#شهیدان
#عاشقانہ_شــہدا 🌹
🌸 #شهید_عبدالصالح_زارع 🌸
.
🌹تنها یہ آرزو تو دنیا داشت و...
واسہ رسیدݧ بهش خیلے تلاش میڪرد...
قبل عقد..💍
بهم گفت:
"حاجتے دارم ڪہ لحظہ جارے شدن خطبه…
برام از خدا بخواہ..."💫
روز عقد...💐
با فاصلہ از هم نشستیم...
اون لحظہ تموم دغدغه م این بود...
ڪہ با این فاصلہ...😕
چطور بهش بگم ڪہ چہ دعایے باس براش بڪنم...⁉️
حتمـاً اونم نمیتونست با صداے بلند خواسته شو بہ گوشم برسونہ...
چیزے بہ جارے شدن خطبہ عقد...💕
نموندہ بود ڪہ... خواهرش اومد و...
یہ دستمال ڪاغذے تاشدہ داد دستم و گفت...
"اینو داداش فرستادہ...😊"
دستمالو ڪہ وا ڪردم… دیدم...
روش برام خواستہ شو نوشتہ بود...
"دعا ڪݧ ڪہ مݧ شهید شم..."😔
یادمہ قرآݧ دستم بود... از تہ دل دعا ڪردم ڪہ خدا...✨
شهادتو نصیبش ڪنہ و... عاقبتش ختم بہ شهادت شہ...🙂
اما...
واقعاً تصور نمیڪردم این خواستہ قلبے من...
بہ این سرعت بہ اجابت برسہ...🙏🏻
.
#و_ناگهان_چہ_زود_دیر_مے_شود...
.
من گفتہ بودم عاقبتش...
ڪہ بہ حساب ذهن خودم...
تا این عاقبت...
سالهاے سال فرصت داشتم...
فڪرشم نمیڪردم ڪہ بہ این زودیا...داشتنش بہ آخر برسه ...🌼😔
#دوست_شهید_من
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ #استاد_رائفی_پور
وقتے به خاطر خــدا و دل امام زمان (عج) گنـاه نکردی🔴
شـــک نکن که مورد لطـف و رحمت خدا
قـرار میگیری
@Emamzaman
🌺🌼🌺
🌼🌺
🌺
#تشرفات_به_محضر_امام_زمان (عج)
#تشرف_علامه_سید_مهدی_بحرالعلوم(ره):
🌺مرا در بغل گرفت🌺
این بزرگوار یكی از مشتاقان و ارادتمندان حقیقی حضرت ولی عصر(ع) بودهاند، كه پیوسته متوسّل به آن حضرت می شدند.
ایشان در زمان تحصیل با میرزای قمی (ره) همدرس بودند و مرحوم میرزا می گوید: چون استعدادش زیاد نبود من غالباً درسهارا برای ایشان تقریر می كردم.
بعد از اینكه من به ایران آمدم و چندسالی گذشت بار دیگر به زیارت عتبات عالیات موفّق شدم.
در این زمان سید بحرالعلوم اشتهار علمی زیادی پیدا كرده بود و وقتی با ایشان ملاقات كردم، ایشان را دریای موّاجی از علم دیدم.
وقتی سّر قضیه را از ایشان جویا شدم، در خلوت اینگونه برایم تعریف كردند:
«شبی به مسجد كوفه رفته بودم،دیدم آقایم حضرت ولی عصر (ع) مشغول عبادت است ایستادم و سلام كردم.
جوابم را مرحمت فرمودند و دستور دادند پیش بروم.
من كمی جلو رفتم ولی ادب كردم و جلو تر نرفتم.
فرمودند: جلوتر بیا، پس چند قدمی جلوتر رفتم باز هم فرمودند: جلوتر بیا.
ومن نزدیك شدم تا آنكه او آغوش مهر گشود و مرا در بغل گرفت و به سینه مباركش چسبانید.
در آن هنگام آنچه را خداوند متعال می خواست كه به قلب و سینه من سرازیر شود، سرازیر شد.»
📚پي نوشت:
10-نجم الثاقب ـ ص473 ، میرزا حسین نوری (ره)
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌺
🌼🌺
🌺🌼🌺
#حجاب
#شبهه
بعضیا میگن :
باحجاب ها و چادری ها از همه بدترن. "😳"
واسه همین منم هیچوقت نمیخوام باحجاب باشم
اما... اولا :
بد بودن رفتار یا گفتار بعضی افراد با حجاب و چادری، هیچ ارتباطی به حجاب اون ها نداره.
این حرف مثل این میمونه که کسی بگه :من از عینک دودی خیلی بدم میاد چون بعضی از اونایی که عینک دودی میزنن از همه خشنترن !!
هرکی بشنوه میگه : چه ربطی به عینکشون داره خب؟؟
تو باید از رفتارشون بدت بیاد نه از عینکشون .
دوما :
فرض کنید یه آقایی خیلی با خانوم خودش خوب رفتار میکنه،
خیلی با خونوادش مهربونه خیلی به خونوادش میرسه .اما مثلا معتاده.
به نظرتون این حرف درسته که ما بگیم چون فلانی که اینقدر با خونوادش خوبه معتاده .
پس منم دیگه هیچوقت با خونوادم خوب برخورد نمیکنم چون از اعتیاد اون بدم میاد؟!!
به نظرتون این حرف درسته؟؟؟؟
معلومه که نه.
ما باید از خوبیای هر کس الگو بگیریم اما بدیاش رو بذاریم واسه خودش.
از خوش اخلاقی این مرد الگو بگیریم اما اعتیادش بمونه برا خودش .
پس یه کم دور از انصافه اگه بگیم چون بعضی از با حجاب ها رفتارهای خوبی ندارن پس من دیگه با حجاب نمیشم.
چرا که مجازات بی حجابی سر جای خودش و مجازات باحجابای گنهکار هم سر جای خودش.
اگه یه وقت یه خطایی از یه خانم با حجاب سر زد انصاف داشته باشیم و اونو به حساب خودش بذاریم نه حجاب و چادرش.
آیا هنوز وقتش نشده یه کمی بیشتر در مورد
نوع حرف زدنمون
نوع عمل کردنمون
و نوع پوششمون
فکر کنیم؟!
@emamzaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌸🍃🌼 🍃🌼 🌼 #رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا #قسمت_ششم ﺧﯿﻠﯽ ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﺁﻥ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﺯﺩﻥ ﺑﻪ ﮔ
🌸🍃🌼
🍃🌼
🌼
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا
#قسمت_هفتم
ﻣﺎﻩ ﺍﻭﻝ ﺳﺎﻝ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪﯾﻢ . ﺍﻭﺍﺳﻂ ﺁﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﭘﻠﻪ ﻫﺎ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ . ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯﺧﺎﻧﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﺎﻣﺪﻧﺪ . ﺑﺎ ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﮕﯽ ﻭ ﺫﻫﻨﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺳﻮﺍﻝ ﻭﺍﺭﺩ ﻧﻤﺎﺯﺧﺎﻧﻪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﯼ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺩﻭﺭ ﯾﮏ ﻃﻠﺒﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ . ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺟﺪﯾﺪ ﺍﺳﺖ . ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﭙﺮﺳﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﻄﻮﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ . ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺩﺭﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ، ﺳﻼﻡ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺳﻮﺍﻟﻢ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ . ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺑﺮﻋﮑﺲ؛ﺑﻪ ﮔﺮﻣﯽ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺟﻮﺍﺑﻢ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ . ﺑﺮﺧﻼﻑ ﺑﻘﯿﻪ ﻃﻠﺒﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ، ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻢ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻫﻢ ﻧﮑﺮﺩ . ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮔﺮﻣﯽ ﺩﺍﺷﺖ . ﻋﻤﺎﻣﻪ ﻣﺸﮑﯽ ﺍﺵ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺳﯿﺪ ﺍﺳﺖ . ﺧﯿﻠﯽ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺪﻭﺩ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ ! ﺑﯿﻦ ﺩﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﺻﺤﺒﺖ ﻫﺎﯾﺶ ﻣﻄﺮﺡ ﮐﺮﺩ : ﺩﻟﯿﻞ ﺻﻠﺢ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ( ﻉ ) . ﮔﻔﺖ ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﻢ ﻭ ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺑﺪﻫﯿﻢ .
ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﺶ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺷﻮﻕ ﺁﻭﺭﺩ . ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﺳﻮﺍﻝ ﻫﺎ ﻭ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﻣﯿﺎﻥ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ .…
#ادامه_دارد
📚#از_داستانهای_نازخاتون
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌼
🍃🌼
🌸🍃🌼
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌸🍃🌼 🍃🌼 🌼 #رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا #قسمت_هفتم ﻣﺎﻩ ﺍﻭﻝ ﺳﺎﻝ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪﯾﻢ . ﺍﻭﺍﺳ
🌸🍃🌼
🍃🌼
🌼
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا
#قسمت_هشتم
ﻓﺮﺩﺍﯼ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺫﻭﻕ ﺭﻓﺘﻢ ﻧﻤﺎﺯﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﮐﯿﻔﻢ ﺭﺍ ﺻﻒ ﺍﻭﻝ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ . ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ . ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﻨﺸﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﮏ ﺳﻮﺳﮏ ﻧﺴﺒﺘﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺭﻭﺑﺮﻭﯾﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ! ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩ . ﻣﻦ ﻭ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻧﺶ ﻋﻘﺐ ﭘﺮﯾﺪﯾﻢ، ﮐﻢ ﮐﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺸﺪ ﺩﺭ ﺻﻔﻬﺎ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ . ﺧﺎﻧﻢ ﭘﻨﺎﻫﯽ - ﻣﻌﻠﻢ ﭘﺮﻭﺭﺷﯽ ﻣﺎﻥ - ﻫﻢ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﮐﻪ ﺳﺮﺟﺎﯾﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺷﺪ . ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ . ﺭﻭﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﻠﻮﺗﺮ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﯾﻪ ﺩﺳﺘﻤﺎﻟﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯿﺪﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻮ ﺑﺮﺵ ﺩﺍﺭﻡ؟
ﺳﺮﯾﻊ ﯾﮏ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺍﺯ ﺟﯿﺒﻢ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﺩﺍﺩﻡ ﺩﺳﺘﺶ . ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺳﻮﺳﮏ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﺑﮕﯿﺮﺩﺵ؛ﺳﻮﺳﮏ ﺩﺭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﻭﯾﺪ ﺑﯿﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ! ﺻﺪﺍﯼ ﺟﯿﻎ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ . ﻫﻤﻪ ﮐﯿﻔﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺟﯿﻎ ﮐﺸﺎﻥ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎﯼ ﺑﺎﺣﺎﻝ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﯿﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺳﻮﺳﮏ ﻣﯿﺪﻭﯾﺪ . ﺻﺤﻨﻪ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﯿﻦ ﺟﯿﻎ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﺭﯾﺴﻪ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ . ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﭘﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺳﻮﺳﮏ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯﺧﺎﻧﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯ ﻇﻬﺮ، ﻣﯿﮑﺮﻭﻓﻮﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﮑﺒﺮ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﻧﺪ . ﺗﺮﺱ ﻧﺪﺍﺭﻥ ﮐﻪ ! ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺧﺎﻧﻮﻣﺎ ﮐﻼ ﺍﺯ ﺳﻮﺳﮏ ﻣﯿﺘﺮﺳﻦ …!
ﻧﻤﺎﺯﺧﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﻭﯼ ﻫﻮﺍ ﺭﻓﺖ . ﻫﺮﭼﻪ ﻣﯿﮕﺬﺷﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻣﯿﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻃﻠﺒﻪ ﺑﺎ ﺑﻘﯿﻪ ﻃﻠﺒﻪ ﻫﺎ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ …
#ادامه_دارد
📚#از_داستانهای_نازخاتون
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌼
🍃🌼
🌸🍃🌼
🌸🍃🌺
🍃🌺
🌺
#داستان_آموزنده
#داستان_زیبای_توبه_مرد_جوان
در میان یاران پیامبراکرم صلی الله علیه واله جوانی بود که در میان مردم به حسن ظاهر شهرت داشت و کسی احتمال گناه در بارهاش نمیداد. روزها در مسجد و بازار، همراه مسلمانان بود، ولی شبها به خانههای مردم دستبرد میزد.
یک بار، هنگامی که روز بود، خانهای را در نظر گرفت و چون تاریکی شب همه جا را فرا گرفت، از دیوار خانه بالا رفت. از روی دیوار به درون خانه🏠 نگریست. خانهای بود پر از اثاث و زنی جوان که تنها در آن خانه به سر میبرد. شوهرش از دنیا رفته بود و خویشاوندی نداشت. او، به تنهایی در آن خانه میزیست و بخشی از وقت خود را به نماز شب و عبادت میگذراند.
دزد جوان با مشاهده جمال و زیبایی زن، به فکر گناه افتاد. پیش خود گفت: « امشب، شب مراد است. بهرهای از مال و ثروت، و بهرهای از لذّت و شهوت!» سپس لختی اندیشید. ناگهان نوری الهی به آسمان جانش زد و دل تاریکش را به نور هدایت افروخت. با خود گفت:
«به فرض، مال این زن را بردم و دامن عفتش را نیز لکّهدار کردم، پس از مدّتی میمیرم و به دادگاه الهی خوانده میشوم. در آن جا، جواب صاحب روز جزا را چه بدهم؟!»
از عمل خود پشمیان شد، از دیوار به زیر آمد و خجلت زده، به خانه خویش بازگشت. صبح روز بعد، به مسجد آمد و به جمع یاران رسول خدا صلی الله علیه واله پیوست. در این هنگام زن جوانی به مسجد در آمد و به پیامبر گفت:
«ای رسول خدا! زنی هستم تنها و دارای خانه و ثروت. شوهرم از دنیا رفته و کسی را ندارم. شب گذشته، سایهای روی دیوار خانهام دیدم. احتمال میدهم دزد بوده، بسیار ترسیدم و تا صبح نخوابیدم. از شما میخواهم مرا شوهر دهید، چیزی نمیخواهم؛ زیرا از مال دنیا بینیازم.»
در این هنگام، پیامبر صلی الله علیه وآله نگاهی به حاضران انداخت. در میان آن جمع، نظر محبتآمیزی به دزد جوان افکند و او را نزد خویش فرا خواند. سپس از او پرسید: «ازدواج کردهای؟»
گفت:نه!
پیامبر فرمودند:حاضری با این زن جوان ازدواج کنی؟
گفت:اختیار با شماست.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله زن را به ازدواج وی در آورد و سپس فرمود:«برخیز و با همسرت به خانه برو!»
جوان پرهیزکار برخاست و همراه زن به خانهاش رفت و برای شکرگزاری به درگاه خدا، سخت مشغول نماز و عبادت شد.
زن، که از کار شوهر جوانش سخت شگفتزده بود، از او پرسید: «این همه عبادت برای چیست؟!
جوان پاسخ داد:
«ای همسر باوفا! عبادت من سببی دارد. من همان دزدی هستم که دیشب به خانهات آمدم، ولی برای رضای خدا از تجاوز به حریم عفت تو خودداری کردم و خدای بنده نواز، به خاطر پرهیزکاری و توبه من، از راه حلال، تو را با این خانه و اسباب به من عطا نمود. به شکرانه این عنایت، آیا نباید سخت در عبادت او بکوشم؟!»
زن لبخندی زد😊 و گفت: «آری، نماز، بالاترین جلوه سپاس و شکرگزاری به درگاه خداوند است!»
📚منبع: عرفان اسلامی، حسین انصاریان، ج 8 ، ص254.
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌺
🍃🌺
🌸🍃🌺
هدایت شده از 🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌹یابن الحسن...
روزِ ما و شبِ ما،خوردْ گره با خال لبت..🌸
صبح باذکر سلام..شب با دعای فرجت..🌺
به رسم هرشب..ورق میزنیم برگی از دفتر انتظار را:
الهی عظم البلا..⚡️
Ostad Raefipour-Eide Beyat-96.09.07-Tehran-80kb.mp3
23.28M
💾🔊 #دانلود_سخنرانی استاد #رائفی_پور
📝 « مراسم #عید_بیعت »
📅 ۷ آذر ۱۳۹۶،تهران-میدان امام حسین علیه السلام
🎵 دانلود صوت با کیفیت 80kb
مهدی-صاحب-زمان-دلم-حکایت-می-کند.mp3
4.72M
#مداحی
#یامهدی_صاحب_الزمان دلم حکایت میکند
از ظلم این مستکبران برتو شکایت میکند
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
@emamzaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اندکی_تفکر_وتلنگر
✨اگه باباهاتون،داداشاتون،زناتون،بچه هاتون،خونه هاتون،اموالتون از خدا براتون با ارزشه
فاسقید...✨
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
@emamzaman
#حدیث_تکان_دهنده
حضرت محمد (ص) میفرمایند: از نفرین پدر بترسید و دور باشید که بالای ابر ( به آسمان ) بلند شود و خداوند عزوجل ( به فرشتگان ) فرماید : آنرا به...
📚مجموعه ورام،ج ۱/ص۱۲
🆔 @emamzaman
Aghaye-Khoobiha-2018.mp3
14.06M
#صوت_مهدوی
آقـای خـوبیهـا
با نـوای:مـحمـد نـوبـهـاری
منـاجات با #امـامزمـان «عج»
🎼 استـدیـویی
🌺🌸🌺
🌼🌺
🌺
#حجاب
چند روزه هی بانوان محترمه، یه روز عکس خالی لبشون رو میذارن،،،یه روز لبخند،،،یه روز چشم و عشوه،یه روز چال صورت رو روی پروفایل ها.
معنی #حجاب رو یکی لطفا به من بگه!!!
حجاب چیزیه که تو دنیای حقیقی چادری باشیم و تو دنیای #مجازی #نامحرم محرممون بشه؟
چقد گناه عادی شده ها برامون،قبلا ها این باد ها روسری نمینداخت و یهویی چادر رو عقب نمیزد،،،الان انگار طوفانه ،،،بعد جالبه طرف مثلا متوجه نمیشه ،ای وای بعد پنج دیقه متوجه شدن،،،آروم انگار صحنه آهستس یه تکونی به خودشون زحمت میکشن میدن،،،الانم که همه عکاس شدن و هنری،،،اقا جون بعضی چادریون باحجاب هنری چرا دیگه زینت دار میشن و اونقد تابلو که چادره توش گم میشه،،،
لطفا عمل کنید نیاز به لایک و کامنت نیست،،،گویا چند ثانیه میخونند و افرینی نثار میکنند و بعد #الهی #عسیسمی نثار پست های بعدی افراد،،،
حرمت ها حفظ شود،،،این تصاویر تک تک شما بر پروفایل روزی حساب و کتاب میشود،حرف من نیست "مثقال ذره... را که شنیدی،توقع همسر پاک نیز نداشته باش،،،دل میبری دل میبرد.
تو بیشتر ضربه میزنی با بلاتکلیفیت بر انتخاب حجاب کامل
همکاران محرم نیستند،دانشجویان ،همکلاسیان،برادران مجازی و ... محرم نیستند،،، عده ای ام از بچه #مذهبی های عزیز به اسم خواهر و برادر راحت باهم گپ و گفت میکنن و میگن و میخدن وهر حرفی میزنن صرفاً بخاطر اینکه " آبجیمی، داداشمی" دوستان خودمونو گول نزنیم شرعا اشکال داره از خودم نمیگم(منبع:رساله تمام مراجع)، اگه اینجور بودیم داریم اسم پاک بسیجی بودن و حزب اللهی بودن رو خدشه دار میکنیم و این عین خیانته به اسلام
فردا انتظار نداشته باش با خانومت حرف نزننااا، اگه حرف زدی بدون با خانومتم حرف میزنن بدون با شوهرتم حرف میزنن، بدون با دختربچت حرف خواهند زد، بدون پسرت انحراف میره و خواهد رفت ؛یه معادله سادس ، فردا تو زندگیت چیزی لنگ زد دیگه گله نکن، کاری ام نمیتونی بکنی
امیدوارم توجه داشته باشیم که داریم چیکارا میکنیم.
لبیک یا حسین یعنی همه ی سال حسینی باشیم نه محرم و صفر .
لبیک یا حسین یعنی بسیجی باشیم نه بسیجی نما! .
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌺
🌼🌺
🌺🌸🌺
🌺🌹🍃🌹🌺🌹🍃🌹🌺
🌺🌹🍃🌹🌺
🌺🍃🌺
🌺
#شهیدان
#معرفی_کتاب
💠سوی دیار عاشقان💠
🌷سلام رفقای امام زمانی😊
پیشنهاد میکنم حتما" این کتاب رو مطالعه کنید ❤️
🌼خیلی جالب و قشنگه😍
اینم قسمتی از کتاب تقدیم شما👇👇
📜یک نفر برگه ای گذاشته بود زیر جانماز من و یک سوال عجیب پرسیده بود؟!
‼️اینکه اگر کسی یکروز در حضور محض باشد و اصلا گذر زمان را نفهمد نمازش چه میشود؟
🔰گفته بود جواب را بگذارید زیر جانماز.
دوباره چند روز بعد سوالی عجیبتر و...
یکروز نوشته بود که دیشب نایب الزیاره شما در مشهد بودم.
🔷 رفتم تحقیق کردم. هیچ رزمنده ای جدیدا وارد لشکر نشده بود. فهمیدم طی الارض کرده!
🔱عملیات بدر نزدیک بود. آن شب با حاج عباس کریمی رفتیم بازدید رزمندگان گردان عمار.
🔶در یکی از چادرها رزمنده ای با حالت عجیب مرا نگاه می کرد.
کنارش نشستم و گفتم: شما دیشب مشهد نبودید؟
⚜رنگ از چهره اش پرید! سرش را پایین انداخت. همان لحظه........
📚روایت حاج آقا پروازی،
برگرفته از کتاب سوی دیار عاشقان.
🌹اثر گروه فرهنگی #شهید_ابراهیم_هادی.
#پیشنهاد_دانلود_ویژه
#دوست_شهید_من
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج⛅️
🆔 @emamzaman
🌸🌼🌸
🌼🌸
🌸
#تشرفات_به_محضر_امام_زمان (عج)
🌺روایت آیت الله بهجت از تشرف یک طلبه خدمت امام عصر(عج)
حجة السلام قدس[از شاگردان آیت الله العظمی بهجت] می گوید: روزی آقا [آیت الله العظمی بهجت] فرمودند:
در تهران استاد روحانیی بود که لُمعَتین را تدریس می کرد، مطلع شد که گاهی از یکی از طلاب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود.
روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند ) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود. و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود.
روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید:
«آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند.» آقا یادش می آید و تعجب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است.
از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان(عج) مشرف می شوید؟
استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرف به حقیر بدهند.
مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدت، صبر آقا تمام میشود و روزی به وی می گوید: آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟ می بیند که وی ( به اصطلاح ) این پا و آن پا می کند. آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی ( و ما علی الرسول إلا البلاغ المبین)
آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقت ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم.
📚 ویژه نامه ضیافت مسرق
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌸
🌼🌸
🌸🌼🌸
🌺🌸🌺
🌼🌺
🌺
#حجاب
چند روزه هی بانوان محترمه، یه روز عکس خالی لبشون رو میذارن،،،یه روز لبخند،،،یه روز چشم و عشوه،یه روز چال صورت رو روی پروفایل ها.
معنی #حجاب رو یکی لطفا به من بگه!!!
حجاب چیزیه که تو دنیای حقیقی چادری باشیم و تو دنیای #مجازی #نامحرم محرممون بشه؟
چقد گناه عادی شده ها برامون،قبلا ها این باد ها روسری نمینداخت و یهویی چادر رو عقب نمیزد،،،الان انگار طوفانه ،،،بعد جالبه طرف مثلا متوجه نمیشه ،ای وای بعد پنج دیقه متوجه شدن،،،آروم انگار صحنه آهستس یه تکونی به خودشون زحمت میکشن میدن،،،الانم که همه عکاس شدن و هنری،،،اقا جون بعضی چادریون باحجاب هنری چرا دیگه زینت دار میشن و اونقد تابلو که چادره توش گم میشه،،،
لطفا عمل کنید نیاز به لایک و کامنت نیست،،،گویا چند ثانیه میخونند و افرینی نثار میکنند و بعد #الهی #عسیسمی نثار پست های بعدی افراد،،،
حرمت ها حفظ شود،،،این تصاویر تک تک شما بر پروفایل روزی حساب و کتاب میشود،حرف من نیست "مثقال ذره... را که شنیدی،توقع همسر پاک نیز نداشته باش،،،دل میبری دل میبرد.
تو بیشتر ضربه میزنی با بلاتکلیفیت بر انتخاب حجاب کامل
همکاران محرم نیستند،دانشجویان ،همکلاسیان،برادران مجازی و ... محرم نیستند،،، عده ای ام از بچه #مذهبی های عزیز به اسم خواهر و برادر راحت باهم گپ و گفت میکنن و میگن و میخدن وهر حرفی میزنن صرفاً بخاطر اینکه " آبجیمی، داداشمی" دوستان خودمونو گول نزنیم شرعا اشکال داره از خودم نمیگم(منبع:رساله تمام مراجع)، اگه اینجور بودیم داریم اسم پاک بسیجی بودن و حزب اللهی بودن رو خدشه دار میکنیم و این عین خیانته به اسلام
فردا انتظار نداشته باش با خانومت حرف نزننااا، اگه حرف زدی بدون با خانومتم حرف میزنن بدون با شوهرتم حرف میزنن، بدون با دختربچت حرف خواهند زد، بدون پسرت انحراف میره و خواهد رفت ؛یه معادله سادس ، فردا تو زندگیت چیزی لنگ زد دیگه گله نکن، کاری ام نمیتونی بکنی
امیدوارم توجه داشته باشیم که داریم چیکارا میکنیم.
لبیک یا حسین یعنی همه ی سال حسینی باشیم نه محرم و صفر .
لبیک یا حسین یعنی بسیجی باشیم نه بسیجی نما! .
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌺
🌼🌺
🌺🌸🌺
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌸🍃🌼 🍃🌼 🌼 #رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا #قسمت_هشتم ﻓﺮﺩﺍﯼ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺫﻭﻕ ﺭﻓﺘﻢ ﻧﻤﺎﺯﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﮐﯿﻔﻢ ﺭﺍ ﺻﻒ ﺍﻭﻝ
🌸🍃🌼
🍃🌼
🌼
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا
#قسمت_نهم
ﻧﻤﺎﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺮﻭﻡ ﮐﻪ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ … ﺷﻤﺎ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺑﺴﯿﺞ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﯾﺪ؟
- ﺑﻠﻪ … ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﺪ؟
– ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻢ ﭘﻨﺎﻫﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ . ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺟﻮ ﻋﻘﯿﺪﺗﯽ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺪﻭﻧﻢ .
– ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺘﻢ .
– ﺷﻤﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﯿﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﯿﺪ . ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﻭ ﺳﻮﺍﻻﺗﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﻢ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﻧﯿﻢ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺭﻭ ﭘﺮﺑﺎﺭﺗﺮ ﮐﻨﯿﻢ .
– ﺣﺘﻤﺎ .
ﺑﺤﺚ ﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﺭﺍﺯﺍ ﮐﺸﯿﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ، ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯﺧﺎﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﺠﺰ ﺻﺎﻟﺤﻪ ﮐﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮐﺮﮐﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩ . ﻃﺒﻖ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﺍﻡ ﺟﺎﻧﻤﺎﺯ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻡ ( ﺧﺎﻧﻢ ﭘﻨﺎﻫﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﺪﻫﯿﻢ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﺰﻧﺪ ﭼﻮﻥ ﺳﯿﺪ ﺍﻭﻻﺩ ﭘﯿﻐﻤﺮ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﺍﺭﺩ !) ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ . ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﺻﺎﻟﺤﻪ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﻏﺶ ﻣﯿﮑﺮﺩ . ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﺘﻪ؟ ﺑﻪ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ؟
ﺑﺎ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﮔﻔﺖ : ﭼﮑﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﺑﺎ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ؟ !
– ﺑﻪ ﺗﻮ ﭼﻪ؟ ﺳﻮﺍﻝ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺣﺘﻤﺎ !
– ﻋﻬﻬﻬﻬﻪ؟ ﮐﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟
ﺯﺩﻡ ﺗﻮﯼ ﺳﺮﺵ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﯽ ﻣﺰﻩ !
ﺍﻣﺎ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺧﺘﻢ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻧﻤﯿﺸﺪ . ﺷﻮﺧﯽ ﺻﺎﻟﺤﻪ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺯﻧﮓ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻮﺩ . ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﻃﻠﺒﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ؟ ؟؟؟
#ادامه_دارد..
📚#از_داستانهای_نازخاتون
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌼
🍃🌼
🌸🍃🌼
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌸🍃🌼 🍃🌼 🌼 #رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا #قسمت_نهم ﻧﻤﺎﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺮﻭﻡ ﮐﻪ ﺣﺎ
🌸🍃🌼
🍃🌼
🌼
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا
#قسمت_دهم
ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﻋﺠﻠﻪ ﺩﺍﺷﺖ . ﺩﻋﻮﺗﻨﺎﻣﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﯿﺎ ! ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺎ ﺑﺴﯿﺞ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺑﺮﯾﻢ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺷﻬﺪﺍ . ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻤﮏ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﯽ ! ﯾﻪ ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻇﻬﺮ ﺍﻭﻧﺠﺎﯾﯿﻢ !
ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﮐﺎﻏﺬﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﻮﺩ ﯾﮏ ﺩﻋﻮﺗﻨﺎﻣﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﯿﺎ ﺍﯾﻨﻢ ﺑﺪﻩ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ؛ﺍﯾﺸﻮﻧﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺑﺎﺷﻦ ﺣﺘﻤﺎ . ﻣﻦ ﻋﺠﻠﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﺑﻬﺶ ﺑﺪﻩ . ﺑﺎﺷﻪ؟
– ﭼﺸﻢ !
- ﭘﺲ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ !
ﻭ ﺳﺮﯾﻊ ﺍﺯ ﭘﻠﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺖ . ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﻧﻤﺎﺯﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺻﻔﻬﺎﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﺪ . ﺳﺮﺟﺎﯾﻢ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺩﻋﻮﺗﻨﺎﻣﻪ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ : ﺳﯿﺪ ﻣﻬﺪﯼ ﺣﻘﯿﻘﯽ !
ﻧﻤﺎﺯ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﺻﺪﺍﯾﻢ ﺭﺍ ﺻﺎﻑ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﻧﺸﺴﺘﻢ . ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﻋﻮﺗﻨﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺶ ﮔﺮﻓﺘﻢ : ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﮔﻔﺘﻦ ﺍﯾﻨﻮ ﺑﺪﻡ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ . ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺑﺴﯿﺞ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﯼ ﺑﺮﯾﻢ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﺷﻬﺪﺍ . ﺷﻤﺎﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺎﺷﯿﺪ !
ﺩﻋﻮﺗﻨﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﭼﺸﻢ . ﻣﻤﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﺍﻃﻼﻉ ﺩﺍﺩﯾﻦ !
ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ؛ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ . ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﻭ ﭘﻨﺎﻫﯽ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺟﻌﺒﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﻫﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻣﯽ ﭼﯿﺪﻧﺪ . ﺑﺎ ﻣﻦ ﻭ ﺁﻗﺎﻓﯿﺮﻭﺯ، ﺳﺮﺍﯾﺪﺍﺭ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﭼﻬﺎﺭﻧﻔﺮ ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ . ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ؟ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺞ ﻓﺤﺶ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺩﺳﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ . ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺁﻣﺪ؛ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺗﺮﮎ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﯾﮏ ﺟﻮﺍﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ . ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻣﺎ ﻣﯿﺎﻣﺪ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ : ﻋﻠﯽ ﺁﻗﺎ ﺳﺎﻋﺖ ﺳﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﯿﺎﯼ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ؟
- ﭼﺸﻢ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ !
ﻭ ﺭﻓﺖ …
#ادامه_دارد
📚#از_داستانهای_نازخاتون
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌼
🍃🌼
🌸🍃🌼
🌼🍃🌼
🍃🌼
🌼
#داستان_آموزنده
#يهود_و_غذاي_حرام (حلال و حرام)
هنگامي كه حضرت محمد (ص) هفت ساله بود ، يهوديان (كه نشانه هايي از پيامبري را در او ديدند در صدد بعضي امتحانات برآمدند) با خود گفتند : ما در كتابهايمان خوانده ايم كه پيامبرِ اسلام(ص) از غذاي حرام و شبهه ، دوري مي نمايد خوب است او را امتحان كنيم ، بنابراين مرغي را دزديدند و براي حضرت ابوطالب فرستادند تا همه به عنوان هديه بخورند ، همه خوردند غير پيامبر (ص) كه به آن دست نزد .
علت اين كار را پرسيدند ، حضرتش در پاسخ فرمودند : اين مرغ حرام است و خداوند مرا از حرام نگه مي دارد .
پس از اين ماجرا ، مرغ همسايه را گرفته و نزد ابوطالب فرستادند ، به خيال اينكه بعد پولش را به صاحبش بدهند . ولي آن حضرت باز هم ميل ننمودند و فرمودند: اين غذا شبهه ناک است .
وقتي يهود از اين جريان اطلاع يافتند ، گفتند : اين كودک داراي مقام و منزلت بزرگي خواهد بود.
📚درسهايي از زندگي پيامبر (ص) 31، بحارالانوار 15 / 336
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
🆔 @emamzaman
🌼
🍃🌼
🌼🍃🌼