🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌸✨🌸 ✨🌸 🌸 💕 #شرح_زیارت_آل_یاسین 💕 📖زیارت آل یاسین، زیارتی است که یکی از شیعیان به نام جناب حمیری نا
💫🌸💫
🌸💫
💫
💕 #شرح_زیارت_آل_یاسین💕
السلام علیک یا داعی الله و ربّانی آیاته✋
💠مهدى جان! سلام بر تو كه مرا به سوى خدا فرا مى خوانى!
✔️تو دست مرا مى گيرى و به سوى خدا مى برى.
💠فقط تو هستى كه مى توانى راه خدا را به من نشان بدهى، راهى كه درست است و هيچ گمراهى ندارد.
✔️تو هدايت گر همه آفريده هاى خدا هستى، فرشتگان هم اگر بخواهند به خدا نزديك شوند، بايد نزد تو بيايند.
💠تو حجّت خدا بر همه هستى.
✔️علم و دانش تو فراتر از ديگران است، خدا به تو مقامى بس بزرگ داده است و براى همين است كه تو مى توانى همه را به سوى خدا ببرى.
💠آرى! در جهان هستى، معلّمى همچون تو پيدا نمى شود، هر كس بخواهد به كمال و رستگارى برسد، بايد شاگردى تو را بنمايد، همان گونه كه فرشتگان همه از تو درس آموخته اند.
✔️خدا نورِ تو را قبل از خلقت آسمانها و زمين آفريد، آن وقتى كه هنوز خدا عرش خود را هم خلق نكرده بود.
💠آرى! وقتى خدا اراده كرد كه جهان هستى را بيافريند، ابتدا نورى آفريد.آن نور، حقيقتِ شما بود.تو و پدران پاك تو، نورى واحد هستيد.
شما بوديد و غير از شما هيچ آفريده ديگرى نبود، آن روز، شما حمد و ستايش خدا را مى گفتيد.
✔️چهارده هزار سال بعد از آن، خداوند عرش خود را آفريد، آن وقت نور شما را در عرش خود قرار داد.
💠آرى! من سخن از خلقت نورِ شما مى گويم، سخن در مورد خلقت جسم شما نيست، خدا نور شما را خلق كرد و هزاران سال بعد زمين را آفريد و سپس جسم شما را خلق كرد.
✔️سخن من پيرامون آفرينش نورِ شماست، نورى كه جسم نبود، آن نور، در واقع، روح شما بود، روح، از جنس خاك نيست، اين جسم است كه از خاك آفريده شده است.خداوند روح شما را هزاران سال قبل از خلقت عرش خود آفريد.
💠نورِ شما ساليان سال، در عرش خدا و ملكوت خدا بود، نور شما در آنجا عبادت خدا را مى نمود، بعد از آن خدا بر بندگانش منّت نهاد و شما را به اين دنياى خاكى آورد.
✔️شما آمده ايد تا راه خدا را نشان ما بدهيد، آمده ايد تا اين دنياى تاريك را با نور خود روشن كنيد، آمده ايد تا دستگيرى كنيد و همه را به سعادت و رستگارى برسانيد.
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🆔 @EmamZaman
* عزیزٌ علیَّ أن أرَی الخلقَ و لا تُریٰ *
اگرچه هیچ کجا لایق قدومت نیست؛
چه میشود که بیایی به جمکران دلم ..
کدام جاده مرا می رساندم تا تو؛
نشانی حرمت را بده نشان دلم ..
#سه_شنبه_های_جمکرانی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🆔 @EmamZaman
#تلنگر✌️🏼
‼️هیچ وقت نگو❌:
محیط خرابه🤭✋🏼
منم خراب شدم👀🤐!
همانگونه که هرچی هوا سردتر باشه❄️
لباست رو بیشتر میکنی🧣!
پس هر چے جامعه فاسـدتر شد😱
تو لباسِ تقوات رو بیشتر کن😇.
مقاوم تر باش☝️🏼...
قویتر باش💪🏼
کانال امام زمان(عج)
🌐 @EmamZaman
#شگفتی_های_آفرینش 🍈🥑🍍
🌸 میوه ی هالا ( پاندانوس )
🥭 این میوه ی عجیب غریب بومی شرق استرالیا ، مالزی و جزایر اقیانوس آرام است . 🌏
🍈 فیبر طبیعی ای که روی بندهای میوه است به عنوان نخ طبیعی دندان کاربرد دارد .همچنین یکی از غذاهای سنتی مردم مالدیو می باشد.🍛🥘🍶
✨ الله اکبر 🌼
🌐 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
💞✨💞 ✨💞 💞 📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 #قسمت_سیزدهم سر انگشت قطرات با
💞🎐💞
🎐💞
💞
📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»😍
🖋 #قسمت_چهاردهم
حیاط به نسبت بزرگ خانه را با گامهایی سریع طی کردم تا بیش از این خیس نشوم. وارد خانه که شدم، دیدم مادر روی کاناپه چشم به در نشسته است. با دیدن من، با لحنی که پیوند لطیف محبت و غصه و گلایه بود، اعتراض کرد: «این چه کاری بود کردی مادر جون؟ چند ساعت دیگه عبدالله میرسید. تو این بارون انقدر خودتو اذیت کردی!» موبایل خیس و از هم پاشیدهام را روی جاکفشی گذاشتم و برای ریختن آب با عجله به سمت آشپزخانه رفتم و همزمان پاسخ اعتراض پُر مِهر مادر را هم دادم: «اذیت نشدم مامان! هوا خیلی هم عالی بود!»
با لیوان آب و قرص به سمتش برگشتم و پرسیدم: «حالت بهتر نشده؟» قرص را از دستم گرفت و گفت: «چرا مادر جون، بهترم!» سپس نیم نگاهی به گوشی موبایل انداخت و پرسید: «موبایلت چرا شکسته؟» خندیدم و گفتم: «نشکسته، افتاد زمین باتری و سیم کارتش در اومد!» و با حالتی طلبکارانه ادامه دادم: «تقصیر این آقای عادلیه. من نمیدونم این وقت روز خونه چی کار میکنه؟ همچین در رو یه دفعه باز کرد، هول کردم!» از لحن کودکانهام، مادر خندهاش گرفت و گفت: «خُب مادرجون جن که ندیدی!» خودم هم خندیدم و گفتم: «جن ندیدم، ولی فکر نمیکردم یهو در رو باز کنه!» مادر لیوان آب را روی میز شیشهای مقابل کاناپه گذاشت و گفت: «مثل اینکه شیفتش تغییر میکنه. بعضی روزها بجای صبح زود، نزدیک ظهر میره و فردا صبح میاد.» و باز روی کاناپه دراز کشید و گفت: «الهه جان! من امروز حالم خوب نیس! ماهی تو یخچاله. امروز غذا رو تو درست کن.»
این حرف مادر که نشانهای از بدی حالش بود، سخت ناراحتم کرد، ولی به روی خودم نیاوردم و با گفتن «چَشم!» به آشپزخانه رفتم. حالا خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا به لحظاتی که با چند صحنه گذرا و یکی دو کلمه کوتاه از برابر نگاهم گذشته بود، فکر کنم. به لحظهای که در باز شد و صورت پر از آرامش او زیر باران نمایان شد، به لحظهای که خم شده بود و احساس میکردم می خواهد بی هیچ منتی کمکم کند، به لحظهای که صبورانه منتظر ایستاده بود تا چترم را ببندم و سیم کارت را به دستم بدهد و به لحظهای که با نجابتی زیبا، سیم کارت کوچک را طوری به دستم داد که برخوردی بین انگشتانمان پیش نیاید و به خاطر آوردن همین چند صحنه کوتاه کافی بود تا احساس زیبایی در دلم نقش ببندد. حسی شبیه احترام نسبت به کسی که رضای پروردگار را در نظر میگیرد و به دنبال آن آرزویی که بر دلم گذشت؛ اگر این جوان اهل سنت بود، آسمان سعادتمندیاش پُر ستارهتر میشد!
ماهیها را در ماهیتابه قرمز رنگ سرخ کرده و با حال کم و بیش ناخوش مادر، نهار را خوردیم که محمد تماس گرفت و گفت عصر به همراه عطیه به خانه ما میآید و همین میهمانی غیرمنتظره باعث شد که عبدالله از راه نرسیده، راهی میوهفروشی شود. مادر به خاطر میهمانها هم که شده، برخاسته و سعی میکرد خود را بهتر از صبح نشان دهد. با برگشتن عبدالله، با عجله میوهها را شسته و در ظرف بلور پایهدار چیدم که صدای زنگِ در بلند شد و محمد و عطیه با یک جعبه شیرینی بزرگ وارد شدند. چهره بشاش و پُر از شور و انرژیشان در کنار جعبه شیرینی تَر، کنجکاوی ما را حسابی برانگیخته بود. مادر رو به عطیه کرد و با مهربانی پرسید: «ان شاء الله همیشه لبتون خندون باشه! خبری شده عطیه جان؟» عطیه که انگار از حضور عبدالله خجالت میکشید، با لبخندی پُر شرم و حیا سر به زیر انداخت که محمد رو به عبدالله کرد و گفت: «داداش! یه لحظه پاشو بریم تو حیاط کارت دارم.» و به این بهانه عبدالله را از اتاق بیرون بُرد.
#ادامه_دارد...
✍نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
💞🎐💞 🎐💞 💞 📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»😍 🖋 #قسمت_چهاردهم حیاط به نسبت بزر
💞✨💞
✨💞
💞
📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»😍
🖋 #قسمت_پانزدهم
مادر مثل اینکه شک کرده باشد، کنار عطیه نشست و با صدایی آهسته و لبریز از اشتیاق پرسید: «عطیه جان! به سلامتی خبریه؟» عطیه بیآنکه نگاهش را از گل فرش بردارد، صورتش از خندهای ملیح پُر شد و من که تازه متوجه موضوع شده بودم، آنچان هیجانزده شدم که بیاختیار جیغ کشیدم :«وای عطیه!!! مامان شدی؟!!!» عطیه از خجالت لبانش را گزید و با دستپاچگی گفت: «هیس! عبدالله میشنوه!»
مادر چشمانش از اشک شوق پُر شد و لبهایش میخندید که رو به آسمان زمزمه کرد: «الهی شکرت!» سپس حلقه دستان مهربانش را دور گردن عطیه انداخت و صورتش را غرق بوسه کرد و پشت سر هم میگفت: «مبارک باشه مادر جون! ان شاء الله قدمش خیر باشه!» از جا پریدم و صورت عطیه را بوسیدم و با شیطنت گفتم: «نترس! اگه منم جیغ نزنم، الآن خود محمد به عبدالله میگه! خُب اون بیچاره هم داره دوباره عمو میشه!» حرفم به آخر نرسیده بود که محمد و عبدالله با یک دنیا شادی وارد اتاق شدند. عبدالله بیآنکه به روی خودش بیاورد، به اتاقش رفت و محمد به جمع هیجان زده ما پیوست.
مادر صورتش را بوسید و گفت: «فدات شم مادر! ان شاء الله مبارک باشه!» سپس چهرهای جدی به خود گرفت و ادامه داد: «محمد جان! از این به بعد باید هوای عطیه رو صد برابر داشته باشی! مبادا از گل نازکتر بهش بگی!» انگار این خبر بهجت انگیز، درد و بیماری را از یاد مادر برده بود که صورت سبزه و زیبایش گل انداخته و چشمانش می درخشید. عطیه هم فعلاً از روبرو شدن با پدر شرم داشت که نگاهش به ساعت بود تا قبل از آمدن پدر، به خانه خودشان بازگردند و آنقدر زیر گوش محمد خواند که بلاخره پیش از تاریکی هوا رفتند.
بعد از نماز مغرب، به اشاره مادر ظرفی از شیرینی پُر کرده و برای پدر بردم که نگاه پرسشگر پدر را مادر بیپاسخ نگذاشت و گفت: «عصری محمد و عطیه اومده بودن، به سلامتی عطیه بارداره!» و برای اینکه پدر ناراحت نشود، با لحنی ملایم ادامه داد: «خجالت میکشید با شما چشم تو چشم شه، واسه همین رفتن.» لبخندی مردانه بر صورت پدر نشست و با گفتن «به سلامتی!» شیرینی به دهان گذاشت و مثل همیشه، اهل هم صحبتی با مادر نبود که دوباره مشغول تماشای تلویزیون شد.
#ادامه_دارد...
✍نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🆔 @EmamZaman
چگونه عبادت کنم_50.mp3
9.03M
#چگونه_عبادت_کنم ۵۰ 🤲
💥 کشندهترین حسرتِ قیامت ؛
اینه که ؛
تازه میفهمیم از روی همین سجاده ، میتونستیم تا کجاها بالا بِریم و به کجاها برسیم، و از دستش دادیم !
#استاد_شجاعی 🔉
🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
📌 #طرح_مهدوی #وظایف_منتظران ۲۹ 📝 "زینتِ صاحب الزمان باشیم" 🔹 باید طوری زندگی کنیم و با مردم به ن
📌 #طرح_مهدوی
#وظایف_منتظران ۳۰
📝 "اندوهگین بودنِ مومن در فراق امام"
🔹 این اندوه از نشانه های دوستی و علاقه به حضرت است. دلیلِ اینکه این کار از نشانه های اهل ایمان است، روایات بسیاری است که از امامان رسیده. روایاتی که بیان داشته اند از نشانه های یک فرد شیعه آن است که در اندوه امامان ناراحت باشد و تردیدی نیست غیبت مولایمان و غم هایی که بر ایشان وارد میشود، از بزرگترین علل اندوه امامان است.
❤️ امام صادق فرمودند: شخصِ اندوهگین به خاطر ما (اهل بیت) که غم و اندوهش برای ظلمی باشد که بر ما وارد شده، نفس کشیدنش، تسبیح گویی است و ناراحتی اش برای ما، عبادت است.
📚 مکیال المکارم؛ اصول کافی ج۲
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🆔 @EmamZaman
امانتهای زندگی من_9.mp3
13.67M
#امانتهای_زندگی_من ۹ 💕
برای ارتباط درست، با استاد دانشگاهِ انسانسازی دنیا،
و بهره بردن از وجود او، بعنوان تنها امانتی که می تواند الگوی خودسازی تو باشد؛
باید تلاش کنی ..
زحمت بکشی ...
👌امانتداری، آسان نیست!
#استاد_شجاعی 🔉
🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌸🌿🌸 🌿🌸 🌸 #رجعت #قسمت_سیزدهم ⭕️ فردِ کافر یا کُفرِ فراگیر؟ 🔹 خداوند در آیه ٩۵ سورهی انبیاء میفرم
🌤✨🌤
✨🌤
🌤
#رجعت
#قسمت_چهاردهم
⭕️ زنانی که رجعت میکنند
🔹 در عصر ظهور، زنان جایگاه ویژهای خواهند داشت. در میان رجعت کنندگان نیز، نام زنها به چشم میخورد.
🔸 امام صادق میفرمایند: «همراه قائم، سیزده زن رجعت میکنند که مجروحان را مداوا و از بیماران مراقبت میکنند؛ همان گونه که همراه پیامبر این کار را میکردند.»
📚 اثبات الهداه، ج٣، ص۵٧۵
🔺 در میان این ١٣ نفر، نام سمیه، مادر عمار یاسر به چشم میخورد. قطعا تمامی این زنان، از میان مومنان حقیقی هستند.
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🆔 @EmamZaman
عکس باز بشه حتما👆
♨️⇦حواسمون باشه #خدای فضای مجازی و حقیقی یکیست
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌟🌺🌟 🌺🌟 🌟 #آخرالزمان #قسمت_دهم ⭕️ انسانِ دور از خانواده 🔹 یکی از مهمترین اتفاقات آخرالزمان، ضعیف ش
🌾🌿🌾
🌿🌾
🌾
#آخرالزمان
#قسمت_یازدهم
⭕️ دیندارانِ آخرالزمانی
🔹 در نگاه آخرالزمانیِ زرتشتیت، کفر و بی دینی، یکی از بزرگترین مشکلاتی است که در آخرالزمان، انسانیّت را نابود میکند؛ کفری که گاهی در پشتِ دینداری پنهان شده است و مصداق بارز تظاهر به دینداری و ریا است.
🔸 «در آن هنگامه، از هر هزار یا ده هزار تن، تنها یک نفر به دین گرود و آن یک نیز بدان عمل نکند.» (١)
🔸 «دین به طور کلی ناتوان شود و فساد، تباهی، روسپیگری، غلام بارگی، دروغ و مرگ فراگیر شود.» (٢)
📚 ١. زند و هومن یسن و کارنامه اردشیر پاپکان، ترجمه صادق هدایت، در چهارم، ٣١ و ٣٢، ص ۴٣
📙٢. داستان گرشاسب، تهمورس و جمشید، ترجمه کتایون مزداپور، ص ٣١١
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🆔 @EmamZaman
part11.mp3
2.76M
#نمایشنامه کتاب #یادت_باشد
"عاشقانه ترین کتاب شهدای مدافع حرم"
این نمایشنامه دی ماه ۱۳۹۸ از رادیو سراسری نمایش پخش گردیده است.
👈کتاب توصیه شده رهبر انقلاب
8⃣2⃣ قسمت کامل تقدیم گردید.
#قسمت_یازدهم
🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌤🌺🌤 🌺🌤 🌤 #انحرافات_مهدویت #قسمت_بیست_و_دوم ⭕️ ناووسیه 🔹 «ناووسیه» برگرفته از اسم شخصی با نام ناوو
🌤🌷🌤
🌷🌤
🌤
#انحرافات_مهدویت
#قسمت_بیست_و_سوم
⭕️ اسماعیلیه
🔹 اسماعیلیه، به امامت شش امامِ اول شیعیانِ اثنی عشری معتقد بودند؛ اما پس از امام صادق، بزرگ ترین فرزند او اسماعیل، یا فرزند اسماعیل، محمد را به امامت پذیرفتند. ریشه پیدایش اسماعیلیه، شاید در این نکته باشد که اسماعیل فرزند ارشد امام صادق، مورد احترام آن حضرت بود؛ به همین دلیل برخی با خود فکر میکردند پس از امام صادق او به امامت خواهد رسید.
🔸 اما اسماعیل در زمان حیات امام ششم، از دنیا رفت. پس از شهادت امام صادق، گروهی از اسماعیلیه، مرگ اسماعیل را در زمان آن حضرت انکار کرده و او را امامِ قائم دانستند که روزی رجعت خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد ساخت.
🔺 قرامطه (فرقه ای از اسماعیلیه) محمد بن اسماعیل را مهدی موعود میدانستند و عقیده داشتند که وی زنده است و در بلاد روم زندگی میکند. امام صادق در زمان حیات خود، تمام این فرقه ها را طرد و انکار کردند.
📚 درسنامه مهدویت، جلد ١، ص ١٠٩ و ١١٠
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🆔 @EmamZaman
مورسایلین پیرزادا دختر مرفه هندی🧡
✅ از آرزوی ستاره🌟 شدن در بالیوود تا انتخاب حجاب🧕🏻
#سبک_زندگی
خیلی میخاد که سر لحظه ی بزنگاه زندگی، یه تصمیم درست گرفت👌🏻👌🏻👌🏻
#حجاب
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🆔 @EmamZaman