eitaa logo
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
11.2هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
6.4هزار ویدیو
1.3هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🙇‍♀💛🙇‍♀💛🙇‍♀💛🙇‍♀ #رمان #بی_تو_هرگز #پارت_سی_دوم برنامه جدید رو که اعلام کردن، برق از سرم پرید. شده
🙇‍♀💛🙇‍♀💛🙇‍♀💛🙇‍♀ پشت سر هم زنگ می زد و من توان جواب دادن نداشتم. اونقدر حالم بد بود که اصلا مغزم کار نمی کرد که می تونستم خیلی راحت صدای گوشی رو ببندم یا خاموشش کنم. توی حال خودم نبودم و دکتر دایسون هم پشت سر هم زنگ می زد: - چرا دست از سرم برنمی داری؟؟ برو پی کارت.میخوام تنها باشم. - در رو باز کن زینب، من پشت در خونه ات هستم، تو تنهایی و یک نفر باید توی این شرایط ازت مراقبت کنه.! - دارو خوردم، اگر به مراقبت نیاز پیدا کنم میرم بیمارستان! یهو گریه ام گرفت،لحظاتی بود که با تمام وجود به مادرم احتیاج داشتم. حتی بدون اینکه کاری بکنه، وجودش برام آرامش بخش بود. تب، تنهایی، غربت، دیگه نمی تونستم بغضم رو کنترل کنم! - دست از سرم بردار، چرا دست از سرم برنمی داری؟؟ اصلا کی بهت اجازه داده، من رو با اسم کوچیک صدا کنی؟؟ اشک می ریختم و سرش داد می زدم: - واقعا داری گریه می کنی؟؟ من واقعا بهت علاقه دارم، توی این شرایط هم دست از سرسختی برنمی داری؟؟ پریدم توی حرفش: - باشه، باشه، واقعا بهم علاقه داری؟؟ با پدرم حرف بزن، این رسم ماست اگه رضایت پدرم رو بگیری قبولت می کنم. چند لحظه ساکت شد،حسابی جا خورده بود: - توی این شرایط هم باید از پدرت اجازه بگیرم؟؟ آخرین ذره های انرژیم رو هم از دست داده بودم، دیگه توان حرف زدن نداشتم. - باشه،شماره پدرت رو بده ! پدرت می تونه انگلیسی صحبت کنه؟؟ من فارسی بلد نیستم! - پدرم شهید شده، تو هم که به خدا و این چیزها اعتقاد نداری. به زحمت، دوباره تمام قدرتم رو جمع کردم: _ از اینجا برو، توروخدا فقط برو ... و دیگه نفهمیدم چی شد از حال رفتم. نزدیک نیمه شب بود که به حال اومدم. سرگیجه ام قطع شده بود، تبم هم خیلی پایین اومده بود، اما هنوز به شدت بی حس و جون بودم. از جا بلند شدم تا برم طبقه پایین و برای خودم یه سوپ ساده درست کنم، بلند که شدم دیدم تلفنم روی زمین افتاده ، باورم نمی شد 46 تماس بی پاسخ از دکتر دایسون داشتم. با همون بی حس و حالی، رفتم سمت پریز و چراغ رو روشن کردم. تا چراغ رو روشن کردم صدای زنگ در بلند شد. پتوی سبکی رو که روی شونه هام بود مثل چادر کشیدم روی سرم و از پله ها رفتم پایین، از حال گذشتم و تا به در ورودی رسیدم، انگار نصف جونم پریده بود. در رو باز کردم باورم نمی شد که یان دایسون پشت در بود. در حالی که ناراحتی توی صورتش موج می زد با حالت خاصی بهم نگاه کرد. اومد جلو و یه پلاستیک بزرگ رو گذاشت جلوی پام: - با پدرت حرف زدم،گفت از صبح چیزی نخوردی، مطمئن شو تا آخرش رو می خوری! این رو گفت و بی معطلی رفت. خم شدم از روی زمین برش داشتم و برگشتم داخل، توش رو که نگاه کردم چند تا ظرف غذا بود،با یه کاغذ روش نوشته بود: - از یه رستوران اسلامی گرفتم،کلی گشتم تا پیداش کردم. دیگه هیچ بهانه ای برای نخوردنش نداری. نشستم روی مبل، ناخودآگاه خنده ام گرفت ... 👈ادامه دارد… ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🙇‍♀💛🙇‍♀💛🙇‍♀💛🙇‍♀ #رمان #بی_تو_هرگز #پارت_سی_سوم پشت سر هم زنگ می زد و من توان جواب دادن نداشتم. ا
🙇‍♀💛🙇‍♀💛🙇‍♀💛🙇‍♀ برگشتم بیمارستان، باهام سرسنگین بود. غیر از صحبت در مورد عمل و بیمار حرف دیگه ای نمی زد. هر کدوم از بچه ها که بهم می رسید اولین چیزی که می پرسید این بود: - با هم دعواتون شده؟؟ با هم قهر کردید؟؟ تا اینکه اون روز توی آسانسور با هم مواجه شدیم. چند بار زیرچشمی بهم نگاه کرد و بالاخره سکوت دو ماهه اش رو شکست: - واقعا از پزشکی با سطح توانایی شما بعیده اینقدر خرافاتی باشه. - از شخصی مثل شما هم بعیده در یه جامعه مسیحی حتی به خدا ایمان نداشته باشه! - من چیزی رو که نمی بینم قبول نمی کنم! - پس چطور انتظار دارید من احساس شما رو قبول کنم؟؟ منم احساس شما رو نمی بینم! آسانسور ایستاد این رو گفتم و رفتم بیرون. تمام روز از شدت عصبانیت، صورتش سرخ بود. چنان بهم ریخته و عصبانی بود که احدی جرات نمی کرد بهش نزدیک بشه. سه روز هم اصلا بیمارستان نیومد، تمام عمل هاش رو هم کنسل کرد. گوشیم زنگ زد،دکتر دایسون بود: - دکتر حسینی همین الان می خوام باهاتون صحبت کنم. بیاید توی حیاط بیمارستان. رفتم توی حیاط ،خیلی جدی توی صورتم نگاه کرد. بعد از سه روز بدون هیچ مقدمه ای: - چطور تونستید بگید محبت و احساسم رو نسبت به خودتون ندیدید؟؟ من دیگه چطور می تونستم خودم رو به شما نشون بدم؟؟ حتی اون شب ساعت ها پشت در ایستادم تا بیدار شدید و چراغ اتاق تون روشن شد که فقط بهتون غذا بدم حالا چطور می تونید چشم تون رو روی احساس من و تمام کارهایی که براتون انجام دادم ببندید؟؟ پشت سر هم و با ناراحتی، این سوال ها رو ازم پرسید. ساکت که شد چند لحظه صبر کردم: - احساس قابل دیدن نیست ،درک کردنی و حس کردنیه. حتی اگر بخواید منطقی بهش نگاه کنید احساس فقط نتیجه یه سری فعل و انفعالات هورمونیه،غیر از اینه؟؟ شما که فقط به منطق اعتقاد دارید چطور دم از احساس می زنید؟؟ - اینها بهانه است دکتر حسینی، بهانه ای که باهاش فقط از خرافات تون دفاع می کنید! کمی صدام رو بلند کردم: - نه دکتر دایسون، اگر خرافات بود عیسی مسیح، مرده ها رو زنده نمی کرد. نزدیک به 2000 سال از میلاد مسیح می گذره، شما می تونید کسی رو زنده کنید؟ یا از مرگ انسانی جلوگیری کنید؟ تا حالا چند نفر از بیمارها، زیر دست شما مردن؟؟ اگر خرافاته، چرا بیمارهایی رو که مردن، زنده نمی کنید؟ اونها رو به زندگی برگردونید دکتر دایسون، زنده شون کنید. سکوت مطلقی بین ما حاکم شد نگاهش جور خاصی بود، حتی نمی تونستم حدس بزنم توی فکرش چی می گذره، آرامشم رو حفظ کردم و ادامه دادم: - شما از من می خواید احساسی رو که شما حس می کنید من ببینم. محبت و احساس رو با رفتار و نشانه هاش میشه درک کرد و دید. از من انتظار دارید احساس شما رو از روی نشانه ها ببینم،اما چشمم رو روی رفتار و نشانه های خدا ببندم. شما اگر بودید؛ یه چیز بزرگ رو به خاطر یه چیز کوچک رها می کردید؟؟ با ناراحتی و عصبانیت توی صورتم نگاه کرد: - زنده شدن مرده ها توسط مسیح یه داستان خیالی و بافته و پردازش شده توسط کلیسا بیشتر نیست. همون طور که احساس من نسبت به شما کوچیک نبود .چند لحظه مکث کرد: - چون حاضر شدم به خاطر شما هر کاری بکنم حالا دیگه من و احساسم رو تحقیر می کنید؟؟ اگر این حرف ها حقیقت داره،به خدا بگید پدرتون رو دوباره زنده کنه... 👈ادامه دارد… ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
❀ ✨🌙🌟 قرائت هرشب دعا فرج به نیت ظهور ✨🌙🌟 توخواهی آمد.... ❤️ ✨🌙🌟 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
مداحی آنلاین - سلام حرم یازده امام - پویانفر.mp3
4.89M
❀ رزق‌معنوےشبانه☁️🌙☁️ سلام حرم یازده امام سلام کرم یازده امام 🎤: ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
1_324271782.mp3
1.78M
🌸امام خمینی (ره): اگر هرروز (بعد از نماز صبح) خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️ ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
❣ 🌾دلتنگ شدم ماهِ را 🍂یک ‌عمر شکستم دلِ آقایم💔 را 🌾 ، که آوارهٔ صحرا کردم 🍂با دست‌خودم"یوسف‌زهرایم" را😭 اَللَّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج🌸🍃 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
مداحی آنلاین - ای دختر خورشید ای خواهر دریا - میثم مطیعی.mp3
4.67M
[•°🍃🎧°•] : اۍدختر خورشید اۍخواهر دریا ؛ زهراترین زینب زینب‌ترین زهرا..! ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️🍃 مرحوم محدّث قمی، روزی در بالای منبر فرمود: «در عالم رؤیا مرحوم میرزای قمی رحمه الله را دیدم و از ایشان سؤال کردم: آیا اهل قم را حضرت معصومه علیها السلام شفاعت خواهد کرد؟ دیدم میرزا متوجّه من شده، با تندی به من گفت: چه گفتی؟ من سؤالم را تکرار کردم، باز با تندی فرمود: چه گفتی؟ مرتبه سوم که سخنم را تکرار کردم، عرض نمودم: آیا اهل قم را حضرت معصومه علیها السلام شفاعت خواهد کرد؟ فرمود: ای شیخ! تو چرا چنین سؤالی می کنی؟ شفاعت اهل قم، با من است. حضرت معصومه علیها السلام تمام شیعیان عالم را شفاعت خواهد کرد» 📗مردان علم در میدان عمل،ج3ص36 (س) را خدمت تمامی همراهان گرامی کانال تسلیت عرض میکنیم🥀🍂 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
◾️امام رضا علیه السلام: هر كس حضرت معصومه عليها السلام را در قم زيارت كند ، چنان است كه مرا زيارت كرده است. ( كامل الزيارات ، ص۵۳۶) 🏴 سالروز شهادت حضرت معصومه(علیها سلام) تسلیت باد ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄