🥀 امام زمان (عج) 🥀
💞✨💞 ✨💞 💞 📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان😍 #قسمت_اول 🖊 ✨صداۍ قرائت آیت الکرس
💞✨💞
✨💞
💞
📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋#قسمت_دوم
کار آقای حائری چندان طول نکشید که پدر با خوشحالی برگشت و پیش از اینکه ما چیزی بپرسیم، خودش شروع کرد: «حائری برامون مستأجر پیدا کرده. دیده امروز محمد داره اسباب میبره، گفت حیفه ملک خالی بیفته.»
صورت مهربان مادر غرق چروک شد و با دلخوری اعتراض کرد: «عبدالرحمن! ما که نمیخوایم با این خونه کاسبی کنیم. این طبقه مال بچههاست. چشم به هم بذاری نوبت عبدالله میشه، شایدم الهه.» پدر پیراهن عربیاش را کمی بالا کشید و همچنانکه روی زمین مینشست، با اخمی سنگین جواب داد: «مسئول خونه الهه که من نیستم، عبدالله هم که فعلاً خبری نیس، شلوغش میکنی!» ولی مادر میخواست تصمیم پدر را تغییر دهد که از آشپزخانه خارج شد و گفت: «ما که احتیاجی نداریم که بخوایم مستأجر بیاریم. تو که وضع کارت خوبه الحمدالله! محصول خرما هم که امسال بهتر از هر سال بوده. ابراهیم و محمد هم که کمک دستت هستن.» که پدر تکیهاش را از پشتی برداشت و خروشید: «زن! نقل احتیاج نیست، نقل یه طبقه ساختمونه که خالی افتاده! خدا رو خوش میاد مال من خاک بخوره که معلوم نیست تو کی میخوای عروس بیاری؟!!!»
مادر غمزده از برخورد تلخ پدر، نگاهش را به زمین دوخت و پدر مستبدانه حکم داد: «من گفتم اجاره میدم. حائری رفته طرف رو بیاره خونه رو نشونش بده.» و شاید دلخوری را در صورت من هم دید که برای توجیه فوران خشمش، مرا مخاطب قرار داد: «آخه همچین مادرت میگه مستأجر، خیال میکنه الآن یه مشت زن و بچه میخوان بریزن اینجا. حائری گفت طرف یه نفره که از تهران برای کار تو شرکت نفت اومده بندر. یه اتاق میخواد شب سرش رو بذاره زمین بخوابه. صبح میره پالایشگاه شب میاد. نه رفت و آمدی داره نه مهمونداری.» که صدای باز شدن در حیاط و آمدن عبدالله بحث را خاتمه داد و من و مادر را برای کشیدن غذا روانه آشپزخانه کرد.
چند لقمهای نخورده بودیم که باز زنگ خانه به صدا در آمد. پدر از جا بلند شد و با گفتن «حتماً حائریه!» سراسیمه روانه حیاط شد. عبدالله هم که تازه متوجه موضوع شده بود، به دنبالش رفت. مادر که با رفتن پدر انگار جرأت سخن گفتن یافته بود، سری جنباند و گفت: «من که راضی نیستم، ولی حریف بابات هم نمیشم.» و بعد مثل اینکه چیزی بخاطرش رسیده باشد، با مهربانی رو به من کرد: «الهه جان! پاشو دو تا ظرف و قاشق چنگال بیار براشون غذا ببرم. بوی غذا تو خونه پیچیده، خدا رو خوش نمیاد دهن خشک برگردن.» محبت عمیق مادر همیشه شامل حال همه می شد، حتی مستأجری که آمدنش را دوست نداشت. چادرش را مرتب کرد و با سینی غذا از اتاق بیرون رفت. صدای آقای حائری میآمد که با لحن شیرینش برای مشتری بازار گرمی میکرد: «داداش! خونه قدیمیه، ولی حرف نداره! تو بالکن اتاقت که وایسی، دریا رو می بینی. تازه اول صبح که محل ساکته، صدای موج آب هم میشنوی. این خیابون هم که تا تَه بری، همه نخلستونهای خود حاجیه. حیاط هم که خودت سِیر کردی، واسه خودش یه نخلستونه! سر همین چهار راه هم ماشین داره برا اسکله شهید رجایی و پالایشگاه. صاحب خونهات هم آدم خوبیه! شما خونه رو بپسند، سر پول پیش و اجاره باهات راه میاد.» و صدای مرد غریبه را هم میشنیدم که گاهی کلمهای در تأیید صحبتهای آقای حائری ادا میکرد.
فکر آمدن غریبهای به این خانه، آن هم یک مرد تنها، اصلاً برایم خوشایند نبود که بلاخره آقای حائری و مشتری رفتند و سر و صداها خوابید و بقیه به اتاق برگشتند. ظاهراً مرد غریبه خانه را پسندیده و کار تمام شده بود که پدر با عجله غذایش را تمام کرد، مدارک خانه را برداشت و برای انجام معامله روانه بنگاه شد. عبدالله نگاهش به چهره دلخور مادر بود و میخواست به نحوی دلداریاش دهد که با مهربانی آغاز کرد: «غصه نخور مامان! طرف رو که دیدی، آدم بدی به نظر نمیاومد. پسر ساکت و سادهای بود.» که مادر تازه سرِ درد دلش باز شد: «من که نمیگم آدم بَدیه مادر! من می گم اینهمه پول خدا بهمون داده، باید شکرگزار باشیم. ولی بابات همچین هول شده انگار گنج پیدا کرده! آخه چند میلیون پول پیش و چندرغاز کرایه که انقدر هول شدن نداره!» سپس نگاهی به سینی غذا انداخت و ادامه داد: «اون بنده خدا که انقدر خجالتی بود، لب به غذا هم نزد.» با حرف مادر تازه متوجه سینی غذا شدم. ظرفی که ظاهراً متعلق به آقای حائری بود، خالی و ظرف دیگر دست نخورده مانده بود. عبدالله خندید و به شوخی گفت: «شاید بیچاره قلیه ماهی دوست نداشته!»
#ادامه_دارد...
✍نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🆔 @EmamZaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
💞✨💞 ✨💞 💞 📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋#قسمت_دوم کار آقای حائری چندان طو
💞✨💞
✨💞
💞
📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 #قسمت_سوم
و مادر با لحنی دلسوزانه جواب داد: «نه بابا! طفل معصوم اصلاً نگاه نکرد ببینه چی هست. فقط تشکر میکرد.» احساس میکردم مادر با دیدن مرد غریبه و رفتار پسندیدهاش، قدری دلش قرار گرفته و به آمدن مستأجر به خانه تا حدی راضی شده است، اما برای من حضور یک مرد غریبه در خانه، همچنان سخت بود؛ میدانستم دیگر آزادی قبل را در حیاط زیبای خانهمان ندارم و نمیتوانم مثل روزهای گذشته، با خیالی آسوده کنار حوض بنشینم. به خصوص که راه پله طبقه دوم از روبروی در اتاق نشیمن شروع میشد و از این به بعد بایستی همیشه در اتاق را میبستیم. باید از فردا تمام پردههای پنجرههای مشرِف به حیاط را میکشیدیم و هزار محدودیت دیگر که برایم سخت آزار دهنده بود، اما هر چه بود با تصمیم قاطع پدر اتفاق افتاده و دیگر قابل بازگشت نبود.
ظرفهای نهار را شسته و با عجله مشغول تغییر وضعیت خانه برای ورود مستأجر جدید شدیم. مادر چند ملحفه ضخیم آورد تا پشت پنجرههای مشرف به حیاط نصب شود، چرا که پردههای حریر کفایت حجاب مناسب را نمیکرد. با چند مورد تغییر دکوراسیون، محیط خانه را از راهرو و راه پله مستقل کرده و در اتاق نشیمن را بستیم. آفتاب در حال غروب بود که مرد غریبه با کلیدی که پدر در بنگاه در اختیارش گذاشته بود، درِ حیاط را نیمه باز کرده و با گفتن چند بار «یا الله!» در را کامل گشود و وارد شد.
به بهانه دیدن غریبهای که تا لحظاتی دیگر نزدیکترین همسایه ما میشد، گوشه ملحفه سفید را کنار زده و از پنجره نگاهی به حیاط انداختم. بر خلاف انتظاری که از یک تکنیسین تهرانی شرکت نفت داشتم، ظاهری فوقالعاده ساده داشت. تی شرت کرم رنگ به نسبت گشادی به تن داشت که روی یک شلوار مشکی و رنگ و رو رفته و در کنار کفشهای خاکیاش، همه حکایت از فردی میکرد که آنچنان هم در بند ظاهرش نیست. مردی به نسبت چهارشانه با قدی معمولی و موهایی مشکی که از پشت ساده به نظر می رسید. پشت به پنجره در حال باز کردن در بزرگ حیاط بود تا وانت وسایلش داخل شود و صورتش پیدا نبود.
پرده را انداخته و با غمی که از ورود او به خانهمان وجودم را گرفته بود، از پشت پنجره کنار رفتم که مادر صدایم کرد: «الهه جان! مادر چایی دم کن، براشون ببرم!» گاهی از اینهمه مهربانی مادر حیرت میکردم. میدانستم که او هم مثل من به همه سختیهای حضور این مرد در خانهمان واقف است، اما مهربانی آمیخته به حس مردم داریاش، بر تمام احساسات دیگرش غلبه میکرد. همچنانکه قوری را از آب جوش پُر میکردم، صدای عبدالله را میشنیدم که حسابی با مرد غریبه گرم گرفته و به نظرم میآمد در جابجایی وسایل کمکش میکند که کنجکاوی زنانهام برانگیخته شد تا وسایل زندگی یک مرد تنها را بررسی کنم.
پنجره آشپزخانه را اندکی گشودم تا از زاویه ای دیگر به حیاط نگاهی بیندازم. در بارِ وانت چند جعبه کوچک بود و یک یخچال کهنه که رنگ سفید مایل به زردش در چند نقطه ریخته بود و یک گاز کوچک رومیزی که پایههای کوتاهش زنگ زده بود. وسایل دست دومی که شاید همین بعد از ظهر، از سمساری سر خیابان تهیه کرده بود. یک ساک دستی هم روی زمین انتظار صاحبش را میکشید تا به خانه جدید وارد شود. طبقه بالا فقط موکت داشت و در وسایل او هم خبری از فرش یا زیرانداز نبود. خوب که دقیق شدم یک ساک پتو هم در کنار اجاق گاز، کف بار وانت افتاده بود که به نظرم تمام وسیله خواب مستأجر ما بود. از این همه فضولی خودم به خنده افتادم که پنجره را بستم و به سراغ قوری چای رفتم، اما خیال زندگی سرد و بیروحی که همراه این مرد تنها به خانهمان وارد میشد، شبیه احساسی گَس در ذهنم نقش بست.
در چهار فنجان چای ریخته و به همراه یک بشقاب کوچک رطب در یک سینی تزئینی چیدم که به یاد چند شیرینی افتادم که از صبح مانده بود. ظرف پایهدار شیرینی را هم با سلیقه در سینی جای دادم و به سمت در اتاق نشیمن رفتم تا عبدالله را صدا کنم که خودش از راه رسید و سینی را از من گرفت و بُرد. علاوه بر رسم میهماننوازی که مادر به من آموخته بود، حس عجیب دیگری هم در هنگام چیدن سینی چای در دلم بود که انگار میخواستم جریان گرم زندگی خانهمان را به رخ این مرد تازه وارد بکشم.
#ادامه_دارد....
✍نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🆔 @EmamZaman
part06.mp3
3.06M
#نمایشنامه کتاب #یادت_باشد
"عاشقانه ترین کتاب شهدای مدافع حرم"
این نمایشنامه دی ماه ۱۳۹۸ از رادیو سراسری نمایش پخش گردیده است.
👈کتاب توصیه شده رهبر انقلاب
8⃣2⃣ قسمت کامل تقدیم گردید.
#قسمت_ششم
🆔 @EmamZaman
✅ راز رستگاری = تزکیه نفس
🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
@emamzaman
شخصیت امام(ره) از منظر رهبری؛
انسانی حکیم، دوراندیش و آیندهنگر
🔸تنها راه شناخت صحیح و دقیق شخصیت امام(ره)، شناخت و بازخوانی اصول و مبانی مکتب فکری ایشان است.
🔸امام(ره) انسانی بسیار عاقل، دوراندیش، حکیم، آدمشناس، تیزبین، حلیم، متین و آیندهنگر بود؛ که هرکدام از این صفات، کافی بود که شخصی را در مرتبهای والا جای دهد.
🔸امام خصوصیات ممتاز فردی خیلی داشت اما توفیقات او بالاتر از آن بود که به خصوصیات فردی یک انسان- هرچه هم بالا- متکی باشد. شجاعت و آگاهی و عقل و تدبیر و دوراندیشی امام بسیار ممتاز بود- در اینها هیچ شکی نیست- اما توفیقاتی که آن بزرگوار بهدست آورد، خیلی بالاتر از این است که به شجاعت و عقل و تدبیر و آیندهنگری زیاد یک انسان متکی باشد[بلکه بیشتر به قدرت الهی متکی بود].
🔸امام دو خصوصیت دیگر هم داشت، که این هم جز با نورانیت الهی ممکن نبود و آن عبارت بود از: دشمنشناسی و دوستشناسی. در شناخت دشمنها و دوستها اشتباه نکرد. از اول دشمنها را شناخت و آنها را اعلام کرد و تا آخر هم در مقابلشان ایستاد؛ و نیز از اول دوستها را شناخت و آنها را اعلام کرد و تا آخر هم از دوستی آنها منتفع شد.» /کیهان
🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
@emamzaman
✨
حرف زدن با خداوند
مانند صحبت ڪردن
با یڪ دوست پشت تلفن است
ممڪن است او را در طرف دیگر نبینیم
امــــا
میدانیم ڪه دارد گوش میدهد...
💐الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💐
💠 @emamzaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نماز_اول_وقت
چگونه شیرینی نماز را بچشیم؟
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🆔 @EmamZaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 طلبه همهفن حریف چطور به جنگ بیکاری رفت؟
👈از برقکاری و زنبورداری و کارآفرینی با چوب گرفته تا تدریس و رسیدگی به کار طلاب
🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
@emamzaman
📸 فواید سحرخیزی برای سلامتی
✅ اونهایی که ساعت خوابشون عقب افتاده به راحتی میتونن با کم کردن تدریجی ساعت خواب روزانه ، باعث بشن شب ها زودتر خوابشون ببره در نتیجه زودتر از خواب بلند بشن.
🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
@emamzaman
🥀 امام زمان (عج) 🥀
🔍 #حدیث_گرافی ✨پیامبر مهربانی ها (ص) فرزندانتان را گرامی بدارید و نیکو تربیتشان کنید تا آمرزیده شو
🔍 #حدیث_گرافی
✨پیامبر اکرم (ص) میفرمایند:
از نفرین مظلوم بترسید گرچه کافر باشد ،زیرا هیچ چیز جلوی دعای مظلوم را نمی گیرد
📚بحارالانوار جلد ۷۲
🆔 @EmamZaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#در_انتظار_یک_حضور
ای دل بشارت می دهم...خوش روزگاری میرسد...
🆔 @EmamZaman
کاری که با این سیاه پوست انجام شد، کاری بود که آمریکا با تمام دنیا انجام میدهد/ این طبیعت حکومت آمریکاست
رهبر معظم انقلاب، در سخنرانی تلویزیونی امروز به مناسبت سالگرد رحلت امام خمینی(ره):
آنچه امروز در شهرهای آمریکا مشاهده میشود بُروز یک واقعیّاتی است که همیشه پنهان نگه داشته میشد؛ اینها چیز جدیدی نیست. اینکه یک پلیسی با خونسردیِ تمام زانویش را بگذارد روی گردن یک سیاهپوستی و همین طور نگه دارد و فشار دهد تا او جان بدهد، او التماس کند، این هم خونسرد بنشیند روی او و فشار بدهد، چند پلیسِ دیگر هم بِایستند و تماشا کنند و هیچ اقدامی نکنند، این چیزی نیست که جدیداً به وجود آمده باشد؛ طبیعت آمریکا این است. این کاری است که آمریکایی ها با تمام دنیا میکردند؛ با افغانستان و عراق و سوریه همین کار را کردند، قبلها با ویتنام و با خیلی از کشورهای دیگر هم همین کارها را کردند. این اخلاق آمریکا است؛ این طبیعت حکومت آمریکا است؛ امروز این جوری خودش را نشان میدهد. اینکه حالا مردم شعار میدهند بگذارید ما نَفَس بکشیم یا نمیتوانیم نَفَس بکشیم که امروز شعار مردم آمریکا شده در ایالتها و تظاهراتهای وسیع شهرهای مختلف، این در واقع حرف دل همهی ملّتهایی است که آمریکا در آنجا ظالمانه اقدام کرده است. ۹۹/۳/۱۴
🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
@emamzaman
✅ امام به فکر و عمل جوانان اعتماد میکردند
رهبر معظم انقلاب:
🔸 یک حوزهی دیگر از تحوّلی که امام به وجود آوردند، تحوّل در نگاه به نسل جوان بود. ایشان به فکر و عملِ جوانان اعتماد کردند؛ این به معنای واقعی کلمه یک تحوّل بود. یعنی مثلاً فرض کنید سپاه پاسداران که تشکیل شد، ایشان جوانهای بیست و چند ساله را در رأس سپاه پاسداران پذیرفتند.
🔸اینکه میگوییم امام به جوانها اعتماد میکردند به معنای این است که این یک ذخیرهای است، یک ثروتی است برای کشور که از این ثروت باید استفاده کنیم؛ معنایش این نیست که اگر تجربهدارها و غیر جوانها که آنها هم یک ثروتی هستند حضور دارند، از اینها استفاده نشود. ۹۹/۳/۱۴
🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
@emamzaman
گزیده ای از بیانات رهبر معظم انقلاب امروز در سخنرانی تلویزیونی به مناسبت سالگرد رحلت امام خمینی(ره)
🔸زمانی کسی حتی تصور نمیکرد بشود روی حرف آمریکا حرف زد اما امام خمینی و کارگزاران امام و جوانهایی که با اشارهی دست امام حرکت میکردند، به معنای واقعی کلمه ابرقدرتها را تحقیر کردند؛ ارادهی اینها را شکستند و اینها را از میدان خارج کردند.
🔸شما امروز به ملّت ایران که نگاه کنید، مردم دنبال این هستند که تمدّن نوین اسلامی را تشکیل بدهند و به وجود بیاورند، اتّحاد عظیم اسلامی را به وجود بیاورند، امّت اسلامی را تشکیل بدهند.
🔸مهمترین نکته این است که امام که عامل اصلی این تحولات بود، اما همه آنها را از خدا می دانست و به خودش نسبت نمیداد. واقعش هم همین است که از خدا است؛ لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلیّ العظیم، همه چیز و هر حول و قوّهای از خدا است.
🔸تحول باید مبتنی بر یک اندیشه متقن و شکلیافته باشد همچنانکه هر حرکت تحولی امام، مبتنی بر مبانی معرفتی اسلام بود زیرا اگر چنین پشتوانه فکری وجود نداشته نباشد، تحول غلط خواهد بود و ثبات قدم وجود نخواهد داشت.
🔸تحول را نباید با «استحاله فکری» اشتباه گرفت. تحول باید رو به جلو باشد در حالیکه مسایلی همچون تجدد و غربگرایی که در دوران پهلوی مطرح شد، سلب هویت دینی و ملی و تاریخی ملت ایران و به عبارتی «مرگ تمدنی» بود.
🔸در مقابل هر اقدام مثبت و کار مهم، مخالفانی وجود دارد، مثلاً در فضای مجازی غالباً نوع مخالفتها تیز و آزاردهنده است یا جبهه وسیعی از دشمن خارجی وجود دارد که با هر حرکتِ به صلاح کشور، مقابله میکند و امپراتوری تبلیغاتی وابسته به صهیونیستها نیز آن را میکوبد ولی در انجام یک کار حسابشده، نباید ملاحظه این مخالفتها و دشمنیها را کرد.
🔸راه غلبه بر ترس از دشمنیها، حضور نیروهای جوان و نترس در صحنه است. حضور نیروهای جوان یعنی استفاده از فکر، روحیه، جسارت و اقدام جوانان.
🔸آشفتگی جبهه دشمنان جمهوری اسلامی نتیجه اعتماد ملت ایران به پروردگار است. یک بخش از جبهه دشمنان ایران، شوروی بود که با آن وضع فروپاشید و بخش دیگر آن آمریکا است که امروز وضع آشفته آن را همه میبینند.
🔸امیدواریم ان شاء اللّه خداوند متعال حوادث عالم را به نفع ملّت ایران پیش ببرد و اقتدار جمهوری اسلامی را روزبهروز بیشتر کند و روح مطهّر امام بزرگوار را و شهدای عزیز را و شهید عزیز اخیر ما، شهید سلیمانی را با اولیائش ان شاء اللّه محشور کند. ۹۹/۳/۱۴
🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
@emamzaman
.
#گاهتلنگر 🔰 🎀
اگـه میبینی رفیقت داره به راه ڪج میره
باید راهنـماش بشی؛
بهعنـوان رفیقش مسئولی
وگرنه روزمحشـر پاتگـیره..!
اگه سڪوتڪنی وکمکشنڪنی..
همیـنآدم ڪهداره خطامیـره
روزحسـابرسی میادجلوتـومیگیره
میگه:توڪه میدونستی مندارم اشتباهمیڪنم
چــرابهـم گوشزد نڪردی؟!
چرادستمـو نگرفتی!!
[یـومالحسـرت..]
.
#امربهمعروفونهیازمنڪر
#فراموششده؟!
#ماهممسئـولیــم...،
🆔 @EmamZaman
#دعای_فرج 🤲🏻
بِسـمِ اللهِ الـرَّحمـٰنِ الـرَّحیـٖم💕
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى
وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد
اُولِی الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً
كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ
اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛
يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمان❤️
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني
السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
#مهربانمعـالمازآنتـوست
#غریبانهچرامیگردی؟!!💔✨
🌤 @EmamZaman
#نماز_شب
آیةالله مظاهری:
🌙نماز شب انسان را به نور خداوند متّصل میکند و او را نزد پروردگار محبوب مینماید.
🔷 وقتی چنین شد، چشم و گوش و زبان و دست وی خدائی میشود.
🌙 افزون بر این، مستجابالدّعوه میگردد و هرچه از خدای سبحان طلب نماید به او عطا میفرماید.
🔷 وقتی مؤمن در نيمههای شب، با صرف نظر كردن از لذّت و شيرينی خواب، از جای خود برمی خيزد و نماز شب می خواند، عنايت خاصی از سوی پروردگار عالم شامل حال او میشود.
🌙 نماز شب، برکت دنیا و نورانیت آخرت را برای اهل معرفت به ارمغان می آورد.
💐الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💐
🆔 @EmamZaman
▪️#روز_شمار_محرم🏴
▪️#79_روز تا فصل عاشقی💔
هفتاد و نه منزل به میقات خون
هفتاد و نه شب تا عشق و جنون
هفتاد و نه منزل به درس وفا
الفبای غم حا و سین یا و نون
#یا_سفینه_النجاٺ
#حسین_عشق
🌐 @EmamZaman