....! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!
هِی آبرو بهم میده.....
🔶 تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده.....!
🔶 منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!
رضا جا خورد!....
🔶 رفت و تو سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد!
🔶 تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟؟
اذان شد.
🔶 رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت.
... سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!
🔶 وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد.....
🔶 رضارو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)
🔶 🔶 🔶 🔶 🔶 یه توبه و نماز واقعی در اثر اخلاق زیبای شهید چمران
@emamzadehazezollah
کوی جانان صاحب الزمان علیه السلام
چقدرآخراینماه سخت و سنگین است
تمامآسمانوزمینبیقرار و غمگین است
بزرگتر ز غم مجتبی و داغ رضا
فراق فاطمه با خاتم النبیین است
🏴اعظم الله اجورنا و اجورکم بمصاب النبی المصطفی و الحسن المجتبی و الرضا المرتضی علیهم السلام
@emamzadehazezollah
کوی جانان صاحب الزمان علیه السلام
✅حکایت های شنیدنی
🌼شخصی بسیار بدهکار شده بود.
به او گفتند فلان تاجر در بازار، بسیار بخشنده و خیّر است، نزد او برو شاید گره از کارت بگشاید.
آن شخص نیز به نزد تاجر آمد و دید که او مشغول معامله است و بر سر ریالی چانه می زند.
وقتی آن صحنه را دید پشیمان شد و با خود گفت این تاجر سر یک ریال چانه می زند معلوم است که درخواست از او فایده ای ندارد. به همین خاطر برگشت.
تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که او برای کاری پیش او آمده است، به همین جهت به دنبال او رفت و او را صدا زد و گفت: حتما با من کاری داشتی؟
شخص گفت: برای آن چه آمده بودم بی فایده است. تاجر فهمید که برای پول آمده است. تاجر به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد.
آن شخص تعجب کرد و گفت: آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟
تاجر گفت: آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خداست!
🔸امام حسین علیه السلام در این رابطه فرموده اند: "اگر کسی از شما درخواستی کرد این رحمت خداست که به سوی شما آمده است."
📙حکمت ها و حکایت های شنیدنی نوشته ابوالفضل سبزی https://eitaa.com/emamzadehazezollah
اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی
#ما_ملت_امام_رضاییم
@کوی جانان صاحب الزمان علیه السلام
هدایت شده از کوی جانان صاحب الزمان علیه السلام
هدیه به روح مطهر امام رئوف علی بن موسی الرضا علیه السلام و مادر مکرمه حضرت