❣شهید مهدی قاضی خانی
دست و دل بازیاش از صدقه دادن پیدا بود. مثلا وقتی می خواست صدقه بدهد می گفتم آقا مهدی آنجا پول خورد داریم.
می دیدم زیاد می اندازد، از قصد پول خورد می گذاشتم آنجا که زیاد نیندازد تا صرفه جویی بشه.
اما او می گفت برای سلامتی امام زمان(عج) هر چقدر بدهیم کم است.🌹
💠اتفاقا یک روز که سر همین موضوع حرف می زدیم رفتم زودپز را باز کنم که ناگهان منفجر شد و هر چه داخلش بود پاشید توی صورتم.
#آقامهدی به شوخی جدی گفت: به خاطر همین حرفات هست که اینجوری شد منتهی چون نیتت بد نبود صورتت چیزی نشد.
هنوز هم روی سقف آشپزخانه جای منفجر شدنش هست.
با هم همه جا را تمییز کردیم. همیشه در کار خانه کمکم می کرد، می گفت از گناهانم کم می شود😔.
#قسمت_سوم
#شهید_قاضی_خانی وقتی خیلی عصبانی می شد سعی می کردم آرامشون کنم. زمانی هم که بین خودمان جر و بحث می شد و به اصطلاح دعوای زن و شوهری میکردیم او حرفش را می زد اما من سکوت می کردم تا عصبانیتش بخوابد.
🌹بعد می رفت بیرون برایم #پیام عاشقانه می فرستاد و یا از شیرینی فروشی محل شیرینی می خرید و یک شاخه گل هم می گذاشت رویش😊🌹.
البته بدون بحث هم پیش آمده بود برایم گل یا هدیه بگیرد.
💠ما کلا اهل جدل نبودیم اما یکبار در ماشین رادیو گوش می کردم که می گفت زن و شوهرهایی که با هم زیاد بحث می کنند همدیگر را بیشتر دوست دارندچون جایی برای حرف زدن هست و رفتار طرف مقابلشان برای آنها اهمیت دارد.❤️
#قسمت_چهارم
مرحوم حاج احمد آقا:
امام، علی( نوه امام) راخیلی
دوست داشتند
اما چیزی که این روزهای آخر
اتفاق افتادکه برای همه
تعجب آور بود،این بود که
آقا می گفتند :
علی پیش من نیاید.
ما همین طور مانده بودیم که یعنی چه؟
بعد من دیدم که امام درکتاب چهل حدیث خود،این مسأله را دارد که
کسانی که می خواهند بمیرند،
در آن لحظات آخر،
شیطان آن کسی را که از همه
بیشتر مورد مهر وعلاقه اوست
مقابل روی او قرار می دهد
تا مانع از این شودکه فرد
بایاد خدااز دنیابرود...
وامام برای اینکه نکند
چنین مساله ای برایش اتفاق بیفتد
علی را که خیلی دوست داشتند
در آن اتاق راه نمی دادند.
🍃🍂🌿🍃🍂🌿
📚فصل صبر صفحه۲۲
شب جمعه شهدا رو یادکنیم با ذکر صلوات تا نزد آقا اباعبدالله به یاد ماهم باشند
آیـــت الله کشمیری:
همان طور که نمی توانید با دستتان
به خورشید برسید، نمی توانید به این راحتی به امام زمان برسید، امام زمان پاک و طاهر است باید پاک و طاهر
شوید تا او را ببینید.
📕شیــدا
برای امام زمانم وشهدا
شهیدمدافع حرم آقامهدی قاضی خانی❣
💠میخواستم گواهینامه رانندگی بگیرم. به همین دلیل در یک آموزشگاه ثبت نام کردم، پس از مدتی مربیام گفت راستی یک آقایی هم فامیلی شما اینجا هنرجو است. پرسید با هم فامیل هستین؟ چون آقا مهدی را ندیده بودم، گفتم: والا خبر ندارم.
🌺بعد از مدتی همدیگر را اتفاقی دیدیم و شناختیم. فکر میکنم یک هفته بعد از اولین دیدار ما بود که با خانوادهاش صحبت کرد بیایند #خواستگاری. آن موقع تازه از سربازی برگشته بود و حدود 20 سالش بود. هنوز کاری هم پیدا نکرده بود اما اصرار داشت ازدواج کند. یادمه در مراسم خواستگاری پدرم از او پرسید درآمدتان از کجاست؟ این درحالی بود که پدرش هم به او گفته بود من نمیتوانم کمکی در مخارج زندگی بهت بکنم. اما آقا مهدی ایستاد و گفت من روی پای خودم هستم و از هر کجا که باشد نانم را در خواهم آورد.
🌺وقتی میدیدم چطور با خانوادهام در مورد ازدواج صحبت میکند حالت مردانهاش خیلی به دلم نشست. زمانی هم که قرار شد با هم صحبت کنیم گفت: #حجاب شما از هر چیزی برایم مهم تر است، دوست ندارم کسی صدای ما را بشنود قبول کردم و از او خواستم اجازه دهد تحصیلاتم را ادامه دهم که مهدی هم قبول کرد.
🌹سال 85 که رفتیم عقد کنیم یک دستخطی نوشت و خواست آن را امضا کنم. داخل کاغذ نوشته بود دلم نمیخواهد یک تار موی شما را نامحرمی ببیند. من هم امضا کردم.
مادرم از این موضوع ناراحت شد و گفت این پسر خیلی سخت گیر است اما من ناراحت نشدم چون فهمیدم میخواهد زندگی کند. و واقعا هم زندگی با او به من مزه می داد.❤️
گاهی فکر کنیم ...
فقط خداست كه ...
میشود با دهان بسته صدایش كرد...
میشود با پای شكسته هم
به سراغش رفت...
تنها خریداریست كه اجناس شكسته را بهتر برمیدارد...
تنها كسی است كه
وقتی همه رفتند می ماند...
وقتی همه پشت كردند آغوش میگشاید...
وقتی همه تنهایت گذاشتند
محرمت میشود...
و تنها سلطانیست كه ...
دلش با بخشیدن آرام می گیرد،
نه با تنبیه كردن...!
همیشه و همه جا فقط خدا...