☑️ العبد محمدتقی بهجت:
🏴🚩 آن آقا بالای منبر میگفته است:
«[وقتی که] میخواهید به روضه بروید، [اگر] از شما سؤال کردند که کجا میخواهید بروید، نگویید میخواهید بروید روضه،
بگویید: میخواهیم برویم کربلا».
📚 رحمت واسعه ، ویراست سوم، ص۴٣
🆔 @emlaee
✨﷽✨ #حکایت...
شخص ساده لوحي مكرر شنيده بود كه خداوند متعال ضامن رزق بندگان است و به هر موجودی روزی رسان است.
به همين خاطر به اين فكر افتاد كه به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگيرد.
به اين قصد يك روز از سر صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد همين كه ظهر شد از خداوند طلب ناهار كرد.
هرچه به انتظار نشست برايش ناهاري نرسيد تا اينكه شام شد و او باز از خدا طلب خوراكی برای شام كرد و چشم به راه ماند.
چند ساعتی از شب گذشته درويشي وارد مسجد شد و در پای ستونی نشست و شمعي روشن كرد و...
از توبره ی خود قدری خورش و چلو و نان بيرون آورد و شروع كرد به خوردن.
مردک كه از صبح با شكم گرسنه از خدا طلب روزی كرده بود و در تاريكي و به حسرت به خوراک درويش چشم دوخته بود.
ديد درويش نيمی از غذا را خورد و عنقريب باقيش را هم می خورد بی اختيار سرفه ای كرد. درويش كه صدای سرفه را شنيد گفت:
«هركه هستی بفرما پيش» مرد بينوا كه از گرسنگي داشت می لرزيد پيش آمد و بر سر سفره درويش نشست و مشغول خوردن شد.
وقتی سير شد درويش شرح حالش را پرسيد و آن مرد هم حكايت خودش را تعريف كرد. درويش به آن مرد گفت:
«فكر كن اگر تو سرفه نكرده بودی من از كجا می دانستم كه تو اينجايی تا به تو تعارف كنم و تو هم به روزی خودت برسي؟
شكی نيست كه خدا روزی رسان است اما يک سرفه ای هم بايد كرد!»
🆔 @emlaee
🚩🏴 چند تن از شهدای کربلا را میتونید نام ببرید و میشناسید؟ 🤔
🆔 @emlaee
از طرف شارع عباسیه به سمت بینالحرمین مطهر حرکت کرده بودم و در طوفان افکاری که قلبم را چاکچاک کرده بود، به خود میپیچیدم. به دالان طولانی ورودی صحن قمر منیر بنی هاشم(ع) رسیدم. چشم در شبکههای ضریح مطهرش انداختم و در عالم شیدایی غوطهور شدم. در همین احوال بودم که ناگهان سیدعلی ترک، که مردم او را دیوانه میدانستند، به طرفم آمد. در کنار دالان در مقابلم ایستاد و با لحن خاصی که مقدمهای برای فوران آتشفشان حبس شده هزارسالهای در وجودم بود، گفت: «سیدعلی، امروز مرجع و کعبه تمام اولیای جهان ابالفضل العباس(ع) است».
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
این را گفت و مرا با تهاجمی از حیرت و مهابت و گدازندگی لهیب شوق تنها گذاشت. 40 سال از اینکه با عوالم غیبی در ارتباط بودم میگذشت، اما طالب توحید با غیر حق چه صنمی دارد؟! هرچه توسل کرده بودم، حقیقتی که میخواستم، برقع از چهره نینداخته بود؛ اما اینبار گویا از کلام این مرد که همنام و همشهر من بود و همچون من دیوانه، حالی عجیب بر وجودم سایه انداخت. ... آری، «کهکشان نیستی» که 40 سال در طلب آن بودم، در حال طلوع کردن بود. ...
📄چندخطی از کتاب زیبای"کهکشان نیستی"
🆔 @emlaee
4.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شنیدم مساجدی هستند که صفهای ابتدایی آن را بازنشستگان تشکیل میدهند؛ مسئول بسیج آن محل زنده است یا مرده؟!
🔸ایجاد و گسترش روابط حقیقی در مسجد و هیئت موثرتر از هر اقدام شایسته در فضای مجازی است!
🔸از شهدا خجالت کشیدن کار کسی نیست که تبرج میکند، کار کسی است که شبکهسازی اجتماعی نمیکند!
🔖۲۶تیر ۱۴۰۲، نشست تخصصی
🆔 @emlaee
هدایت شده از شیخ فرهاد فتحی
طرح بانوان زهرایی🧕
✅عزیزانی که میخواهند چادری بشوند از لینک زیر ثبتنام کنید👇
https://farhadfathi.ir/طرح-بانوان-زهرایی
🔶لطفا همه این مطلب منتشر کنید و در ثواب آن سهیم باشید؛ عزیزانی که قبلا پیامک دادند باید اینجا ثبتنام کنند.
✌️فعلا ۵۰۰ چادر یک خیری هدیه دادند، امیدوارم بانی پیدا بشه بیشتر انجام بدهیم.
🔘فقط خانم های بی حجاب و کم حجاب ثبتنام کنند. یاعلی...
💢کانال شیخ فرهاد فتحی👇❌
http://eitaa.com/joinchat/1246560365Ca5e65155c1
🏷️ عضو شوید☝️💢
♦️ اقدام جالب قهرمان ایرانی مقابل حریف عربستانی را ببینید!
🔹 «فرزاد صفری» قهرمان ایرانی پاراکاراته پس از کسب طلای مسابقات قهرمانی آسیا و در پایان دیدارش حریف عربستانی را در آغوش گرفت و به او دلداری داد!
🔴اینها کسانی هستند که بی سرو صدا میروند، بی سرو صدا قهرمان میشوند و بی سر صدا بر میگردند. احتمالا حتی در محلهشان هم کسی بنر تبریک برایشان نمیزند!
🔹تیم پاراکارتهی ایران را میگویم که امروز قهرمان آسیا شد. زنده باد تمام کسانی بی سروصدا باعث سربلندی مردم ایراناند👏👏
🔹"مجید میرزایی"
🆔 @emlaee
مرحوم کوثری فرمود: محرم از خانه خارج شدم به قصد رفتن به مراسمات و روضه خوانی، در راه کودکانی اصرار کردند در موکب کوچکشان برایشان درحد چند بیت روضه بخوانم. اول صرف نظر کردم و پس از اصرارشان رفتم و چند بیت روی منبرِ آجری شان خواندم.
تمام که شد برای پذیرایی چای برایم آوردند که در خانه یا جای دیگری چنین چایی هرگز نمیخوردم، برای اینکه کودکان دلخور نشوند، یواشکی چای را گوشهای ریختم و تشکر کردم و رفتم به مراسمات سنگینی که داشتم برسم.
شب که آمدم خانه از خستگی به خواب رفتم.
در خواب مادرسادات را دیدم. فرمود: فلانی، تنها روضه ای که از تو قبول شد همان چند بیتی بود که برای آن کودکان خواندی، و اینکه آن چای را که ریختی در کناری، من آن چای را با دستِ خودم برایت ریخته بودم...
در این حال از خواب بیدار شدم و فهمیدم روضه هایی که ما تحویلشان نمیگیریم، اهل بیت حواسشان هست!
🆔 @emlaee