🇮🇷 امام زمان (عج) 🇵🇸
🌸🍃🌼 🍃🌼 🌼 #رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا #قسمت_چهاردهم ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺍﺭﺑﻌﯿﻦ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯼ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺍﺭﺑﻌﯿﻨﯽ ﻭ ﺣﺴﺎﺑ
🌸🍃🌼
🍃🌼
🌼
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا
#قسمت_پانزدهم
ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺟﺪﯾﺪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ، ﻟﺠﻢ ﺩﺭﺁﻣﺪ . ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﻫﻢ ﻧﮑﺮﺩ . ﺍﺻﻼ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ . ﻫﻢ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻡ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ .
ﻇﻬﺮ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﺎﻧﻪ، ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺗﺎﺯﻩ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺷﻨﯿﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ . ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺭﻭﯼ ﻣﺒﻞ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﮔﻮﯾﻨﺪﻩ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺗﻮﺟﻬﻢ ﺭﺍ ﺟﻠﺐ ﮐﺮﺩ : ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﺗﺮﻭﺭﯾﺴﺘﯽ ﺩﺭ ﺣﻠﻪ ﻋﺮﺍﻕ ﻭ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺗﻌﺪﺍﺩﯼ ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻧﻤﺎﻥ …
ﻣﺜﻞ ﻓﻨﺮ ﺍﺯ ﺟﺎ ﭘﺮﯾﺪﻡ . ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺯﻭﺍﺭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺯ ﺫﻫﻨﻢ ﮔﺬﺷﺖ : « ﻧﮑﻨﺪ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ «… ﻗﻠﺒﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻃﺮﺯ ﺑﯽ ﺳﺎﺑﻘﻪ ﺍﯼ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺯﺩﻡ ﺯﯾﺮ ﮔﺮﯾﻪ . ﻣﺎﺩﺭ ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ😳 ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ : ﭼﯽ ﺷﺪ ﯾﻬﻮ ﻃﯿﺒﻪ؟
– ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩ !
ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻢ؛ ﻭﻟﯽ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩﻡ . ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ !
ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﮏ ﻗﺮﻥ ﮔﺬﺷﺖ . ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﺣﺴﺎﺳﻢ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﺑﮕﯿﺮﻡ . ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺯﻭﺩ ﮔﺬﺭ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻬﺸﺎﻥ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺑﺪﻫﻢ ﺍﻣﺎ ﻧﻤﯿﺸﺪ …
#ادامه_دارد
📚 #از_داستانهای_نازخاتون
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌼
🍃🌼
🌸🍃🌼
🇮🇷 امام زمان (عج) 🇵🇸
🌸🍃🌼 🍃🌼 🌼 #رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا #قسمت_پانزدهم ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺟﺪﯾﺪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ، ﻟﺠﻢ ﺩﺭﺁﻣﺪ . ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ
🌸🍃🌼
🍃🌼
🌼
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا
#قسمت_شانزدهم
ﺩﺭﺳﺖ ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﻧﻤﺎﺯﺧﺎﻧﻪ، ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺎ ﻋﺒﺎﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﺁﻧﺠﺎ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ! ﯾﺦ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﻧﮕﺎﺭ ! ﺳﺮﺧﻮﺭﺩﻡ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻢ . ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ .
ﺍﻭﺍﺳﻂ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺭﺷﺘﻪ ﻣﻌﺎﺭﻑ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﻢ . ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺣﯿﻒ ﻧﻤﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﻭﻡ ﻣﻌﺎﺭﻑ ﻭ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ . ﻣﻌﻠﻢ ﻫﺎ ﺳﺮﺯﻧﺸﻢ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺣﺘﯽ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭﻡ ﮐﻨﺪ ﺩﺭ ﺗﯿﺰﻫﻮﺷﺎﻥ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﺎﻧﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻭﺍﮔﺬﺍﺭ ﮐﺮﺩ . ﭼﻨﺪﻫﻔﺘﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺭﺷﺘﻪ ﻣﻌﺎﺭﻑ ﺗﺤﻘﯿﻖ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺭﻭﺣﯿﺎﺕ ﻭ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻣﻦ ﺳﺎﺯﮔﺎﺭ ﺍﺳﺖ . ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺪﻑ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺭﺳﺘﯽ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﻢ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺁﺯﺍﺭﻡ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﺪ ﻣﺪﺍﻡ ﺷﮏ ﮐﻨﻢ .
ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺭﻭﺣﯽ ﺗﺤﺖ ﻓﺸﺎﺭ ﺑﻮﺩﻡ . ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﺎ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﮐﻨﻢ .
ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﻢ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﺗﺒﺴﻢ ﻣﻼﯾﻤﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺧﻮﺑﯿﻪ، ﺣﺘﯽ ﻣﻦ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﯿﺪﻡ ﺑﺮﯾﺪ ﺣﻮﺯﻩ !
– ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺍﺻﻼ ﻣﻮﺍﻓﻖ ﺣﻮﺯﻩ ﻧﯿﺴﺘﻦ .
– ﺍﮔﻪ ﻣﻄﻤﺌﻨﯿﺪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺘﻮﻥ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﺳﺖ، ﺳﺴﺖ ﻧﺸﯿﺪ . ﭼﻪ ﺍﺷﮑﺎﻝ ﺩﺍﺭﻩ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﺳﺶ ﺧﻮﺑﻪ ﺑﺮﻩ ﻣﻌﺎﺭﻑ ﺑﺨﻮﻧﻪ؟ ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺣﺘﻤﺎ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﯼ ﻣﻤﺘﺎﺯ ﺑﺮﻥ ﺭﯾﺎﺿﯽ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﯽ . ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺩﺭﺳﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﻧﯿﺪ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ . ﺍﺻﻼ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﯾﺪ ﻣﻌﺎﺭﻑ ﺗﺎ ﺑﻘﯿﻪ ﻫﻢ ﺑﻔﻬﻤﻦ ﮐﻪ ﻋﻠﻢ ﻋﻠﻤﻪ !.. ﺍﺻﻼ ﺍﮔﻪ ﺗﻮﯼ ﻣﺸﺘﺘﻮﻥ ﯾﻪ ﺍﻟﻤﺎﺱ ﺑﺎﺷﻪ، ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﮕﻦ ﮔﺮﺩﻭﺋﻪ، ﺷﻤﺎ ﺣﺮﻑ ﮐﺪﻭﻡ ﺭﻭ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ؟ ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺍﻟﻤﺎﺱ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﻣﻄﻤﺌﻨﯿﺪ .
ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﺶ ﭘﺎﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﻘﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺤﮑﻢ ﻣﯿﮑﺮﺩ . ﭼﻨﺪﺭﻭﺯ ﻣﺘﻮﺍﻟﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺭﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻡ .
#ادامه_دارد..
📚 #از_داستانهای_نازخاتون
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌼
🍃🌼
🌸🍃🌼
💐💐💐💐💐
💐💐💐💐
💐💐💐
💐💐
💐
#فضائل_امیرالمومنین
آنچه براى مردان خدا حائز اهمیت است، خشنودى ذات پاك اوست، و امیرمومنان امام على علیه السلام مردى كه براى رضاى خدا چنان در جبهه جنگ شمشیر مى زند و پایمردى نشان مى دهد كه هیچ پهلوانى را یاراى مقاومتش نیست، در نیمه هاى شب چنان اشك مى ریزد و بدرگاه خداوند زارى و سرانجام به حالت اغماء مى افتد، گوئى كه ترسوتر از او یافت نمى شود
و به گفته شاعر عرب: «جمعت فى صفاتك الاضداد»؛ یعنى:
صفات متضاد در شخص تو امیرالمۆمنین على علیه السلام ـ جمع شده.
آرى او به هنگام خشم بر دشمنان خدا قاطع ولى در مقابل كودك یتیم آنقدر متواضع و مهربان بود كه در برابر طفل یتیم روى خاك مى نشست، دست مرحمت بر سر او گذاشته و آه مى كشید و مى فرمود: بر هیچ چیزى مثل كودكان یتیم آه نكشیده ام
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @EmamZaman
💐
💐💐
💐💐💐
💐💐💐💐
💐💐💐💐💐
🌼💐🌼
💐🌼
🌼
#حجاب
🌺چه لذتي دارد حجاب!😊
نمى دانيد؛ واقعاً نمى دانيد چه لذتى دارد وقتى سياهى چادرم، دل مردهايى كه چشمشان👀 به دنبال خوشرنگترين زنهاست را مى زند.
نمى دانيد چقدر لذتبخش است وقتى وارد مغازهاى میشوم و مىپرسم: آقا! اينا قيمتش چنده؟ و فروشنده جوابم را نمیدهد؛ دوباره میپرسم: آقا! اينا چنده؟ فروشنده كه محو موهاى مِش كرده زن ديگرى است و حالش دگرگون است، من را اصلاً نمیبیند. باز هم سؤالم بی جواب می ماند و من، خوشحال😊، از مغازه بيرون می آیم.
نمی دانید؛ واقعاً نمی دانيد چه لذتى دارد وقتى مردهايى كه به خيابان مى آیند تا لذت ببرند، ذره اى به تو محل نمى گذارند.
نمى دانيد؛ واقعاً نمى دانيد چه لذتى دارد وقتى شاد و سرخوش، در خيابان قدم مى زنيد؛ در حالى كه دغدغه اين را نداريد كه شايد گوشه اى از زيبايى هایتان، پاک شده باشد و مجبور نيستيد خود را با دلهره، به نزديكترين محل امن برسانيد تا هر چه زودتر، زيبايى💄 خود را كنترل كنيد؛ زيبايى از دست رفته تان را به صورتتان باز گردانيد و خود را جبران كنيد.
نمى دانيد؛ واقعاً نمى دانيد چه لذتى دارد وقتى در خيابان و دانشگاه و... راه مى رويد و صد قافله دل كثيف، همره شما نيست.
نمى دانيد؛ واقعاً نمى دانيد چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاک و افكار پليد مردان شهرتان نيستيد.
نمى دانيد؛ واقعاً نمى دانيد چه لذتى دارد وقتى كرم قلاب ماهیگيرى شيطان👿 براى به دام انداختن مردان شهر نيستيد.
نمى دانيد؛ واقعاً نمى دانيد چه لذتى دارد وقتى مى بينى كه مى توانى اطاعت خدايت را بكنى؛ نه هوايت را.
نمى دانيد؛ واقعاً نمى دانيد چه لذتى دارد وقتى در خيابان راه مى رويد؛ در حالى كه يك عروسک متحرک نيستيد؛ يك انسان رهگذريد.
نمى دانيد؛ واقعاً نمى دانيد چه لذتى دارد اين حجاب!
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @EmamZaman
🌼
💐🌼
🌼💐🌼
🌺🍃🌺
🍃🌺
🌺
#شهیدان
☺️ لبخند بزن رزمنده ...
#خـــــواستــــگاری 💑
تصمیم داشتم تا جنگ تموم نشده ازدواج نڪنم .
هر وقت ڪه می اومدم مرخصی مادرم اصرار می ڪرد برام بره خواستگاری ؛
ولی من زیر بار نمی رفتم .
ولی این بار با دفعات پیش فرق داشت .
مادرم پاش را ڪرده بود توی یه ڪفش👟 ڪه آدرس هر ڪسی را می خوای بده تا برات برم خواستگاری .
بعد از ساعتها اصرار ، ناچار برای اینڪه قضیه را تمام ڪنم ،
نشانی الڪی دادم .😎
اسم و فامیل دختر را از من پرسید ،
گفتم فامیلش را نمی دانم ولی اسمش مریم است .
آن روز مادر خوشحال و خندان ☺️برای اینڪه دختر را ببیند و از او خواستگاری کند ، از خانه بیرون رفت .
بعد از دو ساعتی دیدم عصبانی آمد .
و مفصل با من دعوا ڪرد .
در حالی ڪه می خندیدم ،
گفتم : ندادند ڪه ندادند ، نه ؟؟😅😅
مادر در حالی ڪه دست از دعوا ڪشیده بود و مثل من می خندید گفت : آخه پسر این چه نشانی ای بود به من دادی ؟؟!!!
این نشانی پیرزنی 90 ساله ای بود به نام مریم خانم .
همه او را می شناختند ؛ با این ڪارت آبروی من را بردی 😅
آن روز با مادرم ڪلی سر خواستگاری مریم خانم خندیدیم 😂
و مادر فهمید سر تصمیمم جدی هستم .
🕊🕊 و این چنین بود ڪه در نهایت در منطقه ی عملیاتی فاو به اوج آسمان ها پر ڪشید . 🕊🕊
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @EmamZaman
🌺
🍃🌺
🌺🍃🌺
🌺🌼🌺
🌼🌺
🌺
#تشرفات_به_محضر_امام_زمان(عج)
💐 تشرف حسن بن مثله جمکرانى(دستورساخت بنای مسجد جمکران)
#قسمت_اول
شیخ بزرگوار, حسن بن مثله جمکرانى (ره ), مى گوید: شب سه شنبه , هفدهم ماه مبارک رمضان سال نود و سه , در خانه ام خوابیده بودم .ناگاه نیمه شب جـمعى به در منزل آمدند و مرا از خواب بیدار کرده و گفتند: برخیز و دعوت امام مهدى صاحب الزمان (عج ) را اجابت کن که تو را خواسته اند.
برخاستم و آماده شدم و به آنها گفتم : بگذارید پیراهنم را بپوشم .
صدایشان بلند شد: هو ما کان قمیصک , یعنى این پیراهن مال تو نیست .
خـواستم شلوار را بپوشم .
صدایشان آمد که لیس ذلک منک فخذ سراویلک , یعنى این شلوار, شلوار تو نیست .
شلوار خودت را بپوش .
من هم شلوار خودم را پوشیدم .
خواستم به دنبال کلید در خانه بگردم .
صدایى آمد که الباب مفتوح , یعنى در بازاست .
وقتى از منزل خارج شدم , عده اى از بزرگان را دیدم .
سلام کردم .
جواب دادند وخوش آمد گویى کردند.
بعد هم مرا, تا جایى که الان محل مسجد است , رساندند.
وقتى خوب نگاه کردم , دیدم تختى گذاشته شده و فرش نفیسى بر آن پهن است وبالشهاى خوبى روى آن قـرار دارد.
جـوانـى سى ساله بر آن تخت نشسته و به بالش تکیه کرده است .
پیرمردى در مـحـضـرش نشسته و کتابى در دست دارد و برایش مى خواند,و حدود شصت مرد در آن مکان در اطراف او نماز مى خوانند: بعضى از آنها لباسهاى سفید و بعضى لباس سبز به تن داشتند.
آن پیرمرد حضرت خضر (ع ) بود.
او مرا نشانید.
امام زمان , حضرت بقیه اللّه الاعظم ارواحنافداه مرا به نام خودم صدا زده و فرمودند: برو به حسن بن مسلم بگو, تو چند سال است که این زمین را آباد مى کنى و مى کارى و ما آن را خراب مى کنیم و پنج سال است که در آن کشت مى کنى .
#ادامه_دارد...
📚برکات حضرت ولى عصر (عج) ـ خلاصه العبقرى الحسان
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @EmamZaman
🌺
🌼🌺
🌺🌼🌺
♦️🍂♦️🍂♦️🍂♦️🍂
#گناه_شناسی
🍁دروغ قول زور است:
دروغ قول زور است و با بت پرستى یکجا ذکر شده چنانچه فرموده از پلیدیها دورى کنید (که بت پرستى است) و از قول زور (دروغ) نیز بپرهیزید ۱.
📚 پاورقی:
۱) - فَاجْتَنِبُوا اَلرِّجْسَ مِنَ اَلْأَوْثٰانِ وَ اِجْتَنِبُوا قَوْلَ اَلزُّورِ (سوره حج، آیه ۳۰) .
♦️🍂♦️🍂♦️🍂♦️🍂
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @EmamZaman
هدایت شده از 🇮🇷 امام زمان (عج) 🇵🇸
🌹یابن الحسن...
روزِ ما و شبِ ما،خوردْ گره با خال لبت..🌸
صبح باذکر سلام..شب با دعای فرجت..🌺
به رسم هرشب..ورق میزنیم برگی از دفتر انتظار را:
الهی عظم البلا..⚡️