♦️چگونه «محبتمان به امام زمان(ع)» را افزایش دهیم؟
🔸خواندن داستانهای و جزئیات زندگی ائمه(ع)،محبت ما به آنها را افزایش میدهد. اما از امام زمان(ع) که همیشه غائب بودهاند، مطالب زیادی نقل نشده. در عوض، باید از قدرت «تفکر» بیشتر استفاده کنیم! مثلاً بیایید کمی در مورد میزان علاقۀ امام زمان(ع) به خودمان «فکر» کنیم. چرا حضرت پروندۀ ما را بهصورت هفتگی مرور میکنند؟ از سرِ کنجکاوی؟ یا از سرِ علاقه، و مانند پدر و مادر مهربانی که وضعیت تحصیلی فرزندش برایش مهم است؟ از کنار این موضوع به سادگی عبور نکنیم، در موردش تأمل کنیم. این تفکر-اگر برایش وقت بگذاریم- ما را متحول میکند و علاقۀ ما به آن حضرت را افزایش میدهد.
💫علم امام عصر (عج) به زمان ظهور💫
آیت الله العظمی بهجت (ره):
حضرت غائب (عج) عجب صبری دارد،
با اینکه از تمام آنچه که ما می دانیم یا نمی دانیم
اطلاع دارد، و از همه امور و مشکلات و گرفتاری های
ما باخبر است خودِ حضرت هم منتظر روز موعود است،
🌸و خودش می داند که چه وقت ظهور می ڪند🌸
👇👇👇👇
و اینکه گفته می شود آن حضرت وقت ظهورش را نمی داند درست نیست.
📚امام زمان(عج) در کلام آیت الله بهجت ص۸۷
هدایت شده از مخلصین
#نهال ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )
بین سه فرزندمان بیشتر با دخترمان رابطهاش نزدیک بود. نهال میگه بابا رفته کربلا اما راهش را گم کرده و میاد.
🆔 @mokhlesein
❣شهید مهدی قاضی خانی
دست و دل بازیاش از صدقه دادن پیدا بود. مثلا وقتی می خواست صدقه بدهد می گفتم آقا مهدی آنجا پول خورد داریم.
می دیدم زیاد می اندازد، از قصد پول خورد می گذاشتم آنجا که زیاد نیندازد تا صرفه جویی بشه.
اما او می گفت برای سلامتی امام زمان(عج) هر چقدر بدهیم کم است.🌹
💠اتفاقا یک روز که سر همین موضوع حرف می زدیم رفتم زودپز را باز کنم که ناگهان منفجر شد و هر چه داخلش بود پاشید توی صورتم.
#آقامهدی به شوخی جدی گفت: به خاطر همین حرفات هست که اینجوری شد منتهی چون نیتت بد نبود صورتت چیزی نشد.
هنوز هم روی سقف آشپزخانه جای منفجر شدنش هست.
با هم همه جا را تمییز کردیم. همیشه در کار خانه کمکم می کرد، می گفت از گناهانم کم می شود😔.
#قسمت_سوم
#شهید_قاضی_خانی وقتی خیلی عصبانی می شد سعی می کردم آرامشون کنم. زمانی هم که بین خودمان جر و بحث می شد و به اصطلاح دعوای زن و شوهری میکردیم او حرفش را می زد اما من سکوت می کردم تا عصبانیتش بخوابد.
🌹بعد می رفت بیرون برایم #پیام عاشقانه می فرستاد و یا از شیرینی فروشی محل شیرینی می خرید و یک شاخه گل هم می گذاشت رویش😊🌹.
البته بدون بحث هم پیش آمده بود برایم گل یا هدیه بگیرد.
💠ما کلا اهل جدل نبودیم اما یکبار در ماشین رادیو گوش می کردم که می گفت زن و شوهرهایی که با هم زیاد بحث می کنند همدیگر را بیشتر دوست دارندچون جایی برای حرف زدن هست و رفتار طرف مقابلشان برای آنها اهمیت دارد.❤️
#قسمت_چهارم
مرحوم حاج احمد آقا:
امام، علی( نوه امام) راخیلی
دوست داشتند
اما چیزی که این روزهای آخر
اتفاق افتادکه برای همه
تعجب آور بود،این بود که
آقا می گفتند :
علی پیش من نیاید.
ما همین طور مانده بودیم که یعنی چه؟
بعد من دیدم که امام درکتاب چهل حدیث خود،این مسأله را دارد که
کسانی که می خواهند بمیرند،
در آن لحظات آخر،
شیطان آن کسی را که از همه
بیشتر مورد مهر وعلاقه اوست
مقابل روی او قرار می دهد
تا مانع از این شودکه فرد
بایاد خدااز دنیابرود...
وامام برای اینکه نکند
چنین مساله ای برایش اتفاق بیفتد
علی را که خیلی دوست داشتند
در آن اتاق راه نمی دادند.
🍃🍂🌿🍃🍂🌿
📚فصل صبر صفحه۲۲
شب جمعه شهدا رو یادکنیم با ذکر صلوات تا نزد آقا اباعبدالله به یاد ماهم باشند
آیـــت الله کشمیری:
همان طور که نمی توانید با دستتان
به خورشید برسید، نمی توانید به این راحتی به امام زمان برسید، امام زمان پاک و طاهر است باید پاک و طاهر
شوید تا او را ببینید.
📕شیــدا
برای امام زمانم وشهدا
شهیدمدافع حرم آقامهدی قاضی خانی❣
💠میخواستم گواهینامه رانندگی بگیرم. به همین دلیل در یک آموزشگاه ثبت نام کردم، پس از مدتی مربیام گفت راستی یک آقایی هم فامیلی شما اینجا هنرجو است. پرسید با هم فامیل هستین؟ چون آقا مهدی را ندیده بودم، گفتم: والا خبر ندارم.
🌺بعد از مدتی همدیگر را اتفاقی دیدیم و شناختیم. فکر میکنم یک هفته بعد از اولین دیدار ما بود که با خانوادهاش صحبت کرد بیایند #خواستگاری. آن موقع تازه از سربازی برگشته بود و حدود 20 سالش بود. هنوز کاری هم پیدا نکرده بود اما اصرار داشت ازدواج کند. یادمه در مراسم خواستگاری پدرم از او پرسید درآمدتان از کجاست؟ این درحالی بود که پدرش هم به او گفته بود من نمیتوانم کمکی در مخارج زندگی بهت بکنم. اما آقا مهدی ایستاد و گفت من روی پای خودم هستم و از هر کجا که باشد نانم را در خواهم آورد.
🌺وقتی میدیدم چطور با خانوادهام در مورد ازدواج صحبت میکند حالت مردانهاش خیلی به دلم نشست. زمانی هم که قرار شد با هم صحبت کنیم گفت: #حجاب شما از هر چیزی برایم مهم تر است، دوست ندارم کسی صدای ما را بشنود قبول کردم و از او خواستم اجازه دهد تحصیلاتم را ادامه دهم که مهدی هم قبول کرد.
🌹سال 85 که رفتیم عقد کنیم یک دستخطی نوشت و خواست آن را امضا کنم. داخل کاغذ نوشته بود دلم نمیخواهد یک تار موی شما را نامحرمی ببیند. من هم امضا کردم.
مادرم از این موضوع ناراحت شد و گفت این پسر خیلی سخت گیر است اما من ناراحت نشدم چون فهمیدم میخواهد زندگی کند. و واقعا هم زندگی با او به من مزه می داد.❤️