eitaa logo
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
11.1هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
6.4هزار ویدیو
1.2هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
قبل از این که دسته از راه برسه، آقاجون داشت بهم میگفت: همه آرزوى یه بابا اینه که بچش جلوش براى اولین بار قدم بزنه و بعد از اون منتظر میشینه تا به تک تک کارایی که میکنه افتخار کنه . نمره هاى خوبی که میگیره، کاراى خوبى که انجام میده، کمک کردناش به بقیه و وقتی که بابتش براش دعا میکنن ... اون موقس که یه نفس راحت میکشه ... صداى دسته رو شنیدم: اى پراکنده شده پیکر تو دور برم،پسرم اى پسرم من که خوب میدونم تا حالا از دستم یه نفس راحت هم نکشیدى اما منم بابایی مهربون تر از تو ندارم. شب هشتم-علی اکبر ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
هر شب با 🏴الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🏴 🆔 @emamzaman
شب، خیابان را که خالی از مردم و خانه‌ها را که خالی از نور می‌کند شهر آرام می‌گیرد اما هنوز دلم بی‌قرار می‌ماند چراغ تنهایی‌ات را کجا افروخته ای؟ شب بخیر خیرترین دعا ✨🏴اللهم عجل لولیک الفرج🏴✨ 🆔 @emamzaman
✨🏴اللهم عجل لولیک الفرج🏴✨
#هر_روز_یک_صفحه_از_قرآن ⭐️ صفحه۴۴۸_سوره ی صافات⭐️ ✨🏴 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج 🏴✨ 🆔 @emamzaman
#دعای_عهد #هرروز ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
یک عمر گشته ام شک ندارم که هیچ دوستی مثل تو نیست سلام،بی نظیر ترین دوست... ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ #رمان_زندگینامه_شهید_سید_علی_حسینی_و_دخترشان_زینب_السادات #قسمت_سی_و_دوم_داستان_دنبا
❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ : * نغمه اسماعیل* این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم ، دلم پیش علی بود اما باید مراقب امانتی های توی راهی علی می شدم. هر چند با بمباران ها، مگه آب خوش از گلوی احدی پایین می رفت؟ اون روز زینب مدرسه بود و مریم طبق معمول از دیوار راست بالا می رفت . عروسک هاش رو چیده بود توی حال و یه بساط خاله بازی اساسی راه انداخته بود . توی همین حال و هوا بودم که صدای زنگ در بلند شد و خواهر کوچیک ترم بی خبر اومد خونه مون. پدرم دیگه اون روزها مثل قبل سختگیری الکی نمی کرد . دوره ما، حق نداشتیم بدون اینکه یه مرد مواظب مون باشه جایی بریم . علی، روی اون هم اثر خودش رو گذاشته بود. بعد از کلی این پا و اون پا کردن بالاخره مهر دهنش باز شد و حرف اصلیش رو زد، مثل لبو سرخ شده بود. –هانیه چند شب پیش توی مهمونی تون مادر علی آقا گفت این بار که آقا اسماعیل از جبهه برگرده می خواد دامادش کنه. جمله اش تموم نشده تا تهش رو خوندم به زحمت خودم رو کنترل کردم. _به کسی هم گفتی؟ یهو از جا پرید _نه به خدا پیش خودمم خیلی بالا و پایین کردم. دوباره نشست،نفس عمیق و سنگینی کشید. _تا همین جاش رو هم جون دادم تا گفتم.... ... نویسنده : ✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨ 🆔 @emamzaman ❤️ ❤️❤️ ❤️❤️❤️
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ #رمان_زندگینامه_شهید_سید_علی_حسینی_و_دخترشان_زینب_السادات #قسمت_سی_و_سوم_داستان_دنبا
❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ *دو اتفاق مبارک* با خوشحالی پیشونیش رو بوسیدم. _اتفاقا به نظر من خیلی هم به همدیگه میاید . هر کاری بتونم می کنم . گل از گلش شکفت لبخند محجوبانه ای زد و دوباره سرخ شد. توی اولین فرصت که مادر علی خونه مون بود موضوع رو غیر مستقیم وسط کشیدم و شروع کردم از کمالات خواهر کوچولوم تعریف کردن . البته انصافا بین ما چند تا خواهر، از همه آرام تر، لطیف تر و با محبت تر بود . حرکاتش مثل حرکت پر توی نسیم بود . خیلی صبور و با ملاحظه بود . حقیقتا تک بود . خواستگار پر و پا قرص هم خیلی داشت . اسماعیل، نغمه رو دیده بود . مادرشون تلفنی موضوع رو باهاش مطرح کرد و نظرش رو پرسید تنها حرف اسماعیل، جبهه بود . از زمین گیر شدنش می ترسید . این بار، پدرم اصلا سخت نگرفت . اسماعیل که برگشت ، تاریخ عقد رو مشخص کردن و کمی بعد از اون، سه قلوهای من به دنیا اومدن . سه قلو پسر ، احمد، سجاد، مرتضی . و این بار هم علی نبود . ... نویسنده : ✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨ 🆔 @emamzaman ❤️ ❤️❤️ ❤️❤️❤️
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
◀حدیث شماره ۳۱ 💌رسول خدا صلی الله علیه و آله : أقلُّ ما یکونُ فی آخِرِ الزّمانِ أخٌ یُوثَقُ بهِ کمیابترین چیز در آخر الزمان دوستی قابل اعتماد . ✨🏴الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🏴✨ 🆔 @emamzaman