خاطره تکان‌دهنده بازیگر معروف از دیدار اسرارآمیز با پیرمردی با محاسن سفید «۱۰ غذای هیئت را به مردم بخشیدم، ۱ربع به ۴ صبح در خیابان پیرمردی دست تکان داد، نگه داشتم و او از عقب یک وانت به من ۱۰ غذای داغ داد غذاها را کنارم گذاشتم و سرم را که برگردانم تشکر کنم خبری از پیرمرد نبود، عقب وانت هم نرده بود و به آن قفل خورده بود!»

نماهنگ #امیری_حسین شاعر:دکتر #عارفه_دهقانی کارگردان:محمدصادق محمدیان تدوین:دانش اعلایی گروه سرود #دخترانه_های_پاک نگاه تو از همون اول ، بهم افتاد زیر پرچمت شدم آباد مادرم،با روضه یادم داد میشه مثل حُر،بشم آزاد #اربعین_حسینی

ما رو گردن بگیر حسین جان #شب_جمعه

«دخَلَتْ زینبُ علی بْنِ زیاد» همچنان زنده‌ایم؛ شرمنده...

مشایه...

مشایه....

مشایه....

وقتی خون لری به جوش آمد 🔹بدون تعارف با خادمی که تروریستِ شاهچراغ را زمین‌گیر کرد. 🔹️فرزاد بادپا: وقتی دیدم آن تروریست به زائران شلیک می‌کند، خونم به جوش آمد، نتوانستم خودم را کنترل و به‌سمتش دویدم.

پس از حسین کز او خوبتر تراب ندیده چه ها گذشت به زنهای آفتاب ندیده ..

نماهنگ؛ نازنین رقیه... گروه #نجم‌الثاقب

نماهنگ؛ نازنین رقیه... گروه #نجم‌الثاقب