#ارسالیهمسنگری👇👇
سلام
شبتون بخیر
خواستم بگم
من چند وقت پیش برای اولین بار امتحان آیین نامه رانندگی دادم ولی بخاطر استرس بالا قبول نشدم😞
اون زمان هنوز عضو این کانال شما وکانال #از_ابراهیم_همت_تا_خدا نشده بودم
ولی... هفته پیش که بصورت کاملا اتفاقی با هر دو کانال آشنا وعضو شدم
با زبان دل و نه زبان جسم
از #شهیدهمت خواستم کمکم کنه تا بدون کوچکترین استرسی امتحانمو مجددا بدم و قبول شم👌
پس باتوکل به خدا کتابو برای آخرین بار مرور کردم و چند تایی ام تست زدم✔️
باورتون نمیشه روز امتحان سر جلسه شاید تنها کسی که تونست به استرسش غلبه کنه من بودم‼️😭
همه یه جورایی نا امید بودن ولی یه حسی ته قلبم به من میگفتی تو امروز صد درصد قبولی!!😔☝️
به من بگید این اگه لطف و عنایت پروردگار و بعد شهید بزرگوار مون نیس پس چیه؟؟!!😭💔🙌😓
@enayate_shahidhemat
#ارسالیهمسنگری
بزرگواری که در ختم صلوات شرکت میکنند در روز اربعین، دعوت شدن حرم آقا علیبنموسیالرضا💔
خوشا به سعادتتون😔
انشاءالله حاجتروا بشید✨🌸
@enayate_shahidhemat
سلام علیکم
یه عنایت از #شهیدهمت شاید خیلی یه چیز جزئی و کوچک باشد اما شهدا اینقد با مرام و با معرفتن که هرچیزی ازشون بخوای دست رد بهت نمیزنن.
راستش چند روزی بود سردرد شدید داشتم 😞 یه روز که بیدار شدم برای نماز صبح سرم رو گرفتم و راه میرفتم تا رفتم وضو گرفتم و اومدم نمازمو خوندم بعد به #شهیدهمت گفتم داداش سرم خیلی درد میکنه داداش جون سرم رو خوب کن وقتی از خواب بیدار شده باشم سرم خوب شده باشه 😞
که همینطور هم شد از خواب بیدار شدم خیلی بهتر شده بودم🌸 ولی هنوز سر درد داشتم تا دیروز. دیروز بهش گفتم داداش دیگه نمیتونم تحمل کنم سرم هنوز درد میکنه😔
ولی باز #شهیدهمت بزرگواری کرد سر منو خوب کرد☺️
دوستان به نظر من این خیلی یه چیز کوچیک بود که خواستم ازشون.
شما زرنگ باشید چیزای بزرگ از شهدا بخوایید
التماس دعا🌹
@enayate_shahidhemat
دوستان این همون بزرگواری هست که در ختم صلوات شرکت میکنند و براشون دعا کردید☺️☝️
ایشون خواهرشهید،دخترشهید،و همسرشهید بودن🌸
و جالبتر از اینکه شهادت برادرشون در جزیره مجنون عملیات خیبر همزمان با #حاج_همت بود💔
و خوشا به سعادت ما که چنین بانوی بزرگواری در بین ما هستن انشاءالله که بتونیم راه شهدا رو ادامه بدیم و شرمندهشون نشیم😔
@enayate_shahidhemat
#ارسالی_همسنگری😍👇
سلام وقتتون بخیر بابت کانال خوبتون یک دنیا ممنونم
میخوام از نحوه آشنایی خودم با #شهیدهمت بگم
🌸سال سوم دبیرستان بودم ک خواهر کوچیکتر از خودم اومد خونه وگفت تو مدرسمون نمایشگاه دفاع مقدس بود خیلی قشنگ بود گفتن هرکس میخاد باموسسه همکاری کنه میتونه فرم پرکنه📝 ما باهاش تماس میگیریم.خواهرم فرم رو پرکرده بود ک یک هفته بعدش تماس گرفتن گفتن روز جمعه برنامه داریم میتونید با اعضای خانواده تشریف بیارید.جمعه صبح من و خواهرکوچیکم و خواهرم بزرگترم باهم رفتیم.وقتی وارد شدیم اونقد استقبال ازمون گرم بود ک من فکر کردم من رو با فرد دیگه ای اشتباه گرفتن همونجا عاشق مسئول رابطین مدارس شدم😇 و هر هفته جمعه ها ک برا رابطین کلاس بود میرفتم ناگفته نماند اون یک سال رو ب عشق اون خانم میرفتم نه شهدا🙁
تا اینکه عید برا راهیان نور ثبت نام میکردن با ما تماس گرفتن گفتن فلان قد هزینشه گفتیم نمیتونیم بیاییم.از مسئولمون اصرار و از ما .... تا اینکه ازم دلیلیشو پرسیدن گفتن بین خودمون میمونه منم گفتم ک ما سه نفریم نمیتونیم هرسه مون بیاییم هزینش زیاده😞.اون لحظه ک گفتم پول نداریم ی لحظه مسئولمون سکوت کردن و خداحافظی کردن.فرداش تماس گرفتن گفتن نفری فلان قد از هزینه شما سه تا خواهر کم میکنیم گفتم شرمنده واقعا نداریم.ایشون هرروز سه بار یا بیشتر تماس میگرفتن📲 و هزینه رو کم میکردن ولی ما بخاطر شرایط مالیمون نمیتونستیم بریم و مسئولمون میگفتن آسمون بیاد زمین زمین بره آسمون من شما سه تا رو میبرم جنوب ک میبرم ☺️تا اینکه پدرم متوجه شدن و ناراحت شدن ک چرا خودسر دعوتشونو رد میکنم ولی تونستیم قانعشون کنیم ک واحب نیست ان شالله سال بعد میریم. بعد سه روز سرور عزیزمون دوباره تماس گرفتن نفری فلان قد ازهزینتون کم کردیم خواهشا نه نگید مابقی رم هروقت داشتید میدید یا خورد خورد بدید دیگه نتونستیم نه بیاریم و راهی اهواز شدیم😍.اون موقع ک مارفتیم اوایل شروع راهیان نور بود مثل الان تو یه پادگان نبودیم هرشب تو یه پادگان اقامت داشتیم.( پدرم پولی داده بود ک همراهمون باشه ما اصلا ب اون پول دست نزدیم ک برگشتیم اولین قسطمونو با اون پول بدیم) تو پادگان میشداغ بودیم ک بعد شام رزم شبانه داشتن✌️. متاسفانه بعد صرف شام اومدیم اتاقمون دیدیم وسایلمون درهم شده نگاه کردیم دیدیم یه مقداراز پولمونو دزدیدن☹️.اونقد گریه کردیم حتی رزم شبانه هم نرفتیم.وقتی مسئولمون متوجه شدن کارد میزدین خونشون درنمیومد. خلاصه اون شب با سختی برامون گذشت.فرداش رفتیم مناطق.اصلا نمیتونستم بفهمم ک چرا همه کفشاشونو درآوردن یا چرا گریه میکنن البته بعضی جاها گریم میومد اما چون چادر نداشتم خجالت میکشیدم😢 گریه کنم تا اینکه رفتیم طلائیه وقتی از سه راهی شهادت گفتن از مقر ابوالفضل العباس حال دلم منقلب شد وقتی از #شهیدهمت گفتن ک چطور شهید شدن و مادر یه شهیدی هم آورده بودن ک پسرشون همرزم #شهیدهمت بودن اون لحظه دلم لرزید و با خودم عهد بستم ک چادر سر کنم👌 و مسیر زندگیمو تغییر بدم خواهرم بزرگمم همینطور.وقتی برگشتیم چادر سر کردیم تا ب امروز ک ۱۸ سال میگذره. ان شاءالله خدا همیشه توفیق بده و چادر تا روزی ک از دنیا میرم کنارم باشه ( این مسئلم رم بگم بخاطر چادر سرکردنمون بین فامیل و دوستامون خیلی تحقیر شدیم مخصوصا من😞 ، چون خواهرم بلافاصله حوزه دراومدن زیاد نمیتونستن بهشون متلک بگن خلاصه دلمونو زدیم به دریا و مقابله کردیم).یک شب که دلم از حرف دوستام و یکی از فامیلمون که خیلی باهاش صمیمی بودم شکست💔 #شهیدهمت و شهید زین الدین رو تو خواب دیدم ک بهم گفتن ناراحت نباش هرچقد به خدا نزدیکتر باشی امتحانت سخت تره😊☝️.🌸الان خواهرم حوزوی و مشاور دینی و یکی از طلاب موفق شهرمون هستن🌸 بنده هم بخاطر مشکلاتی ک برام پیش اومد نتونستم درسمو ادامه بدم ولی خداروشاکرم عنایتش شامل حالمون شده🙂 ناگفته نماند بعد برگشت از موسسه تماس گرفتن گفتن برا شما سه تا خواهر نفری شد پنج هزارتومن هروقت داشتید بدید ماهم خوشحال پانزده تومن همونروز بردیم موسسه و تشکر کردیم🌹
@enayate_shahidhemat