🥀 امام زمان (عج) 🥀
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_هشتم 💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت میکشید و دستا
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_نهم
💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم #عشقم انقلابی به پا شده و میتوانستم به چشم #همسر به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم.
از سکوت سر به زیرم، عمق #رضایتم را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظهای که زندهام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!»
💠 او همچنان #عاشقانه عهد میبست و من در عالم عشق #امیرالمؤمنین علیهالسلام خوش بودم که امداد #حیدریاش را برایم به کمال رساند و نهتنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد.
به یُمن همین هدیه حیدری، #13رجب عقد کردیم و قرار شد #نیمه_شعبان جشن عروسیمان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود.
💠 نمیدانستم شمارهام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه میخواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو میبینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!»
نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم.
💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچهام دارم میام!»
پیام هوسبازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریختهام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمیخواستم بترسونمت!»
💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانهام را گرفت و صورتم را بالا آورد.
نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانهام را روی انگشتانش حس میکرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیامگیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند.
💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم میرسید که صدای گریه زنعمو فرشته نجاتم شد.
حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زنعمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بیقراری گریه میکند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداریاش میداد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟»
💠 هنوز بدنم سست بود و بهسختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بیصدا گریه میکنند.
دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانهای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :«#موصل سقوط کرده! #داعش امشب شهر رو گرفت!»
💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پلههای ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :«#تلعفر چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم.
بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از #ترکمنهای شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی میکرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمیدانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است.
💠 عباس سری تکان داد و در جواب دلنگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ میزنیم جواب نمیدن.»
گریه زنعمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزادهها به تلعفر برسن یه #شیعه رو زنده نمیذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت.
💠 دیگر نفس کسی بالا نمیآمد که در تاریک و روشن هوا، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد.
همه نگاهش میکردند و من از خون #غیرتی که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریهام گرفت.
💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا میآمد، مردانگیاش را نشان داد :«من میرم میارمشون.»
زنعمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم میزنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»...
#ادامه_دارد
✍نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@EmamZaman
🔆🔆🔆🔆🔆
#تلنگر
🔹لطفا با دقت مطالعه کنید
سلام
جوانی را دیدم که دلش پر بود از محبت خدا
اهل #نماز
و ذاتش در جستجوی خوبی ها✅
اما 👇
⚠️ مراقب نبود و به تدریج
دنیایش رنگ دیگری گرفت
کم کم همه چیز برایش کمرنگ شد
جز خودش و #خواسته های دلش😱
.
از کدام شان بگویم 👇
🖤 از #پیامک هایی که بی حیا و بی فکر
برای آن #نامحرم میفرستاد❌
یا
از #وایبر و #لاین و....
که مدام دنبال کسی بود تا به لیست دوست هایش اضافه کند
اصلا هم مهم نبود دختر باشد یا پسر..
ترجیحا جنس مخالف..❌
یا #تلگرام,,,
که از وقتی پایش به گوشی های هوشمند باز شد
گروه های #مختلط
🖤 پی وی و چت و #دردل با نامحرم شد قصه ی زندگی اش
و فقط دنبال پر کردن وقتی ست که با #سلام شروع میشود
و آخر و عاقبتش جز #بی_آبرویی و آسیب نیست
از کانال هایش بگذار نگویم
که همه اش اشک به چشم
پسر فاطمه (عج) آورده است😞
.
متاهل ها حتی..
نمیدانم چه بر سر زندگی شان آمده
به جای خالی کردن وقت برای #همسرشان💞
به جای ساختن و پی ریزی زندگی و دلگرمی برای خانواده شان
گیر داده اند به پی وی پسرانی که هیچ اعتماد و شناختی از آنها ندارند
ولی مدام در پی وی هم و گپ ها وقت برای هم میگذارند
💔 و بنظرتان این همان #خیانت نیست
.
و از #اینستاگرام
نگویم بهتر است
انگار که #ماهواره را آورده اند در ملا عام
و جز آموزش خیانت
و پوچ گرایی
و آلودگی روح
هیچ اثری ندارد
همه چیز دور محور #لایک معتبرشده💟
و امان از گفتگوهای دونفره و خلوت🔞
امان پیج هایی که
عکس هایی که
فقط دل مهدی فاطمه (عج) را میشکند💔
.
از کجا بگویم
نمیدانم به کدامین #مجوز اینقدر بی حیا شده ایم⁉️
اینقدر به دور از خدا
و معتاد به #فضای کثیف مجازی ای که عجیب از زندگی و خانواده دورمان کرده
.
ارزش دختر انقدر پایین آمده
که عکس هایش راحت دست این و اون هست
و هر علف هرزی توی باغچه ی دلش میروید
.
و مردی که ارزش خود را در صحبت کردن غیر ضروری با زنان و #دختران سرزمین خود میداند میخواهد به واسطه این ارتباط در ناخود آگاه ذهن خودش ؛ خودی از خود نشان بدهد آنهم برای نامحرم ❌
بله این همان 👈 منیت است
انگار نه انگار این مرد #غیرتی داشته
و #مردانگی اش پاااک از یادش رفته
و انگار نه انگار این مرد خود همسر دارد و یا فرزند
اما به دنبال یک زندگی دیگر به غیر از زندگی خود آنهم در حاشیه میگردد
به نظر خدا و ائمه معصومین کدام مهمتر و ارجحتره ⁉️ اسیر هوای نفس شدن یا چسبیدن به زندگی خود 👈 آنهم با تقوا پیشه کردن
.
خودت بیندیش
چه شد که از خدا دور شدی
یعنی واقعا دلت برای امام زمانت (عج) تنگ نمیشود‼️
یعنی واقعا از این همه #هوسبازی و #لجنزار ارتباط با نامحرم دلت را نزده⁉️
.
⛔️به من نگو
به خودت بگو
خودت فکر کن
کی خسته میشوی از این دنیای فانی
از این همه ارتباط گناه آلود
♨️آخر همه ی زندگی ها #مرگ است
⚠️هیچ توشه ای داری
معیارهایت را کی میخواهی خدایی کنی
قلب امام زمانت(عج) را کی ترمیم خواهی کرد
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
👉 @EmamZaman 👈