✅ #اندکی_تامل
🔺می گفت: شماهم مثل #خواهر من..
.
لابد بعدش باید بنویسی شماهم مثل #برادر من..!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
.
اسمش هم میشود یک عقد اخوت حسینی زینبی..لابد!!!!!!!!!!!!!!!!!
و شروع میکنی درد دل هایت را ....
یا میشنوی درد دل هایش را
خودت را میکشی تا گره از مشکلش باز کنی ، چون احساس تکلــیف می کنی
.
🔺آنوقت "او" حسین (ع) اش را بالای تل در خون شناور می دید و یاد خواهری برادری اش نبود..تا دین تو بماند ......#ناموس اسلام حراج نشود ...
من لا حیا له لا دین له پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله.....❤️
هـــرکس حیــــا ندارد ، دیــن ندارد😞
#تــقـــوای_مجازی_را_رعایت_کنید
#آقا_پسر_دختر_خانم
#مراقب_باش به چه کسی در #فضای_مجازی #اعتماد می کنید....⚠️⚠️
🔺 #شیطان_روزی_فرشته_بود.😱
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🆔 @EmamZaman
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
#مادرانه
#بهانه_دل
#پنجشنبه_های_دلتنگی
شبای #جمعه که میشه
دلا #بهونه میگیره
هر کی میاد سر یه #قبر
ازش #نشونه میگیره
یکی سر قبر #پدر
یکی کنار #مادرش
یکی کنار #خواهر و
یکی پیش #برادرش
اما یه #مادرغمگین و آرام
میاد کنار #شهید_گمنام
یه جعبه #خرما برای فاتحه خونی میاره
آروم میاد میشینه و سر روی #سنگش میذاره
میگه تو جای #بچمی
گوش بده به حرفای من
از بس که اینجا اومدم
درد اومده #پاهای من
آخر نگفتی کسی رو داری
یا که #مث من بی کس و کاری
مگه تو مادر نداری
برای تو #گریه کنه
غروب #پنجشنبه بیاد
به #قبر تو تکیه کنه
غصه نخور من #مادرت
منم همیشه #یاورت
نمیذارم #تنها بشی
مدام میام بالا #سرت
از تو چه #پنهون
یه #بچه دارم
چند #ساله از اون
#خبر ندارم
آخ که #دلم برات بگه
از #پسرم یه خاطره
موقع جبهه رفتنش
ساعتی که میخواست بره
از اون #لباس خاکی و
از اون #پیام آخرش
هر #قدمی میرفت جلو
نگا میکرد پشت سرش
دیگه نیومد
رفت #ناپدید شد
چشام به درِ #خونه سفید شد...
دیگه از اون روز تا حالا
منتظر #زنگ درم
بس که دلم #شور میزنه
نصفه #شب از #خواب میپرم
کاشکی بود و نگاه میکرد
یزید سرش رفت بالا دار
سزای #اعمالشو دید
لکه ننگ روزگار
من مطمئنم الآن اگر بود
#سرگرم شادی از این خبر بود..
او شبی که #نشون میداد
صدام #چشاشو بسته بود
یادم اومد لحظه ای که
دل مارو #شکسته بود
روزایی که #نمک میریخت رو داغ #قلب پدرا
داغ #برادر میگذاشت رو سینه #برادرا
الحمدلله دعام اثر کرد
سوی #جهنم
عزم #سفر کرد ...
***
بسه دیگه #خسته شدی
دوباره خیلی حرف زدم
با اینکه #قول داده بودم
اما بازم #گریه شدم
با صد امید و آرزو
مادر #مفقود_الاثر
بلند شد از کنار #قبر
شاید براش بیاد #خبر
چند ساله #مادر ...
#کارش همینه ...
#خبر نداره ...
#بچه_اش_همینه
@emamzaman