4_5796627749766432822.mp3
7.99M
#دعای_عهد
با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذارو هــر روز، بعـد نماز صبح❤️
همراه ما باشید...
اینستاگرام|تلگرام|سهاگراف| مهدیاران|
دعایِ روز یازدهم ماه مبارک رمضان🌙
#ماه_مبارک_رمضان
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖 نکاتی مهم برای همه انتخاباتها از #استاد_رائفی_پور
🔸 آقایونی که برای یه پست سر و دست میشکونید، حواستون هست!؟
#سیاسی
#انتخابات
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
پنج ویژگی #بانوان موفق
3⃣ به زن بودن خود افتخار میکنند
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 روایت دردناک دختر سوری از ماندن در محاصره داعشیها
پدرم اسلحه آورد خانه گفت: اگر اتفاقی افتاد و من نبودم خودتان را بُکشید.
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#رمان #تا_تلاقی_خطوط_موازی #پارت_سی_و_چهارم سرتا سر کوچه را نگاه کردم و دیدم که مثل آن روز یکبا
#رمان
#تا_تلاقی_خطوط_موازی
#پارت_سی_و_پنجم
با تمام وجود حس کردم دارم خوشبخت میشوم وبالخره من هم آرامش گرفتم. همه چیزدر ذهنم کمرنگ شدتاجایی که فراموش کردم هفت سال پیش را.
آنقدر درکش میکردم که هیچ توقعی نداشتم من را به خرید یا گردش ببرد. فقط قرار بود هرگاه که سرش خلوت
شد،جشن عقد وعروسی را بگیریم.
برای شناخت بیشتر هم قرار بود دائی اش که روحانی بود؛امشب صیغه ی محرمیتی بینمان بخواند تا راحت تر
رفت وآمد کنیم.
همه چیزبرای یک مهمانی ساده وکوچک آماده بود.لاله دوست مهربانم در همان خانه آرایشم کرد وتنها مهمان غریبه درجمعمان بود. باقی مهمان ها خانواده هایمان بودند به اضافه ی دائی و زندائی امیراحسان.
همگی رسیدند و قلب من پراز شادی وشعف شد. ایستادم ومنتظر ورود مردی شدم که خیلی ساده دلم را برده
بود. همین که میدیدم انقدر خاص وپرابهت است دوستش داشتم.کت شلوار مشکی وپیراهن سفید تنش
کرده بود. چادر سفید وبراقم را روی صورتم کشیدم. خجالت کشیدم آرایش غلیظم را ببینند.
آخ که چقدر پاک بودن وحسش خوب بود،حضورش را حس کردم:
_سلام خانوم.
نگفت سلام "عزیزم"نگفت سلام "گلم" ومن چقدر دوست داشتم این احتیاطش را.
_سلام
_خوبی؟
_ممنون.
_بشینیم؟
_هنوز با مادر وخواهرتون سلا واحوال پرسی نکردم.
این را گفتم وپیشقدم شدم:
_سلام مادر.
با لبخند من را بوسیدچشمانش ستاره باران بود.مگر چه در من دیده بود؟! چرا انقدر دوستم داشت. فائزه هم آغوش گشود وابراز هیجان کرد
نسرین جاری ام هم من را به آغوش کشید وتبریک گفت.
دائی اش صیغه را جاری کرد؛قلبم شروع کرد به تپیدن. الکی الکی همه چیز جدی شده بود. چشم برهم زدم واصلا
نفهمیدم کی وچطور محرم شدیم.هیچ چیز یادم نبود.
باوجود آن بازهم رویم نشد چهره ام را نشانش دهم و تنها انگشتر نشان را که به سلیقه ی خودم خریده بودنددستم کرد. آهسته گفت:
_مبارک باشه.
وقتی که کم کم توجه ها از روی ما کنار رفت. تازه برگشتم وآرام گفتم:
-خیلی...
اما حرفم نصفه ماند،چرا که چشمانش به شدت عاشق ومهربان بود..خواستم بگویم خوشحال هستم اما
او گفت:
_خیلی خوشگل شدی بهارخانوم.
نمیتوانم حسّ خوبم را توصیف کنم. شنیدن این جمله ی بعید از او عین خوشبختی بود.
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنـوع ❌
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#رمان #تا_تلاقی_خطوط_موازی #پارت_سی_و_پنجم با تمام وجود حس کردم دارم خوشبخت میشوم وبالخره من هم
#رمان
#تا_تلاقی_خطوط_موازی
#پارت_سی_و_ششم
خواب آلود گوشی را برداشتم.آنقدر خسته بودم که نفهمیدم صدای اس ام اس است نه زنگ..از گوشم جدایش
کردم وبه صفحه نگاه کردم.
یک پیام از یک شماره ی ناشناس. فورا بازش کردم.
"بهار،حالا که دقیق فکر میکنم؛میبینم ازدواجت فاجعه اس.تو رو جون مستی بچه بازیش نکن...حوریه"
با حرص گوشی را پرت کردم.باید خطّم را هم عوض میکردم.حتما از تأثیری احمق گرفته بود..پشت بندش دوباره
صدای پیام آمد.
این بار امیراحسان بود.پر انرژی بازش کردم:
"صبح بخیر خانوم"
همین.کوتاه وساده اما پر ازحس مردانگی.خوشحال و با ذوق تایپ کردم :
_صبح بخیر اقا.
جوابم را نداد.عادت کرده بودم.سرش بسیارشلوغ بود. بلندشدم وپرازحس خوب از اتاقم زدم بیرون.بلند وشاد
گفتم:
_صبح بخیر همگی!
همگی جوابم را با خوشرویی دادند. پدرهنوز موضع خود را حفظ کرده بود و دیگر نمیدانست که دیشب صدبارنگاه
نگران وعاشقش روی خودم را شکار کرده بودم. با پررویی دست در گردنش انداختم و محکم بوسیدمش!
پدر کم آورد ودستم را کشید ومن را بغل کرد، شادیم دیگر کامل کامل شده بود. ازشانه ی پدر؛نگاهم به فرید
افتاد. در خودش بود.این را به خوبی حس کردم.سعی کردم مستی را به آشپزخانه بکشم.
آهسته گفتم:
_مستی چند لحظه بیا!
وارد اشپزخانه که شد گفتم:
_رد کن بیاد.
خندید وگفت:
_هزینه برمیداره.
_چقد؟
_وصل اینترنتم.بیست هزارتومن میشه.
_چه خبره؟!
_طرح میزنم
ودندان نما لبخند زد!
_خیلی خب سریع بگو!
_مامان داشت میگفت حاج خانوم گفته تورو میخوان زودتر ببرن چون امیراحسان همه چیش آمادست. فرید یه
خرده خورد تو ذوقش آخه میدونی که...
_هوووم...برو دمت گرم.
_فدات، اون قضیه رم اوکی کن!
_خیلی خب!
برای خودم چای ریختم و دوباره کنار جمع نشستم این بار دیدم که نسیم هم
بغض دارد، ناراحت اشاره کردم که چه شده اما فقط ابرو انداخت.
صدای گوشی ام دوباره من را به اتاق کشاند.نام زیبایش روی صفحه خاموش وروشن میشد.
_جانم؟
_بهار جان...
نمیدانم این موّدت چه بود که درموردش زیاد میشنیدم. هرچه بود حالا به شدت درکش میکردم.صیغه که خواندند خودبه خود خودمانی تر شدیم.پراز حس خوب پاسخ دادم:
_جانم؟
_ب..ه..ا..ر
همهمه ی اداره در گوشی پیچیده بود وصدایش قطع ووصل میشد:
_عزیزم صدات درست نمیاد.
_ب..ها..ر
کلافه شدم.گوشی را قطع کردم وبرایش نوشتم:
"صدات درست نمیاد"
"خواستم بگم عصرمیام دنبالت"
"اوکی عزیزم.منتظرم"
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنـوع ❌
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
عالم پراست ...
از تـ❤️ـو و ...
خالی ست ...
جای تـ❤️ـو
سلام غائبـ❤️ـ همیشه حاضر ...
اللهم العجل لولیک الفرج الساعه
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅
🌷امام على عليه السلام:
هیچ نعمتی گواراتر از «امنیّت» نیست.
📗غرر الحکم ج ۱ ص۷۹۳
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 شوخی شهدا در جبهه!😃
🔹 شادی ارواح پاک و مطهرشان صلوات.
#کلیپ_طنز
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
4_5796627749766432822.mp3
7.99M
#دعای_عهد
با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذارو هــر روز، بعـد نماز صبح❤️
همراه ما باشید...
اینستاگرام|تلگرام|سهاگراف| مهدیاران|
دعایِ روز دوازدهم ماه مبارک رمضان🌙
#ماه_مبارک_رمضان
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌حجتالاسلام دکتر نبویان: این دولت توان اداره کشور را ندارد
بیست درصد مشکلات کشور مربوط به تحریمهاست و هشتاد درصد به خاطر سوء تدبیر و بی کفایتی
#سیاسی
#سرطان_اصلاحات_امریکائی
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ پست ویژه❗️
✡ شیاطین جن در ماه رمضان!
▫️[تهیه شده در جنبش منادی زمان]
👌 حتما ببینید و نشر دهید
👤#ایمان_اکبر_آبادی
🌙 #ماه_مبارک_رمضان
@EmamZaman
┄┅═✧❁✧═┅┄