13.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✔️ آمریکا را درست بشناسید
💢 مرور برخی از جنایات آمریکا در ادوار مختلف علیه ملتهای سراسر دنیا
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
✨✨🍃🌸✨✨ #چله_ترک_گناه (چهل پله تا خـــدا)😊 #سی_و_نه_قدم_مانده(۴۰ روز تا اربعین)⏳ سلام دوستان ا
#چله_ترک_گناه(چهل پله تا خــدا)😍
#سی_و_هشت_قدم_مانده(سی و نه روز تا اربعین)⏳
خب دوستان امشب میخواهیم در مورد دوتا گناه 🔥 صحبت کنیم.
یکیش #غیبت👥
و یکیشم #چت_با_نامحرم📲
ڪه متاسفانه قبح این دو گناه گاهی بین مذهبیا هم شکسته شده.وقتی میگن غیبت نکنید میگیم حقیقت داره که میگیم😒
خب عزیزمن چیزی که حقیقت نداشته باشه میشه تهمت.
😶 تمرین کنم کمتر حـــــرف بزنم❗️
📛غیبت نکنماااااا😥
کی دوست داره ثوابشو بفرسته برای شخصی که غیبتشو کرده؟!!!
تا ۴۰ روزم نماز و روزمون قبول نیست😨
این حدیث پیامبر که تنو میلرزونه
الغیبت اشد من الزنا😰 🤒
اصـــــلا نمیخوام ثوابام و بریزم تو کیسه ی سوراخ✂️
💠 حواسم باشه اونجاهایی که فک میکنم تنهام خـــــدا هم هست!!😓
تو تنهایی هام...🙄
موقع چت با نامحرم... 📱
وقتی یه عکس و یواشکی میبینم💻
یــــــــــادم باشه خدا هم ناظره...
میدونید ڪه طبق روایات جایی که دو نفر نامحرم باهم خلوت ڪنن سومیش شیطانه👿
حالا فرق نمیکنه این مکانی که دوتا نامحرم خلوت میکنن فضای مجازی📲 و پی وی باشد یا فضای حقیقی.
الان هم جدیدا حتی بین مذهبیا مُد شده چیزی به اسم #خواهربرادرمجازی(آبجی داداش مجازی).کی گفته نامحرم میتونه داداش یا آبجی آدم باشه؟؟😕
نامحرم نامحرمه🤨
پس بیایید اگه خدای نکرده دچار این دوتا گناه هستیم اول با توکل بر خدای توبه پذیر و مهربونمون بعد هم با توسل به معصومین و ائمه (ع) عزیزمون از امشب تمرین کنیم که ترکشون کنیم😊
🌤اَلسَّلامُ عَلَیْکــَ یٰاصٰاحِبــَ الْاَمْرْ🌤
◾️@emamzaman
May 11
#چله_ترک_گناه (چهل پله تا خــدا)🥰
#سی_و_هشت_قدم_مانده(۳۹ روز تا اربعین)⏳
خدایا ببخش مرا برای گناهانی ڪه لذتش رفته ولی مسئولیتش مانده....🤲
سلااااام خدا قوت😊
بازم میگم اگه شکست خوردی تو این دو روز یا اگه هنوز شروع نکردی ناامیدنشیااااا از الان محکم شروع کن😊
🌤اَلسَّلامُ عَلَیْکــَ یٰاصٰاحِبــَ الْاَمْرْ🌤
◾️ @emamzaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#رمان_مردی_در_آینه📝 💟 #قسمت_هفتاد_سه 🎀جاندو اول از همه رفتم سراغ مايکل ... در رو که باز کرد، با د
#رمان_مردی_در_آینه📝
💟 #قسمت_هفتاد_چهار
🎀سلام آقاي ساندرز
با فاصله از آپارتمان ساندرز توقف کردم ... نمي دونستم چطور جلو برم و چي بگم ... مغزم کار نمي کرد ... از زماني که حرف ها و اشک هاي همسرش رو پاي تلفن شنيده بودم حالم جور ديگه اي شده بود ...
همون طور، ساعت ها توي ماشين منتظر ... به پشتي صندلي تکيه داده بودم و از شيشه جلوي ماشين به در ورودي آپارتمان نگاه مي کردم ...
بالاخره پيداش شد ... فکر مي کردم توي خونه باشه ... از تعطيل شدن مدرسه زمان زيادي مي گذشت ... و براي برگشتن به خونه دير وقت بود ... اون هم آدمی مثل ساندرز که در تمام اين مدت، هميشه رفت و آمدهاش به موقع و برنامه ريزي شده بود ...
چراغ ها، زمين اون آسمون بي ستاره رو روشن کرده بود ... خيابون خلوتي بود ... و اون، خيلي آروم توي تاريکي شب به سمت خونه اش برمي گشت ...
دست هاش توي جيبش ... و با چهره اي گرفته ... مثل سرداري که از نبرد سنگيني با شکست و سرافکندگی برمي گشت ... حرف ها و اشک هاي اون روز، برگشت رو براي اون هم سخت کرده بود ...
توي اون تاريکي، من رو از اون فاصله توي ماشن نمي ديد ... چند لحظه از همون جا فقط به چهره اش نگاه کردم ...
به ورودي که رسيد ... روي اولين پله ها جلوي آپارتمان نشست ... سرش رو توي دست هاش گرفت و چهره اش از ديد من مخفي شد ...
چقدر برگشتن و مواجه شدن با آدم هاي خونه براش سخت شده بود ... توي اين مدتي که زير نظر داشتمش هيچ وقت اينطوري نبود ...
هيچ کدوم شون رو درک نمي کردم و نمي فهميدم ... فقط مي دونستم چيزي رو از افراد محترمي گرفتم که واقعا براشون ارزشمند بود ...
از جاش بلند شد که بره تو ... در ماشين رو باز کردم و با شرمندگي رفتم سمتش ... از خودم و کاري که با اونها کرده بودم خجالت مي کشيدم ... هر چند شرمندگي و خجالت کشيدن توي قاموس من نبود ...
مي خواستم اون دبير رياضي رو مثل يه مسأله سخت حل کنم اما خودم توي معادلات ساندرز حل شدم ...
متوجه من شد که به سمتش ميرم ... برگشت سمتم و بهم خيره شد ... چهره اش اون شادي قبل رو نداشت ... و برعکس دفعات قبل، اين بار فقط من بودم که به سمتش مي رفتم ... و اون آرام جلوي پله هاي ورودي ايستاده بود ...
حالا ديگه فاصله کمي بين ما بود ... شايد حدود دو قدم ...
ايستادم و دوباره مکث کردم ... از چشم هاش مي شد ديد، ديدن چهره من براش سخت بود ... لبخند تلخ پر از شرمساري وجودم رو پر کرد ...
- سلام آقاي ساندرز ...
و اين بار، اين من بودم که دستم رو براي فشردن دست اون بلند کردم ... و چشم هاي پر از درد اون بود که متعجب به اين دست نگاه مي کرد ...
چند ثانيه مکث کرد و دستم رو به گرمي فشرد ... شايد نه به اندازه اون گرمايي که قبل مي تونست وجود داشته باشه ...
نفس عميقي کشيدم ... هوايي که بعد از ورود ... به سختي از ريه هام خارج مي شد ... و چشم هايي که از شرم، قدرت نگاه کردن به اون رو نداشت ...
- با من کاري داشتيد؟ ...
سرم رو آوردم بالا ... و نگاهم روي چشم هاش خشک شد ...
- مي خواستم ازتون عذرخواهي کنم ... و اينکه ...
#ادامه_دارد....
نویسنده: #شهید_سیدطاها_ایمانی
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
🍃 @emamzaman
🍃
🌸
🎉🌼🍃
●●●●●●●●●●●●●●
✔️ #رازکشتهنشدنعدهایازدشمنانامامحسینعلیهالسلامدرروزعاشورا
💓امام سجاد (ع) مي گويد : در روز عاشورا پدرم را ديدم كه به دشمن حمله مي كرد و آنها را مي كشت.
ولي در آن درگيري بعضي از افراد دشمن را با اينكه زير شمشير او قرار مي گرفتند ، پدرم رد مي كرد و آن ها را نمي كشت با اينكه مي توانست آنها را بكشد..
راز اين موضوع را نمي دانستم.
💕تا هنگامي كه به مقام امامت رسيدم فهميدم آن كساني را كه پدرم نمي كشت در نسل آنها شخصي كه ما اهل بيت را دوست بدارد وجود داشت..💕
🌹پدرم با نگاه کردن به دشمن میفهمید از نسل او،گریه کن برای این مصیبت به وجود می آید،بهمین خاطر براي حفظ آن دوست ما در صلب پدرش،پدر را نمي كشت...
📗معاليالسبطينج۲ص۳۱
🍃 @emamzaman
●●●●●●●●●●●●●●
●●●●●●●●●●
#ما_کربلا_را_باز_کردیم.....
🌹 امام حسین (علیه السلام) در خواب یکی از زائرین فرمودند :
ما راه کربلا را باز کردیم که شما بیایید اینجا و فرج فرزندم مهدی عج را تقاضا نمایید ولی شما هنوز دنبال حوائج شخصی خود هستید.
🔴 در اولین اربعین بعد از سقوط صدام تعدادی از جوانان شرق تهران راهی عراق شدند
در آن زمان زیارت براحتی الان نبود و با پیاده روی از کوهستانهای غرب و همراه با ناامنی و سختی زیادی بود.
┅┄💎┄💎┄💎┄┅
به هر حال زیارت می کنند و بر می گردند.
🔶پس از مراجعت یکی از جوان ها در عالم رؤیا مشرف می شود به محضر مبارک آقای عالم سید الشهدا عليه السلام.
🔸زائر در عالم رؤیا با برخورد سرد امام حسین علیه السلام مواجه میشود و آقا توجه چندانی به این زائر نمی کند.
💕زائر که اصلا توقع چنین برخوردی نداشت، سوال می کند
مولای من، مگر خطایی از من سرزده؟
و آقای عالم میفرمایند؛
✅ ما راه کربلا را باز کردیم که شما بیایید اینجا و فرج فرزندم مهدی عج را تقاضا نمایید ولی شما هنوز دنبال حوائج شخصی خود هستید.
📗 برگرفته شده از مجموعه صوتی صاحب لواء
➖➖➖🔹🔷🔶🔸➖➖➖
همه زائرین حسینی پیمان ببندیم که فقط به نیت درخواست ظهور مولایمان راهی حرم شویم.
🌤اَلسَّلامُ عَلَیْکــَ یٰاصٰاحِبــَ الْاَمْرْ🌤
◾️@emamzaman
●●●●●●●●●●
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
●●●●●●●●●●●●●● #بعد_از_کربلا_چه_گذشت.... 1⃣(قسمت 1) شام غریبان کربلا #نخستین شب عزا خاندان پیام
◾️🕊🍃◾️
⚫️ #بعد_از_کربلا_چه_گذشت...
🍃#قسمت ۲
◾️ در این روز دفن شهدای کربلا توسط قبیله بنی اسد و با راهنمایی و نظارت امام سجاد (علیه السلام) که به صورت معجزه به کربلا برگشته بود تا اجساد را شناسایی و دفن کنند، در کربلا صورت گرفت.
چون اسرا را وارد کوفه کردند ابن زیاد دستور داد تمام مردم شهر در قصر اجتماع کنند
🥀 سر حسین ابن علی علیه السلام در داخل سپر کنار ابن زیاد قرار داشت،با چوب بر لب و دندان ابی عبدالله می زد و میخندید...
🌹 زید ابن ارقم که از صحابه رسول خدا بود وقتی مشاهده کرد ابن زیاد ضربات خود را مانند باران بر لب و دندان ابی عبدالله وارد میکند... صدا زد:
ابن زیاد!! چوب را از لبان حسین بردار که بخدا قسم مکرر در مکرر دیدم که رسول این لبها را میبوسید...
☘سپس شروع به گریستن کرد...
ابن زیاد گفت: خدا همواره چشمانت را بگریاند که برای پیروزی خدا گریه میکنی! اگر نبود که پیر و خرفت شده و عقلت را از دست داده ای، میدادم همین الان سرت را از بدنت جدا کنند!
🌹زید گفت: پسر زیاد با امانت رسول خدا چه کردی...؟! سپس از مجلس خارج شد و گفت: شما مردم عرب از امروز همگی برده خواهید بود که پسر پیغمبر خدا را کشتید و پسر مرجانه را امیر خود قرار دادید تا نزدیکان شما را بکشد !
#ادامه_دارد...
🌤السلام علیک یاصاحب الامر🌤
◾️@emamzaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
◾️🕊🍃◾️ ⚫️ #بعد_از_کربلا_چه_گذشت... 🍃#قسمت ۲ ◾️ در این روز دفن شهدای کربلا ت
◾️🕊🍃◾️
◾️ #بعد_از_کربلا_چه_گذشت...
🍃#قسمت ۲
❤️ حضرت زینب سلام الله علیها در حالیکه پست ترین لباسها را بر تن داشت در گوشه ای از مجلس ابن زیاد نشست . زنان و کنیزان اطرافش را گرفتند.
💠 ابن زیاد سه بار پرسید: این زن که اینچنین گوشه نشینی اختیار کرده کیست؟ کسی جواب او را نداد تا اینکه یکی از زنان گفت: این زینب دختر فاطمه دختر رسول خداست.
♨️این بار ابن زیاد با شماتت گفت: خدا را سپاس که شما را کشت و حرکتتان را باطل گردانید.
🌹زینب کبری فرمود: خدا را حمد میکنم که به وسیله پیامبرش مارا گرامی داشت و از پلیدیها پاک ساخت،همانا فاسق رسوا میشود و فاجر دروغ میگوید و او غیر از ماست پسر مرجانه!
♨️ابن زیاد: دیدی خدا با برادرت چه کرد؟
🌷حضرت زینب: من جز زیبایی و خوبی چیزی ندیدم،اینها جماعتی بودند که خدا شهادت را بر ایشان مقدر کرده بود و به قتلگاه آمدند.و روزی خدا میان تو و ایشان را جمع میکند و با تو مخامصه میکنند آنگاه خواهی دید که پیروز کیست،مادرت به عزایت بنشیند پسر مرجانه.
♨️ابن زیاد از نحوه ی پاسخگویی حضرت زینب به خشم آمد و خواست او را بکشد.عمروبن حریث گفت: این زن از مصیبت نزدیکانش ناراحت است و نباید اورا مواخذه کرد.
♨️ابن زیاد : خدا قلب مرا شفا داد و راحت نمود از طرف برادر سرکش تو و پیروانش!
❤️حضرت زینب: بجانم قسم بزرگان مرا کشتی و خاندان مرا نابود ساختی و ریشه های مرا بریدی ،اگر اینها شفای توست..،پس شفا یافتی!
♨️ابن زیاد با مغالطه گری گفت: این زن شاعر و سخنور است مانند پدرش!
♨️سپس ابن زیاد نگاهی به اسرا انداخت و امام زین العابدین را دید و پرسید: کیست این؟
گفتند: علی ابن الحسین.
ابن زیاد: مگر خدا علی ابن الحسین را در کربلا نکشت؟
🌺امام سجاد: برادر دیگری داشتم به اسم علی که شما او را کشتید .
ابن زیاد با وقاحت فریاد کشید: نه خدا او را کشت!
🌸 امام سجاد فرمود: آری خدا جان هرکس را هنگام مرگ میگیرد و هیچکس نمیمیرد مگر به اذن او.
🔥 جسارت و حاضرجوابی امام خشم ابن زیاد را برانگیخت و فریاد زد: تورا چنین جراتی است که جواب مرا میدهی!!جلاد نفسش را بگیر!
🌹حضرت زینب با شنیدن این سخن از جا پرید و امام سجاد را در بغل گرفت و گفت: پسر مرجانه! خونهایی که از ما ریختی کافی نیست برایت ؟ غیر از این جوان چه کسی را برای ما باقی گذاشتی؟ اگر میخواهی اورا بکشی اول مرا بکش!
🔥 ابن زیاد نانجیب شرمنده شد و با تعجب گفت: چه خویشاوندی عمیقی!براستی حاضراست بااوکشته شود
#ادامه دارد...
منبع:
📘ارشاد ص228،
📘طبری 371/7
📘 نفس المهموم ص 404
📘 کامل 81/4
🌤السلام علیک یاصاحب الامر🌤
◾️@emamzaman
✨عملی که حضرت زینب(س)
آن را ترک نمی کرد؟
🔆 تهجد و شب زنده داری حضرت زینب علیهاالسلام در تمام مدت عمرش، حتی شب یازدهم محرم، ترک نشد.
🔆 حضرت زینب علیهاالسلام در عبادت، شبیه مادرش حضرت فاطمه علیهاالسلام بود، شب ها با تلاوت قرآن و نماز شب سِیر می کرد و نماز شب آن حضرت هیچ گاه ترک نشد؛ حتی در شب یازدهم محرم نماز شب را خواند.
🔆 امام سجاد علیه السلام فرموده اند:
دیدم زینب علیهاالسلام آن شب (شب یازدهم محرم) نشسته نماز می خواند.
🔆 و نیز می فرماید:
عمه ام زینب با آن آزارها و اندوه ها که در راه ما به او رسید، در راه شام نافله های شب را ترک نکرد.
#نماز_شب