eitaa logo
♡مهدیاران♡
1.6هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
4.6هزار ویدیو
16 فایل
دل💔پر زخم زمین🌍 گفته کسی می آید ... ⁦ -فعالیت تخصصی درزمینه #مهدویت درقالب ارائه متن،کلیپ،صوت،کتاب،عکس نوشته... 📞پاسخگویی : @Majnonehosain 🌐کانال مرجع: @emamzaman 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 همراه ما باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
إِلٰهِى هَبْ لى كَمالَ الانْقِطاعِ إِلَيْكَ🌱♥️ خدایا❣ کمال جدایی از مخلوقات را، برای رسیدن کامل به خودت به من ارزانی کن🌸🤲 ✨ 【 @emamzaman_12
⭕️ ظهور سوشیانت 🔹 آخرین نجات بخشی که به زمین می آید... سوشیانت همانند خورشید نورانی ست... با ظهورش دین کمال می پذیرد و استوار می ماند... به هر طرف می نگرد چاره درد را می یابد. 🔹دوران او فقط ۵۷ سال است. «کیخسرو» - که صاحب کارها و افتخاراتی ست - دین را می ستاید و در طول مدت این ۵۷ سال (دوران سوشیانت) فروانروای هفت کشور خواهد بود. سوشیانت گناهکاران را کیفر می دهد. 🔹 دوره ی او، دوره ی کمال و رشد موجودات است، همهٔ زشتی و دروغ دیود آفریده از میان می روند. دیگر خبری از بیماری، مرگ، پیری، آزار، ظلم، بدعت و ... نخواهد بود. 📚 منجی در ادیان/ زواردهی/ ص۲۰۱ ۲۰ ♥ 【 @emamzaman_12
⭕️ درمسیر کربلا بودم که ... 💠علامه حِلّی(ره) می گوید: شب جمعه ای به قصد زیارت امام حسین علیه السلام به سوی کربلا می رفتم، در حالی که تنها و سوار بر الاغ بودم و تازیانه ی کوچکی برای راندن مَرکب در دست داشتم. در بین راه عربی پیاده آمد و با من همراه و هم کلام شد. کم کم فهمیدم شخص دانشمندی است؛ وارد مسائل علمی شدیم، برخی از مشکلات علمی که داشتم از او پرسیدم، عجیب اینکه همه را پاسخ مناسب و دقیقی فرمود! متحیر شدم که او کیست؟ که این همه آمادگی علمی دارد؟! 🔹در این حال به فکرم رسید از او بپرسم آیا این امکان وجود دارد که انسان حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه) را ببیند؟ ناگهان بدنم را لرزشی گرفت و تازیانه از دستم افتاد. آن بزرگوار خم شد و تازیانه را در دستم گذاشت و فرمود: «چگونه صاحب الزمان را نمی توانی ببینی در حالی که اکنون دستِ او در دستِ توست» 🔹پس از شنیدن این جمله، بی اختیار خود را از روی چهارپا بر زمین انداختم تا پای امام را ببوسم اما از شدّتِ شوق، بی هوش بر زمین افتادم... پس از اینکه به هوش آمدم کسی را ندیدم. 📚 عبقری الحسان، ج۲، ص۶۱ 📚 منتخب الأثر، ج۲، ص۵۵۴ ۳۵ ♥ 【 @emamzaman_12
001 Gol Pesar e Arbab.mp3
7.08M
اے آینـہ‌ۍخـدا علـی پیغمبـر ڪربـلا علـی...🎉🎈 💐 【 @emamzaman_12
♡مهدیاران♡
#رمان_ادموند #پارت_یازدهم🌹 🌱قدم زنان و در حال گفتگو از کلیسا بیرون می آمدند که در همین زمان خودرویی
🌿 از آن جایی که عاشق را نمی‌توان به رعایت جوانب احتیاط مجاب کرد و رفتارش هدایت شده از سرچشمه احساسی در حال جوشش است مانند آتشفشان فعال شده‌ای که هر لحظه ممکن است منفجر شود و هرگز نمی‌توان جوش و خروش آن را با هیچ یک از کارهای پیشگیرانه مانع شد، عاشق هم با الگوبرداری از چنین رفتارهای غیرمحتاطانه‌ای برای آرام کردن آشفتگی‌های ذهنش و دلشوره های وجودش دائم در پی راهی است که به معشوق نزدیک‌تر شود و در کنار او باشد. ادموند هم با اینکه قول داده بود در محیط دانشگاه و کار از ملاقاتهای پی در پی و گفتگو درباره پروژه‌ای که قراراست انجام دهند، دوری و اجتناب کند ولی دلش آرام و قرار نداشت و دلیل آن را خودش هم نمی‌دانست. از غیبت آرتور استفاده و بهانه‌ای برای خود پیدا کرد و به سمت دانشکده ویلکینز راهی شد. تا آنجا را با گام‌های بلند و سریع ‌پیمود اما وقتی به درب دانشکده رسید از کارش پشیمان شد، گویی عقلش تازه فرمان قلبش را در دست گرفته و به او نهیب می‌زد که نباید اینجا می‌آمدی. بین عقل و احساسش جنگ سختی در گرفته بود که با شنیدن صدای آشنایی ایستاد. ملیکا پشت سرش بود، با دست پاچگی لبخندی زد و در دل خود را سرزنش می‌کرد که چرا چنین بی احتیاطی انجام داده است. - انتظار نداشتم شما رو اینجا ببینم جناب پارکر! - بله می‌دونم نباید میومدم اما دیدم چند روز گذشت و از شما خبری نشد برای همین.. ویلیام فرد ناآگاهی نبود، همیشه اخبار سراسر دنیا را از شبکه‌های مختلف تصویری یا از طریق اینترنت رصد می‌کرد و اجازه نمی‌داد که یک رسانه یا فقط آن‌هایی که بازیچه دست غرب و دولت‌های دست‌نشانده علیه مردم دنیا هستند، بر ذهنش تسلط یابند؛ بنابراین به‌خوبی درک می‌کرد که پرونده ویک فیلد یعنی چه و پسرش در این پرونده دنبال چه چیزی است؛ اما سعی کرد خونسردی‌اش را حفظ کند و حداقل جلوی همسرش رفتار عجولانه‌ای از خود نشان ندهد. ادموند بعد از اینکه وسایل پدر و مادرش را جابجا کرد، سریع برگشت و اتاق را مرتب و کاغذهایی را که بر روی آن‌ها مشغول مطالعه بود، جمع کرد. پدر نگاه غضبناکی به ادموند انداخت ولی او ترجیح داد به روی خود نیاورد که پدرش در مورد کاری که دارد انجام می‌دهد چه حدس‌هایی زده است! بعد از شام مادرش خیلی زود به خواب رفت، ویلیام و ادموند تنها شدند. پدر خیلی با خودش جنگید که به پسرش چیزی نگوید اما درنهایت دلش طاقت نیاورد و به او گفت: ادموند چرا این کار را می‌کنی؟ چرا دوست داری همیشه دنبال کارهای خطرناک و دردسرساز بری؟ چرا رفتی دنبال پرونده این پسره، عادل شارما؟ - پدر جان، خطرناک چیه؟! چرا فکر می‌کنید من دنبال دردسر هستم؟ برعکس من دنبال حقیقت می‌گردم و تا پیداش نکنم نمی‌تونم آروم بشینم. - اما پسر چرا متوجه نیستی؟! این پرونده تا همین‌جا هم کلی سر و صدا به پا کرده! الآن هم که دنبال مختومه کردن و بدنامی اون پسر بیچاره هستند! تو چرا خودت رو وارد ماجرایی کردی که انتهاش معلومه. 📚تالیف 🌱با رُمان ادموند همراه باشید تا ابعاد جذاب این زندگی عجیب روشن‌ شود.. @emamzaman_12
مےایستمـ‌امروزخـدارابہ‌تماشا اےمحوشڪوه‌تـ🌺ـوخداوندسراپا.. باآمدنتــ‌قاعده‌ےعشق‌بہ‌هم‌خورد لیلاےتومجنون‌شدومجنون‌تولیلا..😍🎊 ..✨