5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای که غریبانه ره دریا گرفتی ...
شهیدحمیدرضاالداغی🥀!
مهسا امینی با چندین بیماری و
سابقه بستری وقتی فوت کرد؛
به تحریک بیگانگان و با دروغسازی،
مرگش را کشته شدن جلوه دادند تا
پروژه بیحیاسازی زنان و بیغیرت
سازی مردان را عملیاتی کنند.
در حماسهی #حمیدرضاالداغی
جوانی به دفاع از دخترانی در مقابل
اراذل و اوباش در خون خود غلطید.
چاقو خوردنش را حالا همه دیدهاند.
اگر در توییتر واینستاگرامخبرشهادت
اوداغنمیشود؛چونرسانههایانگلیسی
وآمریکاییواسراییلینهتنها نمیتوانند
بهرهایاز او ببرند بلکه رفتار اومقابل
جریان زن زندگی آزادی است...!
غرب سالها تلاش کرده است که
مفهوم ناموس را در ایران از بین
ببرد و #شهیدغیرت آنها را رسوا کرد.
@skyline110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مردم سبزوار محل شهادت شهید الداغی را گلباران کردند.
🔹 مردم قدرشناس سبزوار عصر یکشنبه در محل شهادت شهید امر به معروف «حمیدرضا الداغی» حاضر شده و محل شهادت وی را گلباران کردند.
🔹 شهید الداغی شامگاه جمعه هشت اردیبهشت برای جلوگیری از مزاحمت چند جوان برای دو دختر سبزواری، به دست مزاحمان با سلاح سرد مضروب شد و به شهادت رسید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بی قراری های مادر شهید آمر به معروف سبزوار: چاقو چاقو کردن بچه مو باز دفاع می کرد از دخترم مردم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اولین تصاویر از محاکمه ناجوانمردان
🔹 گفتگوی ویژه با عاملان قتل شهید حمید رضا الداغی، جوان خوش غیرت سبزواری که به دست چند اوباش به شهادت رسید
#شهیدانه🕊
•~ ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس #شهدا را چیدند...🥀😭
مهدی عرفاتی:
🔹شهید #حمیدرضا_الداغی همدانشگاهی من بود. اواخر دههٔ هفتاد. من ارتباطات میخوندم و حمید حسابداری (اگر اشتباه نکنم). من بچه مذهبی دانشگاه بودم و اون بچه خوشتیپ دانشگاه. ظاهراً هیچ صنمی باهم نداشتیم.
🔹ماجرای آشنایی ما برمیگشت به جنجال و نزاعی که سرِ مسابقات فوتبال دانشگاه به راه افتاد. وسط بازی تیم ما، مدافع حریف یه خطای ناجور روی من کرد. من بلند شدم و اعتراض کردم. بازیکن حریف فحاشی کرد و من یه لحظه خون به مغزم نرسید و درگیر شدم. در کسری از ثانیه، ۷-۸ نفر ریختن رو سر من و کأنه با قاتل پدرشون طرف هستن… زیر مشت و لگد و فحاشیها، حمید رو دیدم که به هواخواهی من وارد معرکه شده و داره یکی پس از دیگری رو مینوازه… تا جایی که یادمه ورزشکار بود و حتی توی مسابقات رزمی هم اسم و رسمی داشت. دعوا که تموم شد متوجه شدم هر دوی ما رو با تیزی نشون کردن؛ من گوش راستم و حمید گوش چپ...
🔹رفتیم بیمارستان و سهم هر کدوم سه چهارتا بخیه شد و گوشهامونو پانسمان کردن. از فردا توی دانشگاه معروف شدیم به گوشبریدهها…