eitaa logo
🌱 انرژی مثبت 💖🍃
261.6هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
19.4هزار ویدیو
5 فایل
ارتباط با ما: @m_mashkani تبلیغات پذیرفته می شود: https://eitaa.com/joinchat/1346175310C43a21234e7
مشاهده در ایتا
دانلود
2.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼یک فکر مثبت در روز 🌸میتواند کل روزتان را تغییر دهد 🌼و خالق این فکر مثبت تو هستی 🌸نه هیچ کس دیگر 🌼منتظر نباش کسی بیاید و فکر مثبت را 🌸در جعبه ذهن تو بگذارد 🌼زیبا فکر کن تا روزت بهترین شود 🦋درود بر شما صبح بخیر 🌹صبحتون زیبا و پر برکت @energyi_mosbat
790.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بی خیالی رو تمرین کنین خیلی از آدما ... حتی ارزش اینو ندارن که بخوایید یه قسمت کوچیک از ذهنتون رو... درگیرش کنید. @energyi_mosbat
35.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چشم و هم چشمی عامل بسیاری طلاق ها ❓فرق و چیست؟ @energyi_mosbat
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا که فقط متعلق به آدمهای خوب نیست! ولی این خطبه ی رضا مارمولک داخلش خیلی حرف های تأثیر گذاری داشت... @energyi_mosbat
مردی سگش را در خانه میگذارد تا از طفل شیر خوارش مواظبت کند و خودش برای شکار بیرون رفت و زمانی که برگشت، سگش را دید که در جلو خانه ایستاده و پارس میکند و پنجه هایش خون آلود است. مرد با تفنگش به سوی سگ شلیک کرد، او را کشت و با سرعت وارد خانه شد تا باقی ماندهٔ فرزندش را ببیند. زمانی که وارد شد دید که گرگی غرق در خون غلتیده و فرزندش بدون هیچ آسیبی سالم است. قبل از اینکه عکس العملی نشان دهیدبه حرف های طرف مقابل گوش كنيد تا به دلیل قضاوت اشتباه تا آخر عمر گریان نباشید...🤞 @energyi_mosbat
41.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرائت این برای انجام کارهای مهم توصیه میشه.❤️👆 @energyi_mosbat
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 💢روزی  بهرام گور با گروهی از یاران عازم شکار گور شد . در تعقیب گوری (گور خر)  از یاران جدا شد. آفتاب غروب کرد و در بیابان راه را گم کرد. از آنجا که به حس ششم اسب ایمان داشت زمام اسب را رها کرد تا به قدرت حس او راه به آبادی رساند . 💢اسب و سوار بعد از مدتی طی طریق به چادری در دل بیابان رسیدند. بهرام بانک زد که ای اهل منزل آیا میهمان راه گم کرده را می پذیرید ؟ صدای نحیف پیرزنی از درون چادر آمدکه :میهمان حبیب خداست، داخل شو . بهرام داخل شد . 💢پیرزن نا بینا بود و با تنها دختر و چند بز در بیابان زندگی می کرد به دخترش گفت:قدری شیر بدوش برای مهمان ، و جای خوابی نیز برایش بگستر . بهرام در لباس شکار بود و دختر ندانست که او پادشاه است ، 💢بهرام شیر بخورد و در جای خواب رفت ، همانگونه که در رختخواب دراز کشیده بود به آسمان نگاه میکرد ،در دل  اندیشید که این عشایر از منابع طبیعی بهره می برند اما مالیات نمیدهند ،فردا که به قصر  رسیدم برای عشایر نیز مالیات وضع خواهم کرد. 💢صبح شد همه از خواب برخاستند.پیرزن به دختر گفت برو شیر بدوش تا میهمان چاشت بخورد . دختر بادیه برداشت و به پستان هر گوسفند دست برد دید شیرش خشکیده ،برگشت  و گفت: مادر در عجبم که دیشب پستان  همه گوسفندان پر از شیر بود اما اکنون همه خشکیده اند !!! پیرزن گفت دخترم تعجب ندارد ،  قطعاً پادشاه برایمان خواب بدی دیده . 💢بهرام که این سخن شنید متعجب شد، با خود گفت من در لباس مبدل و این زال نیز نابینا ، و نیت مالیات نیز در دل من هست،  هنوز به زبان نیاورده ام  ؟!این زال چه می گوید. پرسید: مادر جان  مگر تو پادشاه را دیده ای یا میشناسی ؟ چگونه این حرف را می زنی؟! 💢پیر زن گفت : ای غریبه من تا به این سن هنوز هیچ پادشاهی را از نزدیک ندیده ام. اما به تجربه می دانم که هرگاه پادشاه بر رعیت ظلم پیشه گیرد، آسمان و زمین  و حیوان نیز بخیل میشوند ، خشکسالی و بیماری سراسر ملک را فرا می گیرد.. @energyi_mosbat
2.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واسه هیچ چیزی تو زندگی ناراحت نباش . @energyi_mosbat