فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪻هوش مصنوعی داره با بچه های ما چیکار میکنه ؟
اخیرا توی اینستاگرام دیدم که مادری موقع نشون دادن صورت کودکش ؛ غنچه گل یا استیکر میذاره .... به دو علت : یکی اینکه میگه صورت بچه ی منه و اختیارش ومجوزش دست خودش هست ( بعدها میتونه گلایه کنه ) . دوم هم بخاطر خطرات هوش مصنوعی در سواستفاده از اطلاعات و عکسهای بچه
الان با دیدن این کلیپ؛ متوجه حرفهای این خانم میشم
🌹@enerjimoosbat
🪻وقتی همه خوابیم ....!
پدر هر روز صبح زودتر از همه بیدار میشود، کیف کهنهاش را برمیدارد و با اتوبوس راهی کار میشود. شاید بتواند با ماشین برود، اما ترجیح میدهد پولش را برای آینده فرزندانش پسانداز کند. زیر لب چیزی زمزمه میکند، شاید حساب و کتاب مخارج این ماه، شاید هم آرزوهایی که برای بچههایش دارد. وقتی از سرکار برمیگردد، خسته است، اما لبخند میزند، چون خانه برایش جای خستگی نیست، بلکه مأمنی است که با عشق ساخته.
مادر، تمام روز را درگیر کارهای خانه و رسیدگی به بچههاست. گاهی که خسته میشود، غر میزند، اما مگر این غر زدن چیزی جز انعکاس عشق است؟ وقتی با نگرانی درباره لباسهایشان، غذایشان، تکالیفشان و آیندهشان حرف میزند، کسی شاید متوجه نشود که این همه دغدغه یعنی او لحظهای به خودش فکر نکرده، فقط بچههایش را دیده است.
🌹@enerjimoosbat
وقتی بچهها خوابند، پدر و مادر بیصدا حرف میزنند، از آرزوهایی که برایشان دارند، از سختیهایی که به جان میخرند تا فرزندانشان کمبودی احساس نکنند. مادر همیشه بهترین قسمت غذا را برای بچهها کنار میگذارد، لباسهای کهنه خودش را میپوشد اما برای بچههایش نوترین لباس را میخرد. پدر برایشان کتاب و اسباببازی میآورد، اما خودش سالهاست که چیزی برای خودش نخریده.
عشق پدر و مادر فریاد نمیزند، شعار نمیدهد. در کارهای ساده روزانه پنهان شده است، در کفشهای کهنهای که هنوز عوض نشدهاند، در چشمهایی که شبها از خستگی میسوزند، در دستهایی که سالها برای خوشبختی فرزندان کار کردهاند. شاید فرزندانشان تا سالها متوجه این عشق نشوند، اما روزی که بزرگ شوند، وقتی خودشان پدر یا مادر شوند، خواهند فهمید که چگونه در هر لحظه از زندگیشان، سایهی پدر و مادر مثل سقفی امن بر سرشان بوده ...و آن روز، شاید اشکی بیاختیار از چشمانشان سرازیر شود، وقتی بفهمند که آن مردی که همیشه دیر به خانه میآمد، و آن زنی که همیشه از درس و آیندهشان حرف میزد، تمام عشق دنیا را بدون هیچ چشمداشتی نثارشان کردهاند.
🌹@enerjimoosbat
🌹@enerjimoosbat
مرزهایتان را نشکنید
برای محل سکونتتان مرز میگذارید، حد میگذارید و هر غریبه ای را به آن راه نمیدهید، ولی چرا همین کار را در رفتارتان نمیکنید؟
چرا اگر از شوخی خاصی ناراحت میشوید در عین ناراحتی به آن میخندید؟
اگر همکاری به خودش اجازه میدهد بیش از آنچه عرف است به شما نزدیک شود چرا نشان نمیدهید که ناراحت شدهاید؟
چرا فکر میکنید حد و مرز گذاشتن دیگران را از شما دور میکند؟
همانطور که در یک خانهی بی درب وحفاظ احساس امنیت نمیکنید، اگر برای روابطتان مرز نداشته باشید نیز احساس امنیت نمیکنید.
حریم اعتقادات و احساسات را معلوم ومشخص کنید، حتی یک بار هم مرزهایتان را برای خوش آمد کسی نشکنید، اگر شما یک بار این کار را بکنید دیگران بارها و بارها آن را نادیده می گیرند.
مرزهای رفتاری واحساسی به شما امنیت ، هویت و احترام میبخشند.
مرزهایتان را نشکنید
🌹 @enerjimoosbat
كلمات ،تأثير مستقيمي بر انديشهها
دارند واين انديشه ما است كه باورها را
می سازد.
اساساً وجودما از باورها تشكيل شده است.
اگر به صورت عميق در وجود خود نظاره
كنيم ، در خواهيم يافت كه آنچه باعث
شكلگيری ما میشود و انديشه های ما را
بوجود ميآورد ؛ قبل از اين كه مادی باشد ،
معنوی است.....
كلام تو عصای معجزهگر تو است، سرشار
از سحر و اقتدار....
پس مواظب سخنانمان باشیم!
جز سخن حق نگوییم ........
جز سخن نیک بر زبان نرانیم.........
و زبانمان را به سخن مهر، محبت و عشق
عطر آگین کنیم ....
🌹@enerjimoosbat
🪻نشخوار با ما چیکار میکنه ؟
فکر کردن هم حدی داره! ... گاهی اونقدر توی سرمون ایده و گلایه و حرف هست که مارو غرق خودشون میکنن...
به ما یاد ندادن که با این حجم از « حرف و تصویر » چیکار کنیم ؟ ما بلد نیستیم اونا رو مرتب کنیم . یاد نگرفتیم که بنویسیم و نگاهشون کنیم و نتیجه بگیریم که خیلی از اونا اصلا اتفاق نیافتادن یا در گذشته ؛ تموم شدن !
🌹 @enerjimoosbat
💫حکایت های زیبا و آموزنده 💫
🔹مردی داستان خود را بازگو میکند و میگوید .
من دارای شش دختر بودم و زنم دوباره حامله شد با خودم گفتم :
اگر زنم دوباره دختر بیاره من طلاقش میدهم ، ولی چیز عجیبی برام پیش آمد
شب در خواب دیدم که دو مامور آمدند دست من را گرفتند و به جهنم بردند
ولی جهنم هفت دروازه دارد ...
🔸من را به هر دری که میبردند یک دختر از دخترهام جلوی در نشسته بود نمیگذاشت که مرا از اون در ببرند تو.
ولی شش دخترم مرا از در جهنم نجات دادن تنها یک در مانده بود که مرا ببرند.
مرا به اون در بردند ولی از خواب پریدم.
همون جا شکر و سپاس خدا را کردم و توبه کردم.
🔹فهمیدم که هیچ کار خدا بی حکمت نیست.
شاکر باشیم به اون چیزی که خداوند به ما عطا میکند
🔸چون پسر و دختر تنها دست خداست .
وآنچه الله می پسندد از انتخاب ما بهتر است.
🌹@enerjimoosbat
🪻لطفا حسابهامون رو تا قبل عید تسویه کنیم!
بوسه هایی که بدهکارید؛ببخشید هایی که از سر غرورتان نگفته اید؛شاخه گل هایی را که میتوانستید هدیه دهید و نداده اید؛
دلی را میتوانستید به دست بیاورید و نیاورده اید؛ماندن را بلد بودید و رفتن را ترجیح دادید...حتما نباید حسابمان مالی باشد...همینها را گفتم میتواند یک عمر خوشبختی را به تو هدیه دهد...اوضاع مالیمان خوب نیست، حداقل حسابهای عاطفیمان را تسویه کنیم💎
🌹@enerjimoosbat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزت بخیر. برای خودت زندگی کن🌸
چقدر از تصمیماتِ مهمِ زندگی ام را فقط به این خاطر گرفته بودم تا کسانی که
حتی متوجه حضورم نشده بودند
درباره ام بد فکر نکنند
از کتاب هرچه باداباد
🌹 @enerjimoosbat
#پندک
🔹مردی باغ انار داشت، روزی که محصول رو جمع میکردند، فرزند این آقا بهش مراجعه کرد و کارگری رو در میان جمع کارگران نشون داد و گفت بابا این کارگر دزدی کرده.
🔸پدر گفت: نه! من به این کارگر اعتماد دارم. پسر اصرار کرد و پدر وقتی اصرار پسر رو دید به جای اینکه حرفش رو قبول بکنه با سیلی به صورتش زد!
🔹پسر ناراحت شد، دور شد. بعدازظهر دوباره مراجعه کرد گفت: بابا من یقین دارم که این کارگر دزده. پدر گفت: من هم میدونم که کارگرم دزده. گفت پس چرا من رو تنبیه کردی؟ گفت: چون دلم نمیخواست توی جمعیت آبروش رو بریزم! ما حق نداریم آبروی آدمها رو به راحتی ببریم.
🔸گذشت... یکی دو روز بعد اون کارگر مراجعه کرد و گفت من واقعا دزدی کرده بودم ولی الان توبه کردم!
🔹کاری کنیم اگر کسی جایی کار غلط انجام داد اول به خود ما مراجعه کنه. از ما کمک بگیره نه اینکه مدام نگران باشه که ما مچش رو بگیریم.
🌹@enerjimoosbat
🪻بخونیم و ... عبور کنیم !
مجری از آشا محرابی پرسید: آدم امن زندگی شما کیه؟
جواب تلخی داد:
گفت هیچ کس، من با چت جی پی تی درد و دل میکنم!
🌹@enerjimoosbat
..........................................................
راستش حقیقت تلخیه ولی واقعیه.هم احترام میذارم به نظر ایشون . هم به حجم تنهایی آدمای این دوره فکر میکنم که گاهی هیچ پناهی ندارن احتمالا !💎
💫تلنگر
مراسم عروسی بود...
پیرمردی در گوشه سالن تنها نشسته بود که داماد پیشش آمد و گفت:
سلام استاد آیا منو میشناسید.؟!
معلم بازنشسته جواب داد:
خیر عزیزم فقط میدانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم.
داماد ضمن معرفی خود گفت:
چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید!
یادتان هست، سالها قبل ساعت گران قیمت یکی از بچهها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانشآموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که شما ساعت را از جیبم بیرون میآورید و جلوی دیگر معلمین و دانشآموزان آبرویم را میبرید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید ولی تفتیش جیب بقیهی دانشآموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سالهای بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد و شما آبروی من را نبردید.
استاد گفت:
باز هم شما را نشناختم!
ولی واقعه را دقیق یادم هست ...
"چون من موقع تفتیش جیب دانشآموزان چشمهایم را بسته بودم.!"
تربیت و حکمت معلمان ،دانشآموزان را بزرگ میکند👌❤️
🌹@enerjimoosbat