eitaa logo
🥀 امام زمان (عج) 🥀
10.9هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
6.2هزار ویدیو
1.2هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷از امام صادق (ع) روايت شده : هركه چهل صبحگاه اين عهد را بخواند، از قائم ما باشد، و اگـــــر پيش از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود ، خدا او را از قــبـر بيرون آورد! كه در خدمت آن حضرت باشد،و حق تعالى بر هر كــــلمه هزار حسنه به او كرامت فرمايد،و هزار گناه از او محو سازد،و آن عــهـــد اين است: 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 ✨اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.✨ ✨اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.✨ ✨اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،✨ ✨وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.✨ 🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ 🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ 🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ ❤️کانال امام زمان(عج)❤️ 🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹🍃 🆔 @emamzaman
هدایت شده از 🥀 امام زمان (عج) 🥀
94034.mp3
9.71M
هر روز با ✨🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌸✨ 🌤 @emamzaman
🌷حضرت مهدی(ع): ما در رعايت حال شما هيچ کوتاهی نمی کنيم و ياد شما را از خاطر نمی بريم... 📚 (بحار، ج ٥٣، ص۷۲) 💖 @EmamZaman 💝
خدای من! محبت و بخشش تو🌷 آرزوهایم را گسترش داده ...✨ إِلَهِي جُودُكَ بَسَطَ أَمَلِي...🙏 مناجات شعبانیه 💖 @EmamZaman 💝
🥀 امام زمان (عج) 🥀
🎉🍃💖 🍃💖 💖 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_چهل_و_هشتم ✍پس حسام زنده بود و جریانی فراتر از یک انتقام بچگ
💐🍃🌺 🍃🌺 🌺 ✍عثمان در سکوت به صورت حسام خیره شد. از سکوتش ترسیدم. ناگهان سیلی محکمی بر صورت حسام نشست. انقدر محکم که سرش به دیوار کناری خورد. - باید باور کنم که اسم اون رابطو نمیدونی؟ تو فکر کردی با یه مشت احمق طرفی؟ تو میگی نمیدونم،منم میگم طفلی گناه داره،یه دست کت و شلوار مارک تنش کنید بره خونه اش؟ خودتم میدونی دانیال هیچ ارزشی برام نداره. مهم یه اسم که فرق نمیکنه از زبون تو بشنوم یا دانیال! تنها فرقش اینجاست که اگه تو الان بگی،هم خودت زنده میمونی، هم این دختر،هم اون دانیال عوضی اما اگه نگی،دیگه شرایط عوض میشه. چرخی به دورم زد،باورم نمیشد این همان عثمان مهربان باشد. دو زانو روبه روی حسام نشست - اگه نگی،اول تو رو میفرستم اون دنیا بعد این خانم خانما رو از مرز خارج میکنمو انقدر شکنجش میکنم تا دانیال خودشو برسونه. میدونی که وقتی پای خواهرش وسط باشه تا خود کره ی ماه هم شده میره.خب نظرت چیه؟ قلبم تحمل این همه هیجان را نداشت،چرا هیچکس برایم توضیح نمیداد که ماجرا از چه قرار است؟ حسام با ضعف نمایان در چهره اش به چشمان عثمان نگاه کرد - فکر کردی خیلی زرنگی؟ تو اون سازمان چی بهتون یاد میدن هان؟ من چرا باید اسم اون رابطو بدونم؟ خیال کردی بچه بازیه که همه خبر داشته باشن؟شهر هرته؟ آنها از کدام سازمان حرف میزدند؟جریان رابط چه بود؟ صوفی با عصبانیت به روی حسام خم شد،گلویش را فشار داد و جملاتی را ازبین دندانهای گره خورده اش بیان کرد - با ما بازی نکن ما میدونیم شما خانواده ی دانیالو آوردین ایران. من اون دانیال آشغالو میخوام...خود خودشو و باز حسام خندید - کجای کارین ابلها! اون دانیال عوضی به ما هم نارو زد. خانوادشو با کلک و زبون خوش کشیدیم ایران تا بتونیم خودشو پیدا کنیم. به قول خودتون اون به خاطر خواهرش تا کره ی ماه هم میره در واقع مادر و خواهرش دست ما گروگان بودن با دهانی باز به حسام زل زدم. یعنی او هم حیوانی بی قید بود؟ بازیگری ماهر مانند عثمان؟ باورش از هر دروغی دشوارتر بود.با حرفهایش حس تنفر را دوباره در دلم زنده کرد. مسلمانان همه شان دروغگو و وحشی صفت بودند و حسام هم یکی از آنها. ⏪ ... نویسنده: 📝‌ ‌@emamzaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
💐🍃🌺 🍃🌺 🌺 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_چهل_و_نهم ✍عثمان در سکوت به صورت حسام خیره شد. از سکوتش ترس
💐🍃🌺 🍃🌺 🌺 ✍عثمان کلافه در اتاق راه میرفت. رو به صوفی کرد. - ارنست تماس نگرفت؟ صوفی سری به نشانه ی منفی تکان داد. هر جور پازلها را کنار یکدیگر میگذاشتم،به هیچ نتیجه ای نمیرسیدم. حسام،صوفی،عثمان،یان،و اسمی جدید به نام ارنست... اما حالا خوب میدانستم که تنهای تنها هستم در مقابل گله ای از دشمن. راستی کجای این زمین امن بود؟ عثمان سری تکان داد - ارنست خیلی عصبانیه. به قول خودش اومده ایران که کارو یه سره کنه. صوفی تمام این افتضاحات تقصیر توئه،پس خودتم درستش کن. تو رو نمیدونم اما من دوست ندارم بالا دستیا به چشم یه احمق بی دست و پا نگام کنن. چون نبودم و نیستم. میفهمی که چی میگم؟ این ماجرا خیلی واسه سازمان حیاتیه صوفی مانند گرگی وحشی به حسام حمله ور شد - مث سگ داری دروغ میگی،مطمئنم همه چیزو میدونی،هم جای دانیالو هم اسم اون رابطو عثمان با آرامشی نفرت انگیز صوفی را از حسام نیمه جان جدا کرد. - هی هی آروم باش دختر،انگار یادت رفته،ارزش این جونور بیشتر از دانیال نباشه،کمتر نیست. ناگهان گوشی عثمان زنگ خورد و او با چند جمله ی تلگرافی مکالمه را قطع کرد. سری تکان داد - ارنست رسید ایران.میدونی که دل خوشی از تو نداره.پس حواستو جمع کن. هر دو از اتاق خارج شدند و باز من ماندم و حسام. دیگر حتی دوست نداشتم صدای قرآنش را بشنوم. اما درد مهلت نمیداد. با چشمانی نیمه باز،حسام را ورانداز کردم. صدایم حجم نداشت - نمیخوای زبون باز کنی؟ تو هم یه عوضی هستی لنگه ی اونا،درسته؟ یان این وسط چیکارست؟رفیق تو یا عثمان؟ اونم الاناست که پیداش بشه،نه؟ رمقی در تارهای صوتی اش نبود - یان مُرده،همینا کشتنش، اگرم میبینی من الان زندم،چون اطلاعات میخوان. اینا اهل ریسک نیستن،تا دانیال پیداش نشه،منو شما نفس میکشیم باورم نمیشد یان،دیوانه ترین روانشناس دنیا مرده بود؟ زبانم بند آمده بود - چ..چرا کشتنش؟ ناگهان صوفی با فریاد و به شدت در اتاق را باز کرد. اسلحه ای روی سرم قرار داد و عصبی و مسلسل وار از حسام میخواست تا بگوید دانیال در کجا پنهان شده. مرگ را در چند قدمی ام میدیدم. از شدت ترس،دردی حس نمیکردم. وحشت تکه تکه یخ میشد در مسیر رگهایم و فریادهای گوش خراش صوفی که ناخن میکشید بر تخته سیاه احساس امنیتم. به نفس نفس افتاده بودم. لحظه ای از حسام چشم برنمیداشتم. انگار او هم ترسیده بود. فریاد میزد که نمیداند، که از هیچ چیز خبر ندارد، که دانیال او را هم پیچانده، که اگر مرا بکشد دیگر برگه برنده ای برای گیر انداختن دانیال ندارد. فریادهایش بلند بود و مردانه، عمیق و گوش خراش عثمان در تمام این دقایق،گوشه ای ایستاده بود و با آرامشی غیر عادی ما را تماشا میکرد. صوفی اسلحه اش را مسلح کرد - میکشمش اگه دهنتو باز نکنی میکشمش وحسام که انگار حالا اشک میریخت،اما با صلابت فریاد میزد که چیزی نمیدانم صوفی انقدر ترسناک شده بود که امیدی برای رهایی نداشتم. شروع به شمردن کرد. حسام تا شماره ی پنج وقت داشت جانم را نجات دهد ولی لجبازانه حرفی نمیزد. - یک.. دو.. سه.. چهار.. چشمانم را با تمام قدرت بستم. انقدر پلکهایم را روی هم فشار دادم که حس فلجی به صورتم تزریق شد. - پنج... صدای شلیکی خفه و فریاد بلند حسام... ⏪ ... نویسنده: 📝‌ @emamzaman‌
📝 🎉 ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺭﺍﺯ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺎ ﮔﻠﻬﺎ🌺💐 ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺑﮕﻮﻳﺪ. ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺎ ﮔﻠﻬﺎ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﺕ ﺁﻳﺪ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮔﻠﻲ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ.🍃 می شناسی اش؟؟؟ ﮔﻔﺖ: ﻛﺪﺍﻣﻴﻦ ﮔﻞ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﻳﻨﭽﻨﻴﻦ ﺑﻲﺗﺐ ﻭ ﺗﺎﺏ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟🙂 ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻨﻢ. ﮔﻔﺖ: ﮔﻞ ﺳﺮﺥ🌹 ﺭﺍ می ﮔﻮیی؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺳﺮﺧﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﺮﺍﻍ ﻧﺪﺍﺭﻡ. ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﻋﻄﺮ ﻛﺪﺍﻣﻴﻦ ﮔﻞ ﺷﺒﻴﻪ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺧﻮش تر ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻮی ﺩﻳﮕﺮی ﻧﻤﻲﺷﻨﺎﺳﻢ.❤️ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﻳﺎﺱ می گویی؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺳﭙﻴﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﻴﺰ نمی ﺩﺍﻧﻢ. ﮔﻔﺖ: ﺩﺭ ﻛﺪﺍﻣﻴﻦ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ می ﺭﻭﻳﺪ؟💐🍃 ﮔﻔﺘﻢ: ﺩﺭ ﮔﻠﺴﺘﺎنی ﻛﻪ ﺍﺯ ﺷﺮﻡ ﺩﻳﺪﮔﺎﻧﺶ ﻫﻴﭻ ﮔﻞ ﺩﻳﮕﺮی نمی رﻭﻳﺪ💖 ﺑﻪ ﻧﺎﮔﺎﻩ ﺩﻳﺪﻡ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ، ﻣﺴﺘﺎﻧﻪ بیﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. بی ﺗﺎﺏﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﺎ ﺁﺭﺍمی ﻣﻲﻛﻨﺪ... ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﮔﻞ ﻭ ﺁﻥ ﺑﻮﺗﻪ،ﺳﺮﺍﻏﺶ ﺭﺍ ﻣﻲﺟﻮﻳﺪ... ﮔﻔﺖ: ﺍﺳﻤﺶ ﭼﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺍﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻴﺎﻥ ﺩﻝ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟💔 ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻪ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﻧﺎﻣﺶ ﻧﺪﻳﺪﻡ. ﺭﺍ ﻣﻲﮔﻮﻳﻢ.💓 میﺷﻨﺎسی ﺍﺵ؟؟؟ ﺑﻪ ﻧﺎﮔﺎﻩ ﺩﻳﺪﻡ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ،ﺗﻮﺍﻥ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ... ﺑﺎﻟﻬﺎﻳﺶ ﺑﻪ ﺭﻭشنی ﺷﻤﻊ ﻣﻲﺩﺭﺧﺸﻴﺪ.🕯✨ ﮔﻮﻳﻲ ﺷﻌﻠﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ،ﻭﺟﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻟﺘﻬﺎﺏ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ.🔥 ﺗﻮﺍﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﻧﺪﺍشت... ﺑﻪ سختی ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭی ﺑﺎﺩ ﻧﺸﺎﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺩﻳﺪﮔﺎﻧﻢ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ...🌬 ﺁﺭی... ﺍﻭ ﮔﻞ ﻧﺮﮔﺲ ﺭﺍ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺷﺮﺍﺭﻩﻫﺎی ﻭﺟﻮﺩﺵ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮔﻞ ﺯﻳﺒﺎ ﻣﻲﺩﺍﺩ... ﺍﻳﻨﻚ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻧﺎﻡ ﺁﺷﻨﺎ ﻭ ﻏﺮﻳﺐ...ﺩﺭ ﺻﺤﺮﺍﻫﺎﻱ ﻏﺮﺑﺖ😞 ﺗﺎ ﺁﺩﻳﻨﻪﺍﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪﺍﻡ...💔 ﺗﺎ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪﺍی به دﻳﺎﺭ ﺁﺷﻨﺎﻳﺖ ﻗﺪﻡ ﮔﺬﺍﺭﻡ... ﻣﻬﺪی ﺟﺎﻥ...❤️🍃 ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻭﺍﺭﻡ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮ ﺗﺤﻤﻞ ﺩﻭﺭﻳﺖ را ﻧﺪﺍﺭﻡ...😞 ﻣﻮﻻی ﻣﻦ! می ﺩﺍﻧﻢ ﻛﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﻳﺪﺍﺭ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺩﻳﮕﺮ ﺗﻮﺍﻥ ﺛﺎﻧﻴﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻡ... ﻣﻲﺩﺍﻧﻢ ﻛﻪ ﭼﻴﺰی ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﺩﻳﮕﺮ ﺗﻮﺍﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﻧﺪﺍﺭﻡ... میﺩﺍﻧﻢ ﻛﻪ ﺗﺎ ﺳﭙﻴﺪﻩ ﺩﻡ ﻭﺻﺎﻝ، ﻃﻠﻮﻉ ﻭ ﻏﺮﻭﺑﻲ ﭼﻨﺪ، باقی ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﺩﻳﮕﺮ ﺗﺎﺏ ﺳﺮخی ﻏﺮﻭﺏ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻡ... ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﻧﮓ ﺭﻧﮓ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪﻫﺎی ﺩﺭﻭﻏﻴﻦ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩﺍﻡ... ﺍﺯ ﻫﺎی ﺳﺮﺍﺏ ﮔﻮﻧﻪی بی ﻭﺻﺎﻝ ﺑﻪ ﺳﺘﻮﻩ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ ........ ﺩﻳﮕﺮ ﺗﻮﺍﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﻧﺪﺍﺭﻡ .......😔 ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﻴﺎ ﮔﻞ ﻧﺮﮔﺲ بیـــــا....... ﺍﻟﻌﺠﻞ ﺍﻟﻌﺠﻞ ﻳﺎ ﻣﻮﻻنا ﻳﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ (عـج) ❤️ ✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨ 🌤 @emamzaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 #زیبایی_های_ظهور0⃣1⃣ 🔸بازی کودکان با مار و عقرب امیرالمومنین علی(ع): «کودکان خردسال با م
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 ⃣1⃣ 🔸آزادی بردگان امیرالمومنین علی (ع) : «هیچ برده مسلمانی نمی ماند مگر اینکه حضرت مهدی(عج) او را می خرد و آزاد می کند. (الزام الناصب ج۲،ص۹۷) ✨🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌸✨ 🆔 @Emamzaman
💚یک آیه و تدبر 💛آیه 66 از سوره مبارکه نحل 🍀🌷 @EmamZaman 🌷🍀
🌷پیامبر مهربانی صلی الله علیه و آله: محبوب ترين شما در نزد خدا، خوش اخلاق ترين شماست. 📚مستدرک الوسایل ج 9 ، ص 150 ، ح 10521 🍀🌷 @EmamZaman 🌷🍀
حجاب یعنی.... حجاب یعنی تمرین صبوری... وقتی هوا گرمه و داری از گرما می پزی! حجاب یعنی تمرین وقار...  وقتی از ته دلت ،  دلت میخواد از شادی یا ذوق جیـــغ بزنی، بلندبلند بخندی،  بالا و پایین بپّری و همه ی انرژی تو نگه میداری وقتی رفتی خونه تخلیه کنی😁.. حجاب یعنی نه فقط حجابِ سر بلکه گوش موقع شنیدن، چشم موقع دیدن و.... حجاب یعنی تمرین دقت... دقت به حرفها و کارهات، چون نمایندۀ یه اعتقادی و اگه اشتباهی بکنی، کل محجبه ها و مذهبی ها در نظر بقیه میرن زیر سؤال😊☝️ حجاب یعنی تمرین کریم بودن... وقتی یکی ، تو خیابون یا سرکار مخصوصاً تو روزهای گرم تابستون یا یخبندون زمستون ، یه نگاه توهین برانگیز به خودت و حجابت میکنه یا حرف نامربوطی میزنه که نمیرنجی ، ولی میرنجی.....! حجاب درست و کامل یعنی من فرشته هستم 😇 حجاب یعنی تمرین هزاااااااار تا چیز دوست داشتنی و نازنین ، که قلم نوشتنشون رو یاری نمیکنه ، فقط میتونی سرتو بگیری رو به آسمون و با یقین بگی: سرمایه محبت زهـراست حجاب من☺️ 💖اللهم‌عجل لولیک‌الفرج💖 @emamzaman
✨او را طلبم هر شب شايد كه ز در آيد✨ يا رب زغمش تا چند اشکم ز بصر آيد بنشسته سر راهش ، شايد ز سفر آيد تا چند بنالم زار شب تا سحر از هجرش كوكب 🌟شِمُرم هر شب ، شايد كه سحر آيد هر دم كه رخش بينم خواهم دگرش ديدن بازش نگرم شايد يك بار دگر آيد از ديده نهان اما اندر دل من جايش او را طلبم هر شب شايد كه ز در آيد با كس نتوانم گفت من راز درون خویش كز درد غم هجرش دل را چه به سر آيد مي سوزم و مي سازم از درد فراق اما تير غم او بر دل افزون ز شمَر آيد "حيران" به فغان تا کی با محنت و غم همدم یارب نظری کان شاه از پرده بدر آید 🍃علامه مير جهاني🍃 🌺اللهمَّ عجِّل لولیک الفَرج 🌺 👉 @EmamZaman🌷
امام زمان تو زندان گناه ماست 😔 🌺اللهمَّ عجِّل لولیک الفَرج🌺 👉 @EmamZaman🌷
💚 علیه السلام : دو رکعت نمازی را که شخص عطر زده به جا آورد، برتر از نمازی است که شخص عطر نزده به جا مےآورد. 🗒ثواب الاعمال ص ۱۰۵ ➥ @emamzaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
🍃بِسْــمِ اللهِ الــرَّحْمٰـنِ الـرَّحیـم🍃 #چیشد_امام_زمانی_شدم 😉 #ارسالی_از_اعضای_کانال 💓✨💓✨💓✨💓✨💓
🍃بِسْــمِ اللهِ الــرَّحْمٰـنِ الـرَّحیـم🍃 😉 💓✨💓✨💓✨💓✨💓✨ با سلام. من هم نماز میخونم و هم حجاب داشتم... تا اینکه یه روز دوستم باهام در مورد یه چیز شاید بیخود برای اون سنمون حرف زد😔😔 منم با کنجکاوی گوش دادم. کم کم رمان های بیخودی رو بهم پیشنهاد داد منم خوندم(متاسفانه) حجابم همچنان ما پا برجا بود ولی نمازم سست بود و گاهی از درگاه حق ناامید بودم امیدوارم خدا منو ببخشه😢😢 خب بعد از اینا من تشویق شدم به کارهای اشتباه و سراغشون میرفتم. تا اینکه روضه منو متحول کرد. با خودم گفتم اون دختر سه ساله برای چی شهید شد؟ بخاطر نماز و حجاب!!! بعد از اون بود که چند ماه پیش عضو این شدم و سعی میکنم هر روز دعای فرجو سلامتی آقا صاحب الزمان رو بخونم. من از اون روضه شروع شد❤️ نمازامو سر وقت بخونم و خدا ازم راضی باشه ان شاءالله. التماس دعا💙💙 ⛅️الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌤 💖 @emamzaman
دعای فرج هرشب📲 💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃 * بِـسْمِ اللهِ الـرَّحمٰنِ الـرَّحـیم * إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ❤️ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ 💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃 خدايا گرفتارى بزرگ شد،و پوشيده بر ملا گشت، و پرده كنار رفت،و اميد بريده گشت، و زمين تنگ شد،و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى، و شكايت تنها به جانب تو است،در سختى و آسانى تنها بر تو اعتماد است، خدايا!بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست. آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما واجب نمودى،و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى، پس به حق ايشان به ما گشايش ده، گشايشى زود و نزديك همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر، اى محمّد و اى على،اى على و اى محمّد، مرا كفايت كنيد،كه تنها شما كفايت کنندگان منيد،و يارى ام دهيد كه تنها شما يارى کنندگان منيد، اى مولاى ما اى صاحب زمان❤️ فريادرس،فريادرس،فريادرس مرا درياب،مرا درياب،مرا درياب اكنون،اكنون،اكنون با شتاب،با شتاب،با شتاب اى مهربانترين مهربانان به حق محمّد و خاندان پاك او. 💚کانال امـام زمـان (عج)💚 ✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨ 🍀🌷 @EmamZaman 🌷🍀
🌸🍃وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۱۱۱﴾ ✍و گفتند هرگز كسى به بهشت درنيايد مگر آنكه يهودى يا ترسا باشد اين آرزوهاى [واهى] ايشان است بگو اگر راست مى گوييد دليل خود را بياوريد (۱۱۱) 🌸🍃بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿۱۱۲﴾ ✍آرى هر كس كه خود را با تمام وجود به خدا تسليم كند و نيكوكار باشد پس مزد وى پيش پروردگار اوست و بيمى بر آنان نيست و غمگين نخواهند شد (۱۱۲) 🌸🍃وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ﴿۱۱۳﴾ ✍و يهوديان گفتند ترسايان بر حق نيستند و ترسايان گفتند يهوديان بر حق نيستند با آنكه آنان كتاب [آسمانى] را مى خوانند افراد نادان نيز [سخنى] همانند گفته ايشان گفتند پس خداوند روز رستاخيز در آنچه با هم اختلاف میکردند ميان آنان داورى خواهد كرد (۱۱۳) 🌸🍃وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِي خَرَابِهَا أُولَئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائِفِينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿۱۱۴﴾ ✍و كيست بيدادگرتر از آن كس كه نگذارد در مساجد خدا نام وى برده شود و در ويرانى آنها بكوشد آنان حق ندارند جز ترسان لرزان در آن [مسجد]ها درآيند در اين دنيا ايشان را خوارى و در آخرت عذابى بزرگ است (۱۱۴) 🌸اللهمَّ عجِّل لولیک الفَرج🌸 👉 @EmamZaman🌷
هدایت شده از 🥀 امام زمان (عج) 🥀
94034.mp3
9.71M
هر روز با ✨🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌸✨ 🌤 @emamzaman
ﺻﺎﺣﺐ ﺯﻣﺎﻥ ﺍستــ...❤️ ﻣﻨﺠﯽ ﻋﺎلمـ🌎 ﻫﺴﺘﯽ استــ... ﺍﮔﺮ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻫﻤﻪ ی ﺍﺯ ﻫﻢ ﻣﯿﭙﺎﺷﺪ... ﻧﺎﻣﻪی ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺍﻧﺴﺎﻥها، ﺑﺮ ﺍﻭ ﻋﺮﺿﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ... ﺷﺒﻬﺎﯼ ﻫﺮ ﺳﺎﻝ ﻧﺎﻡ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺑﻤﯿﺮﻧﺪ ﺧﻂ ﻣﯿﺰﻧﺪ... مهربانمــ💖 کـی می آیی........؟😔 (عج) 🍃🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺🍃 🌤 @emamzaman
☘این دیده نیست لایق دیدار روی تو 😔 ☘چشمی دگر بده که تماشا کنم تو را 😔 🌺اللهمَّ عجِّل لولیک الفَرج 🌺 👉 @EmamZaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
💐🍃🌺 🍃🌺 🌺 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_پنجاه ✍عثمان کلافه در اتاق راه میرفت. رو به صوفی کرد. - ار
💐🍃🌺 🍃🌺 🌺 ✍سکوتی عجیب... چیزی محکم به زمین کوبیده شد. جرأتی محض باز کردن چشمانم نبود. نفس راحت حسام کُمکم کرد تا بدانم هنوز زنده ام. چشمانم را باز کردم. همه جا تار بود. برخورد مایه ای گرم با صورتِ به زمین چسبیده ام،هشیارترم کرد. کمی سرم را چرخاندم. صوفی با صورتی غرق خون و متلاشی، چند سانت آن طرف تر پخش زمین بود. تقریبا هیچ نقشی از آن بوم زیبا و عرب مسلک در چهره اش دیده نمیشد. زبانم بند آمده بود...هراسان و هیستیریک،به عقب پریدم. دیدن آن صحنه ی مشمئز کننده از هر چیزی وحشتناکتر بود. شوک زده،برای جرعه ای نفس دست و پا میزدم. صدای عثمانِ اسلحه به دست بلند شد. - مهره ی سوخته بود داشت کار دستمون میداد. و با آرامش از اتاق بیرون رفت. تلاش برای نفس کشیدن بی فایده بود. دوست داشتم جیغ بکشم اما آن هم محال بود. حسام به زور خود را از زمین کند. شال آویزان از گردنِ صوفی نگون بخت را رویِ صورت له شده اش انداخت. سپس خود را به من رساند. روبه رویم نشست. - نفس بکش، آروم آروم نفس بکش. نمیتواستم... چهره ی نگرانش،مضطرب تر شد. ناگهان فریاد زد: - بهت میگم نفس بکش و ضربه ای محکم بین دو کتفم نشاند. ریه هایم هوا را به کام کشید. چشهایم به جسد صوفی و رد خون مانده روی زمین،چسبیده بود. حسام رو به روی صورتم قرار گرفت،دستانش را بلند کرد. - سارا فقط به من نگاه کن. اونورو نگاه نکن، سارا حالا فقط در تیررس نگاهم،جوانی بود که نمیدانستم در واقع کیست؟ از فرط ترس،لرزشی محسوس به بدنم هجوم آورد. اگر دست این لاشخورها به برادرم میرسید،حتی جسدش هم سهم من نمیشد. چانه ام به شدت میلرزید و زیر لب نام را زمزمه میکردم. مدام و پی در پی... حسام آستین مانتویم را گرفت و مرا به جهتی،مخالف صوفی چرخاند. - آروم باش،میدونم خدارو قبول نداری اما یه بار امتحانش کن... خدا؟ همان خدایی که همیشه وجودش را انکار کردم؟ در آن لحظه حکم تک دیواری کاهگلی را داشتم که در دشتی پهناور و در مسیرِ تاخت و تاز طوفان قرار گرفته، بی هیچ ستونی، بی هیچ پایه ای و هر آن امکان آوار شدن دارد. نیاز... نیاز به خواستن، نیاز به قدرتی برتر،قلبم را خالی کرد. من پناهی فرا زمینی میخواستم تا هیچ نیرویی،یارای مقابله با آن را نداشته باشد و حسام،مادر،دانیال حتی تمام آدمهای روی زمین؛ آن که باید، نبودند... برای اولین بار را صدا زدم با تک تک مویرگهای وجودم. خواستم بودنش را ثابت کند. من دانیال را سالم میخواستم پس اعتماد کردم، به خدای حسام... مهر را از جیبم بیرون آوردم و عطر خاک را به جان کشیدم. حسام لبهای بی رنگ شده اش را نزدیک گوشم گرفت. - دانیال حالش خوبه، خیلی خوب... خنده بر لبهایم جا خشک کرد. چقدر زود خدایی را در حقم شروع کرده بود. پس حسام از دانیال خبر داشت و چیزی نمیگفت. سرو صدایی عجیب از بیرون اتاق بلند شد. حسام با چهره ای ضعف رفته اما مطمئن به دیوار تکیه داد. صدایش از ته چاه به گوش میرسید. - شروع شد ناگهان در با لگد محکمی باز و عثمان با چشمانی به خون نشسته وارد اتاق شد. ⏪ ... نویسنده: 📝‌ @emamzaman‌
🥀 امام زمان (عج) 🥀
💐🍃🌺 🍃🌺 🌺 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_پنجاه_و_یک ✍سکوتی عجیب... چیزی محکم به زمین کوبیده شد. جر
💐🍃💖 🍃💖 💖 ✍سرو صداهای بیرون از اتاق کمی غیرعادی بود. حسام با نفسی راحت،سرش را به دیوار تکیه داد. - شروع شد... جمله ی زیر لبی اش،وحشتم را چند برابر کرد. چه چیزی شروع شده بود؟ لرزشی که به گِل نشسته بود،دوباره به چهار ستون بدنم مشت زد. انقدر که صدای بهم خوردن دندانهایم را به وضوح میشنیدم. نمیدانم هوا آنقدر سرد بود یا من احساس انجماد میکردم؟ صدایِ فریادهایِ عثمان به گوش میرسید. - مدارکو اون مدارکو از بین ببرید. ناگهان با لگد زدن به در،وارد اتاق شد. چشمانش از فرط خشم به خون نشسته بود. بی معطلی به سراغ من آمد. با خشونتی وصف ناپذیر بازویم را گرفت و بلندم کرد. حسام با چهره ای بی رنگ،و صدایی پرصلابت فریاد زد - بهش دست نزن😡 و قنداق اسحله ی عثمان بود که روی صورتش نشست. اما حسام فقط لبخند زد - چی فکر کردی؟ که اینجا تگزاسه و تو میتونی از بین این همه مامور فرار کنی؟ عثمان با دندانهایی گره خورده به سمتش هجوم برد و با فشردن گلویش،از زمین جدایش کرد. - ببند دهنتو،اینجا تگزاس نیست اما من بلدم تگزاسی عمل کنم. جفتتونو با خودم می برم. حسام خندید - من اگه جای تو بودم،تنهایی در میرفتم. ما رو جایی نمیتونی ببری. ارنست دستگیر شده پس خوش خدمتی فایده ای نداره. تو هم الان یه مهره ی سوخته ای، عین صوفی. خوب بهش نگاه کن، آینده ی نه چندان دورت جلو چشمات پخش زمینه... عثمان با بهتی وحشیانه حسام را با دیوار کوبید - دروغه! حسام با چشمانی آرام و صورتی متبسم،عثمان را خطاب قرار داد. - واقعا شماها چی در مورد ایران فکر کردن؟ که مثه عراق و الی آخره؟ که میاین و میزنینو میدزدینو تخلیه اطلاعات میکنید و میرین؟ کسی هم کاری به کارتون نداره؟ نه دیگه، اشتباه میکنید. از لحظه ای که اولین جرقه ی استفاده از به سرتون خورد، تا قدم زدن کنار رودخونه و خوردن تو کافه های آلمان، تا دادن موبایل تو بیمارستان به سارا و فراری دادنش زیر نظر ما بودین. اینجا، ایراااانِ ایراااااااان باورم نمیشد،یعنی تمام مدت،زیر نگاه حسام و دوستانش بودم؟ اما دلیل این همه بازی چه بود؟ صدای ساییده شدن دندانهای عثمان روی یکدیگر به راحتی قابل شنیدن بود. با صدایی خفه شده از فرط خشم،حسام را زیر مشت و لگدش زندانی کرد. - لعنتی!میکشمت آشغال بی اختیار شروع به جیغ زدن کردم. نمیدانستم دلیلش چیست؟ مظلومیت حسام یا ترس بی حد و حساب خودم؟ چند مردی که از همراهان عثمان بودند از پنجره به بیرون پریدند. صدای تیراندازی در نقاط مختلف شنیده میشد. عثمان دستانش را بر گوشهایش فشار داد و به سمتم هجوم آورد - خفه شو دهنتو ببند آنقدر ترسیده بودم که مخلوطی از و ،معجونی بی توقف از جیغهای بی اراده تحویلم داده بود. عثمان گلویم را فشار میداد و من نفس به نفس کبودتر میشدم. ناگهان حسام با تمام توان تحلیل رفته اش با او درگیر شد. عثمان محکوم به مرگ بود چه دستگیر میشد،چه فرار میکرد، پس حسودانه همراه می طلبید برای سفر آخرتش. تازه نفسی عثمان بر تن زخمی حسام چربید و نا امید از بردن منِ جنازه شده از ترس،با خود، فرار را بر قرار ترجیح داد. حسام نیمه هوشیار بر زمین میخ شده بود. کشان کشان خود را بالای سرش رساندم. شرایطش اگر بدتر از من نبود،یقین داشتم که بهتر نیست. نفسهایم به شماره افتاده بود. صدای فریادها و تیراندازی ها،مبهم به گوشم میرسید. صورت به خون نشسته ی حسام ثانیه به ثانیه مقابل چشمانم تار و تارتر میشد. چشمان بسته اش،هنوز هم مهربان بود. ناخواسته در کنارش نقش زمین شدم... تاریک و بی صدا... ⏪ ... نویسنده: 📝‌ @emamzaman‌
🌷و وصینا الانسان بوالدیه حسنا🌷 🌸و به انسان سفارش کردیم که به پدر و مادر خود نیکی کند. 🌸 کانال امام زمـــ💗ــان 🍀🌷 @EmamZaman 🌷🍀
✨درانتطاررویت...✨ 💞مهدی بیاکه جانم بی تونواندارد ای جان من زبانم جان سخن ندارد جانم رسیده برلب تاازتوگویداما جان بی جمال جانان میل سخن ندارد 💖دردانه ی ای روح وتمام جانم این دل ❤️چوباتوباشددلدارکم ندارد اینجاشده دگرگون حال من پریشان 💞مهدی بیاکه دردم بی تودواندارد اینجادراین هیاهوگمگشته ی توام من گمگشته ی توگشتن پیداشدن ندارد ازتوکه نیست پنهان احوال این دل❤️ من این شعردل ❤️برایت معناشدن ندارد عاشق ترین سفیرم درشاهراه کویت چون عاشقی برایت رسواشدن ندارد درانتطاررویت, مشتاق عالمم🌍 من عالم 🌍بدون رویت دیگرصفاندارد معناشوددل❤️ من باشعربودن تو دنیای🌍 بی رخ توشاعرشدن ندارد این جان خسته ی من آزاده ی توگشته آزاده ی توگشتن آزادگی ندارد... 🍃آزاده 🍃 🍃🌺اللهمَّ عجِّل لولیک الفرج 🌺🍃 🆔 @EmamZaman 🌷
خواهــرم ... اگر به این باور بِرِسي کـه ایــن همان چادریست که پشت دَر سوخت ؛ولي از سَرِ نَیُفتاد...َ هًٍرًٍگٍزً ٍ از سَرَتْ شُـــلْ نمي شود... 🆔 @EmamZaman 🌷