✳️شهید رزمنده پاسدار حامد مردانی
ششمین شهید مدافع سلامت اصفهان
به گزارش خبرگزاری بسیج از اصفهان،شهید مدافع سلامت پاسدار حامد مردانی از پرسنل بیمارستان شهید آیت الله صدوقی بشهادت رسید.
ادامه خبر در سایت خبرگزاری بسیج/ب
https://b2n.ir/562419
@basijnewsir
BASIJNEWS.IR
عاشورا .pdf
181.1K
🌀نسخه pdf
🛑 یادداشت
✍️ عاشورا نتیجه تحریف و انحراف
❇️به قلم: سردار یدالله جوانی- کارشناس مسایل سیاسی
#نشستهای بصیرتی
#طرح شهید کمالی
#ثامن
🆔https://sapp.ir/meyar.pb
🆔eitaa.com/meyarpb
🆔https://rubika.ir/meyar_pb
11.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ داستان فرزند کوچک رهبر انقلاب که از ذوقِ داشتن کره آن را در دستش نگه میدارد تا به پدر نشان دهد ولی خواب میرود و در دستش آب میشود!
🎙 آیت الله وفسی
#عماریون_رهبریم
#کلیپ_سرای_عماریون
#اتحادیه_عماریون
🆔 @clipsaraammareyon
گلایه دوباره امام خامنه ای در خصوص واگذاری مدیریت فضای مجازی به دشمنان و عدم اجرای شبکه ملی اطلاعات: ۱۳۹۹/۶/۲
مسائل دیگری هم البتّه در کشور وجود دارد. یک مسئله که من اصرار دارم روی آن تکیه بکنم، مسئلهی فضای مجازی است؛ خب فضای مجازی خیلی مهم است. آقایانی که در زمینهی فضای مجازی نظراتی دارند و ابراز میکنند و گاهی میگویند که این جزو زندگی اصلی مردم است -که ما هم قبول داریم؛ الان واقعاً فضای مجازی، یک بخش حقیقی از زندگی مردم شده؛ حالا دولت الکترونیک و از این قبیل که به جای خود محفوظ است- شکّی نیست [امّا] آنچه عرضِ من است و من روی آن تکیه میکنم این است که فضای مجازی بدون اختیار ما، از بیرون از اختیارِ ما دارد مدیریّت میشود؛ بحث این است. فضای مجازی یک چیزی نیست که آدم بتواند مثل یک آب روانی هر جور که میخواهد از آن استفاده بکند؛ دیگران دارند این آب را به یک سمتی که خودشان میخواهند هدایت میکنند؛ آنها دارند مدیریّت میکنند این فضا را. خب وقتی که ما میدانیم کسانی از بیرون دارند فضای مجازی را -که ما هم دستاندرکارش هستیم و مبتلابهِ ما است- هدایت میکنند و مدیریّت میکنند، ما نمیتوانیم بیکار بنشینیم در مقابل او؛ ما نمیتوانیم مردممان را که با فضای مجازی ارتباط دارند، بیپناه رها کنیم در اختیار آن مدیری که دارد پشت پرده، فضای مجازی را اداره میکند. عوامل مسلّط بینالمللی در این زمینهها بشدّت فعّالند: از لحاظ خبردهی، خبررسانی، تحلیل دادهها و امثال گوناگون؛ هزاران کار دارد انجام میگیرد روی فضای مجازی. برای خاطر این است که بنده روی مسئلهی شبکهی ملّی اطّلاعات این همه تأکید میکنم. این شورای عالی فضای مجازی و مرکز ملّی فضای مجازی که تشکیل دادهایم و بنده اصرار داشتم و دارم که این [شورا] تشکیل بشود و رؤسای محترم در آن شرکت کنند و تصمیمگیری کنند و اجرا کنند، به خاطر اهمّیّت این مسئله است؛ نمیشود این مسئله را رها کرد. و من میبینم که آن اهتمام لازم به خرج داده نمیشود. خب الان شبکهی ملّی اطّلاعات اجزائی دارد، این اجزا باید در زمانبندیهای مشخّص تحقّق پیدا کند؛ آدم میبیند که تحقّق پیدا نمیکند، از زمانبندیها عقبند؛ یا سیاستهای اصولیای در زمینهی پهنای باند وجود دارد که مکرّر ابلاغ شده، خب این سیاستها باید رعایت بشود و اینها مورد درخواست و تأکید مؤکّد اینجانب است.
▪️▫️◾️◽️◼️◻️
🚩 من
نه شیعه ی اهل کویته #بلوچستان پاکستانم
که گوشت و خونم به جرم شیعه بودن گاه و بی گاه به در و دیوار شهر بپاشد🔻
🚩 نه شیعه اهل ارومچی #چین هستم که کلاس های درس حوزه و مراسم کفن و دفن برگزاری مراسمات جشن و عزا ی اهل بیت را ممنوع کرده باشند و مخفیانه و به دور از دید حکومت شیعه گری کنم...🔻
🚩 نه شیعه ی اهل #کره جنوبی هستم که حتی یک عالم شیعی در دسترس برایم وجود نداشته باشد و تمام مراجعات دینی ام اینترنتی برطرف شود!🔺
🚩 نه شیعه قطیف #عربستان که برای فعالیت های دینی سیاسی ام تحت پیگیرد قانونی و در انتظار #اعدام باشم!؟🔻
🚩 نه شیعه ی #هند هستم که بریزند وسط #عزاداری های دست جمعی مان
و نام #حسین و خون در دهانم باهم آمیخته شود...🔺
🚩 نه شیعه منامه #بحرین ام که در زندان ها حبس شده باشم و حکومت آل خلیفه منتظر که ویروس کرونا را وارد زندان ها کند تا نسل کشی بیولوژیکی در زندان برایم رقم بخورد🔻
🚩 نه شیعه اهل میرزا اولنگ #افغانستان که تکه تکه اعضای بدنم سنگفرش خیابان ها شود🔺
آری من #شیعه ایرانم و حتی یک زخم.! نه تو بگو اصلا یک اخم ..! به خاطر شیعه بودنم متحمل نشده ام🔻
🔷همیشه راحت و آسوده در فرم ها جلوی کلمه ی دین ، نوشته ام: اسلام-تشیع.!
✔️
هر عید و شهادت خاندان مولا علی و فرزندانشان بوده لیست هیات ها بوده که ردیف میشد تا انتخاب کنیم کجا برویم.!☑️
من نه حتی یک زخم برداشته ام و نه حتی میدانم شیعه بودن در هرجای این دنیا جز #ایران چه هزینه ها و چه رنج هایی بر تن شیعیان گذاشته و اگر برسد آن زمان که بپرسند برای رسیدن تشیع به بعد خود چه کرده ای زبانم بسته است و سرم پایین در مقابل انچه برادران و خواهران شیعه ام در جای جای دنیا به غیر از ایران متحمل شدند تا بماند نسل و راه دوستداران مولا علی و فرزندانش ...✨✨✨✨
📌پی نوشت:
راحت آسوده در مجالس علی و اولاد علی قد کشیدیم و ندانستیم خیلی ها برای شیعه بودن و شیعه ماندن چه خون دل ها خورده اند
به راستی برای رسیدن تشیع به کل دنیا که هیچ برای نسل بعدی همین ایران خودمان چه کار کرده ایم ⁉️⁉️⁉️⁉️
#تلنگر
#ماملت_امام_حسینیم
دوست دارند ایران را تجاوزخیز ترین کشور جهان نشان دهند!
#رضا_نظام_دوست
1️⃣ دو خبر در هفته ی گذشته یکی در استرالیا و یکی در اسرائیل در مورد تجاوز منتشر شد. یکی محکومیت سیزده ساله برای پسری بیست و هفت ساله که در ایالت نوردن تریتوری به یک دختر دو ساله تجاوز کرده بود. طوری که باعث پارگی اعضای او شده و کودک بر اثر خونریزی به حال مرگ افتاده بود.
🔸خبر دیگر تجاوز سی نفر مرد در یک هتل در شهر ساحلی و توریستی ایلات در اسراییل به یک دختر شانزده ساله بود. آنها دختر را مست کرده و به مدت یک روز تمام به نوبت به او تجاوز کرده بودند.
2️⃣ اگر چه این اخبار در استرالیا و اسراییل و بقیه ی دنیا شنیده شد و خشم مردم را بر انگیخت، رسانه های فارسی زبان ایرانی مقیم انگلیس یا سایر نقاط اروپا حتی در حد یک خبر کوتاه ترجمه شده آنها را منتشر نکردند. در حالی که اگر مشابه این اتفاقات در ایران می افتاد آشکار بود که آنها چه گریبانی از خودشان دریده بودند.
3️⃣ بر اساس جدول Crime Index by Country رتبه جرم و جنایت در سال گذشته برای ایران چهل و ششم بوده. (هم ردیف با سوئد، اسپانیا، آمریکا و خود انگلستان!) .. این درحالی ست که وضعیت معیشت، شکاف طبقاتی، معضلات اقتصادی، و غیره در ایران با هیچکدام از کشورهایی که نام بردیم به هیچ وجه قابل مقایسه نیست.
🔹و بعد از تحریم های جهانی خرد کننده ای که در سالهای اخیر دارد اعمال می شود، اگر الان مردم در ایران همدیگر را نمی خورند از صبوری و نجابت شان است. بعنوان مثال در همین سال گذشته آمار جرم و جنایت در برزیل شش برابر ایران و در مالزی نزدیک به دو برابر ایران بوده است!
4️⃣ مشخصا در مورد "تجاوز" در ایران آماری وجود ندارد. اما جالب است بدانید که در جدول تجاوز خیزترین کشورهای جهان "سوئیس" بعد از آفریقای جنوبی و بتسوانا در ردیف چهارم و سوئد در جایگاه ششم قرار دارد!! .. و استرالیا در ردیف نهم است!
5️⃣ اگر اخبار منتشر شده ی فارسی در مورد قتل، تجاوز، بچه کشی، اسید پاشی، آدم دزدی و هر گونه جنایت مشابه دیگری را این روزها دنبال کنید، اینطور به نظر می رسد که ایران جزو تجاوز خیزترین و جنایت بار ترین کشورهای جهان است!
🔸در حالی که این دروغ است. دروغی که در بیان آن عمدی وجود دارد.. ایران با وجود همه ی فشارهای خرد کننده ای که دارد متحمل می شود، هنوز هم در مقایسه با دیگران جزو کشورهای امن دنیاست.
6️⃣ آشکار است آنچه نوشتم به هیچ وجه تاییدی بر هیچ جنایت و تجاوزی در ایران نیست. فقط برای من همیشه مهم بوده که خودمان را بعنوان "یک مردم" در مقایسه با دیگران درست و واقعی ببینیم!
شب هفتم را همه میشناسند، مادرها اما بیشتر انتظار آمدنش را میکشند. هیچ مادری نیست که طعم روضهی شب هفتم را مزه مزه نکرده باشد. حالا یکی زودتر و یکی دیرتر. یکی هم مثل من همان شب سومی که سبحان به دنیا آمد، تلخ و شیرینش را چشیدم. شب از نیمه گذشته، سومین شبی است که سبحان مهمان آغوش من است و من برای اولین بار لباس مادری را به تن کردهام.
از سر شب بیتاب است، گریههای ریز ریزش حالا جایشان را با جیغ و ناله عوض کردهاند. همهی اهل خانه دلشان برای طفل سه روزه ریشریش شده است. همه درماندهاند و نگرانی چشمها روی چشمهای گریان سبحان خیره مانده. من اما از همه مستاصلترم. ناتوانم که نمیتوانم پارهی تنم را آرام کنم. روی دستها بالا و پایین میشود، دست به دست میشود. جایش عوض میشود، شیر اما نمیخورد یا نمیتواند. دست و پایم کرخت میشود، اندازهی تمام عمرم مضطر میشوم، دست توسل میزنم به دامان مادری مثل خودم بیتاب و مضطر. به دقیقه نکشیده جواب میگیرم. انگار رباب طاقت بیتابی هیچ مادری را ندارد.
چندقطره شیری که با قاشق ته گلوی سبحان ریخته میشود، آبی میشود بر آتش دل من. و سبحان آرام میشود. من اما گر میگیرم. داغ میشوم و هقهق گریههایم میشود مایهی ناراحتی چند جفت چشمی که به من زل زدهاند و با دهانی باز از تعجب من را برانداز میکنند. و من در جواب سوالشان میگویم؛ دل من آرام شد اما امان از دل بیتاب رباب. و همین یک جمله کافیست، تا همهی آن چشمها خیس شوند و دلها آشوب شود. آخر رباب را همه میشناسند اما قصه ی دلدادگیاش را شاید همه نشنیده باشیم. قصهی سرسپردگی و ولایتمداری رباب از همان شب عروسیاش شروع شد و عصر عاشورا اوج گرفت و یک سال بعد از عاشورای سال شصت و یک آرام گرفت. رباب فقط بانوی عصر عاشورا نیست، رباب همسر زیبا و عاقلهی حسین (علیه السلام) است، همان که ابن عساکر در تاریخ دمشق از رباب نوشت: حضرت رباب از زیباترین و عاقلترین زنان بوده است. اصلا همین عقلانیت و ادبش بود که از او همسر محبوب مولایش را ساخت، تا جایی که شوهرش در وصفش این گونه سرود:
کان الحسین یحبّها [الرّباب] حُبّاً شدیداً... (۱)
و تو خوب میدانی که امام در مورد کسی کلامی را از روی حب و بغض شخصی نمیگوید، حتی اگر آن شخص همسر طراز اولی چون رباب باشد. رباب چون بنده است و به امامش معرفت دارد، لایق این همه تحسین است.
همین معرفت به ولی است که در جانش دریای صبر میشود و عصر عاشورا، داغ فرزندش را تسلی میدهد. اگر نه کدام مادر است که در هنگامهی وحشیانهترین قتل تاریخ، دل از فرزندش بگیرد و بغضش را بخورد، بگذارد به وقتش. نگاه از صورت مولایش بدزد تا مبادا عرق شرم بر پیشانی امیرش بنشیند. هزار الله اکبر به جان رباب و به عظمت روحش.
شب عاشورا وقت شکستن بغض رباب است، وقتی که آب خورده و در سینه اش شیر آمده. اما دیگر ماهی کوچکش نیست تا تلذی لب هایش با خنکای شیر رباب آرام گیرد.
اشک های رباب از همان شب شروع شد و تا یک سال مهمان سوگوارهها و عزاداریهای رباب در غم از دست دادن امامش شد. قصهی دلدادگی رباب به همین جا ختم نشد، رباب از زمانی که جسم آقایش حسین(علیه السلام) را روی زمین زیر خورشید دید، با خودش عهد کرد تا زنده است زیر هیچ سایهای نرود. آخر همین غم سنگین رباب در فراق اربابش حسین(علیه السلام) قصهی زندگیش را به آخر برد و تنها یک سال در هوای بدون آقایش توانست نفس بکشد.
و ما امروز از پس گذشت سالها و قرن ها در هوای معرفت خانوم رباب نفس می کشیم ، و مادریِمان را هر روز به نام این بانو بیمه میکنیم.
(۱)ابن جوزی، 1426: 265
🖊محمدیان
#بانوی_نقش_آفرین
#نقش_بانوان
#بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب
@rabteasheghi⏪
قاتل رجایی و باهنر هنوز زنده است
او هنوز زنده است،آخرین باری که در انظار عمومی ظاهر شد، در مراسم ختم پدرش در لندن در سال 1377 بود. بعد از آن هم گزارشهایی در دست است که او را همراه مریم رجوی در اردن دیدهاند. او مرتکب جرم بسیار بزرگی شده است که احتمالا تا آخر عمرش هم همچنان محتاج مجاهدین خواهد ماند. کشمیری جرائم زیادی دارد؛ اما شاید بزرگترین آنها فریب دادن مرحوم رجایی باشد. رجایی به این آدم اعتماد کرده بود
همشهري جوان - ترکیب جلسه شورای عالی امنیت ملی اینطوری بود: رئیسجمهور، نخستوزیر، وزیر کشور، رئیس شهربانی، رئیس اطلاعات نخستوزیری (هنوز وزارت اطلاعات تشکیل نشده بود) و چندتایی از فرماندهان نظامی که آن روزها به خاطر شرایط جنگی، تعدادشان از مواقع معمول بیشتر هم بود.
جلسه آن روز، روز سهشنبه هشت شهریور دستور خاصی نداشت. فقط قرار بود هر کسی گزارش حوزه مسوولیتش را بدهد. سر میز رجایی نشسته بود و سمت چپ او باهنر نشسته بود.
در ورودی پشت سر باهنر بود و کنار در هم میزی که رویش فلاسک چایی و وسایل پذیرایی بود. بعد از باهنر، صندلی وزیر کشور آقای مهدوی کنی بود که هنوز نرسیده بود.
کنارش سرتیپ هوشنگ وحید دستجردی نشسته بود و بعد بقیه فرماندهها. خسرو تهرانی، مسوول اطلاعات نخستوزیری دقیقا روبهروی رجایی در آن سر میز نشسته بود. سمت راست رجایی هم منشی جلسه نشسته بود، مسعود کشمیری.
کشمیری بعد از قرآن خواندن رجایی بلند شد و رفت برای رجایی چایی ریخت. بعد همینطور که وحیددستجردی داشت گزارش حوزه شهربانی را میداد، آمد و با باهنر شوخی کرد. بعد رفت و در گوش تهرانی چیزی گفت و از اتاق رفت بیرون. کشمیری دیگر هرگز برنگشت.
«جلسه علنی داشتیم و لایحه بازسازی مطرح بود. ساعت سه بعدازظهر- هنگامی که عازم رفتن به جلسه علنی بودم، صدای انفجاری شنیدم. معلوم شد در نخستوزیری بوده. دود و آتش بلند شد.
از پنجره دفترم نگاه کردم. گفتند اتاق جلسات دولت است. فوراً خبر رسید که جلسه شورای امنیت بوده وآقایان رجایی و باهنر هم حضور داشتهاند. یک ربع بعد، بهزاد نبوی آمد که خودش در نخستوزیری بوده؛ سخت ناراحت و شوکه بود.
گفت: «آقایان باهنر و رجایی شهید شده و عدهای نجات یافتهاند... خبرهای متناقض میرسید. عدهای مدعی بودند که بعد از انفجار،آقایان رجایی و باهنر را در حال انتقال به بیمارستان زنده دیدهاند و عدهای میگفتند: اشتباه میکنند؛ آنها در آتش سوختهاند.
رئیس شهربانی سرهنگ وحید [دستگردی]، معاون ژاندارمری سرهنگ ضیایی، و معاون نیروی زمینی تیمسار شرفخواه و سرهنگ کتیبه مجروح و بستری بودند.کلاهدوز، مسوول سپاه پاسداران و تهرانی سالم درآمده بودند. اما تهرانی کمی سوخته بود.» این روایتی است که آن شب هاشمیرفسنجانی در دفتر خاطراتش نوشت.
آن شب خیلیهای دیگر هم خواب نداشتند. یکیشان یوسف کلاهدوز که نیمههای شب زنش را بیدار کرد و از او خواست خوب ردیف دندانهایش را نگاه کند و مشخصات آنها مثل دندانهای پرشده یا روکشدار را به خاطر بسپارد.
کلاهدوز دیده بود که بعد از انفجار، کسی قادر نبوده جسد سوخته رجایی و باهنر را بشناسد و عاقبت همسرهایشان از روی روکش دندانهایشان آنها را شناسایی کرده بودند.
بمب در نزدیکترین فاصله نسبت به رجایی و باهنر کار گذاشته شده بود. بقیه اعضای جلسه کمی سوختگی داشتند؛ اما بدن رجایی و باهنر طوری سوخته بود که حتی نمیشد تشخیص داد کدام بدن برای کدامیکی است.
این شدت سوختگی در سر میز باعث شده بود که فکر کنند کشمیری هم که سر میز و کنار رجایی بوده، بدنش مثل آن دو نفر سوخته و قابل تشخیص نیست؛ بهخصوص کسی که خودش را جای همسر او معرفی میکرد هم همان روز عصر خودش را به نخستوزیری رسانده بود و دنبال جسد همسرش میگشت.
عاقبت بخشهایی از بدنهای سوخته و متلاشی را در کیسه کردند و رویش نوشتند؛ «شهید مسعود کشمیری.» خیلیها شک نداشتند که کشمیری هم شهید شده.
کشمیری اول در معاونت سیاسی ـ اجتماعی وزیر مشاور در امور اجرایی (که حالا شده معاونت اجرایی رئیسجمهور) کار میکرد. قبلش هم در اطلاعات نیروی هوایی بود. بهزاد نبوی، وزیر مشاور اجرایی تعریف میکند که کشمیری در تنظیم صورتجلسهها خیلی دقیق بوده و برای همین او را برای منشیگری جلسات شورای عالی امنیت ملی انتخاب کردهاند.
کشمیری صدای آرامی داشت؛ یک ریش محرابی قشنگ و مراقبت شدید نسبت به مسائل شرعی. در جیبش همیشه دوتا خودکار میگذاشت؛ یکی برای کارهای شخصی و یکی هم برای کارهای اداری؛ یعنی نمیخواست برای کار شخصی از خودکار بیتالمال استفاده کند. یک بار یکی از کارمندهای نخستوزیری را دعوا کرده بود که چرا جمعهها میرود کوه و نماز نمیآید؟ مقید به نماز اول وقت بود. رجایی هم از این اخلاقهای کشمیری خیلی خوشش میآمد و پشت سر او نماز میخواند.
اولین بار موسی زرگر نماینده تهران شک کرد. فردای روز انفجار وقتی تابوتهای شهد
بت داده شد؛ حتی اینکه چرا هواپیماهای ارتش نمیتوانستند مقر رادیو منافقین، معروف به «رادیو مجاهد» را که وظیفه خط دادن به بقایای منافقین در ایران را برعهده داشت بمباران کنند هم معلوم شد. ماجرا خیلی ساده بود؛ اینکه خود کشمیری در شورای عالی امنیت مسوول این پروژه بوده است.
کشمیری هنوز زنده است. آخرین باری که در انظار عمومی ظاهر شد، در مراسم ختم پدرش در لندن در سال 1377 بود. بعد از آن هم گزارشهایی در دست است که او را همراه مریم رجوی در اردن دیدهاند. او مرتکب جرم بسیار بزرگی شده است که احتمالا تا آخر عمرش هم همچنان محتاج مجاهدین خواهد ماند. کشمیری جرائم زیادی دارد؛ اما شاید بزرگترین آنها فریب دادن مرحوم رجایی باشد. رجایی به این آدم اعتماد کرده بود.
ا را بردند مجلس تا از آنجا تشییع کنند، دکتر زرگر آن کیسه را که رویش نوشته بودند «شهید مسعود کشمیری» دید، پرسید که پس استخوانهایش کو؟ گفتند در انفجار سوخته و دکتر توضیح داد که در بدن استخوانهایی هست مثل استخوان جمجمه که حتی اگر 24 ساعت هم توی آتش بماند، باز از بین نمیرود.
توی بهشتزهرا هم نماینده پزشکی قانونی شک کرد و گواهی فوت را صادر نکرد. توی تمام مسیر تشییع اما آن جمعیت انبوه یک میلیونی در کنار رجایی و باهنر برای کشمیری هم شعار داده بودند و خوانده بودند «کشمیری چی شد؟ شهید شد.» دفتر نخستوزیری عاقبت بیانیهای داد که مردم! آن پیکر سومی که تشییع کردید برای عبدالحسین دفتریان، مدیر مالی نخستوزیری بوده. دفتریان آن روز موقع انفجار در آسانسور بود.
بر اثر انفجار برق ساختمان قطع میشود و آسانسور که بین طبقات گیر کرده بوده، پر میشود از دود حاصل از انفجار و در نتیجه همین دود دفتریان فوت میکند.
یک هفته بعد از تشییع، خبرهای عجیب دیگری هم منتشر شد. مرحوم ربانیاملشی، دادستان کل کشور شب 18 شهریور آمد توی استودیو خبر شبکه یک و برای مردم توضیح داد: «عامل انفجار نخستوزیری شخصی به نام مسعود کشمیری بوده است.
این شخص بمبی در کیف خودجاسازی کرده بود که به طور عادی و معمولی، بدون اینکه هیچکس به او ظنین شود و هیچکس هم کیف او را بازرسی و رسیدگی نمیکرده و خیلی عادی و طبیعی بوده که کیفش را دست بگیرد و برود در جلسه شرکت کند، و ازآنجا که منشی جلسه هم بود،کنار مرحوم شهید رجایی بنشیند و این کار را کرده و کیف خود را هم در کنار آنها قرار داده و طوری هم تنظیم کرده بود که انفجار، اولین بار این دو شخصیت بزرگ و ارزنده و عزیز را بگیرد.
خودِ او هم رفتاری معمولی داشته است، گاهی بیرون میرفته، داخل میشده، با این و آن صحبت میکرده، میرفته چیزی از بیرون میآورده و گاهی چای میداده است. دربین یکی از این مواقعی که رفتوآمد میکرده است، به بیرون رفته و دیگر برنگشته و درهمان موقع، این انفجار به وجود آمده و این عزیزان را از ما گرفت. کشمیری فرار کرد و هماکنون نیز متواری است و زنده است، مگر اینکه سازمان منافقین از آنجا که ببینند شاید مثلاً وجودش برایشان مضرباشد، وی را از بین برده باشند.»
خبر مطلقا حیرتانگیز بود. کسی که آنهمه به رجایی نزدیک بود، نفوذی منافقین از آب درآمده بود.
کشمیری نه اولین نفوذی سازمان مجاهدین (منافقین) بود و نه آخرین آنها. دو ماه قبل از انفجار نخستوزیری یک نفوذی دیگر که کارمند دفتر حزب جمهوری اسلامی و مورد اعتماد کامل شهید بهشتی بود، انفجار هفت تیر را باعث شده بود.
روز 14 شهریور هم یک نفوذی دیگر در دادستانی تهران بمبی را منفجر کرد و مرحوم قدوسی را به شهادت رساند. با این حال، مورد کشمیری به دلیل میزان نفوذ او تا عالیترین سطوح، از همه موارد قبلی عجیبتر است.
چرا کشمیری توانسته بود اینهمه نفوذ بکند؟ این سوال اصلی است. جوابی که به این سوال داده میشود، معمولا این است که در اوایل انقلاب، سازمان اطلاعاتی دقیقی وجود نداشت و هر کسی میتوانست با پنهان کردن سوابق قبلیاش، خود را فردی انقلابی جا بزند؛ مثلا همین کشمیری، با اینکه زنش عضو رسمی سازمان و برادر زنش کاندیدای رسمی سازمان مجاهدین برای نمایندگی شهر اسلامآبادغرب در انتخابات مجلس اول بوده (البته او رای نیاورد و بعدها در جریان یکی از عملیاتهای خیابانی منافقین در تیر 60 کشته شد)؛ اما به دلیل اینکه فامیلی آنها با کشمیری یکی نبوده کسی نتوانسته این رابطه فامیلی را بفهمد.
این جواب البته همان موقع هم چندان قابلقبول واقع نشد و تحقیقات مفصلی از همه کسانی که با کشمیری در ارتباط بودند به عمل آمد که رسیدگی به پرونده آن تا خرداد 65 ادامه داشت. در جریان این رسیدگیها دو نفر اعدام شدند و یک نفر به نام تقی محمدی هم خودش را در زندان حلقآویز کرد. جالب است بدانید که تقی محمدی، همان کسی بود که تصویرش در جریان تسخیر لانه جاسوسی بعدها از سوی رسانههای غربی به عنوان احمدینژاد معرفی شد.
درباره مسعود کشمیری هنوز خیلی چیزها هست که نمیدانیم. کشمیری همان روز انفجار از ایران فرار کرد. حتی همسرش هم همان ساعت سه روز هشت شهریور منزلش در مهرشهر کرج را ترک کرد و به سمت مرز غربی کشور فرار کرد؛ یعنی آن زنی که به اسم همسر کشمیری در نخستوزیری و بعد هم در ختم او حاضر شد، همسرش نبود و احتمالا یکی دیگر از اعضای منافقین بود که برای پوشش فرار کشمیری ماموریت داشته.
در بازدید از خانه کشمیری معلوم شد که خانه او انبار اسلحه منافقین بوده است. از ارتباطات او و محلهای قبلی خدمتش- یعنی اطلاعات نیروی هوایی- هم چیزهای دیگری معلوم شد.
مثلا اینکه او مسوول رسیدگی به کودتای نوژه بوده و احتمالا در فراری دادن سرهنگ احسان بنیعامری، فرمانده این کودتای آمریکایی دخالت داشته. اینکه برخی اسناد پروژههای مهم دفاعی گمشده به او نس
🌹ماجرای حضور غافلگیر کننده سردار سلیمانی در یک جلسه مهم شبانه
✍سرهنگ زهرایی رییس بسیج سازندگی کشور : در ماجرای سیل در حمیدیه و سوسنگرد به ما خبر دادند که «سردار حاج قاسم سلیمانی» در منطقه حضور پیدا کرده است. همان موقع بود که ایشان بیخبر به جلسه آمد. خیلی زود و صریح مخالف تخلیه شهر شد.
*سال گذشته سیل در حمیدیه و سوسنگرد جولان میداد. بارشها هنوز بیامان بود. وسط روز بود که به سوسنگرد رسیدیم. فرمانداری کامیونها را در خیابانها قرار داده بود. از طرفی خودروهایی به محله ها اعزام کرده بود. با بلندگو از مردم محلهها خواسته میشد که هر چه زودتر شهر را تخلیه کنند. هشدار میدادند که سیل بیرحم است و هر که بماند جانش پای خودش. حدود ساعت ۱۱ شب بود که جلسه گذاشتیم. به ما خبر دادند که «سردار حاج قاسم سلیمانی» در منطقه حضور پیدا کرده است.
*همان موقع بود که ایشان بیخبر به جلسه آمد. کیفیت و احوالات و تصمیمگیریهای ایشان طوری بود که خیلی از میدان جنگ دیدهها او را نفس مقاومت میدانستند. یعنی همه رفتارهای او در مسیر مقاومت شکل گرفته بود. خیلی زود و صریح مخالف تخلیه شهر شد. گفت این مردم بروند چه کسی در شهر بماند؟ اصلا چرا باید بروند؟ در ۸ سالی که اینجا بمباران و محاصره و اشغال شد همین مردم ماندند و مقاومت کردند و این شهر ها را پس گرفتند. حالا به خاطر یک سیل ناقابل بروند؟سکوت شد. شاید باورش سخت باشد اما ایشان ۱۰ دقیقه حرف زد و در این دقیقهها ناگهان همه چیز متحول شد.
* از فردای آن روز دیگر از هیچ بلندگویی صدای هشدار برای تخلیه شهر بلند نشد. حاج قاسم مردم و جوان ها را به سال های دفاع مقدس برد.گفت یادتان هست این شهرتان را محاصره و اشغال کردند و همین خود شما بودید که سنگر ساختید و رزمنده شدید و آن را پس گرفتید. حالا هم سیل آمده. بمانید و سنگر بسازید و خانه و شهر را نجات بدهید. به یک روز نکشید که پیر و جوان این شهرها شروع به پر کردن خاک در گونی ها کردند.
*دور تا دور مرز شهر سیل بند کشیده شد و این غائله با همین چند دقیقه از ظهور و بروز روح مقاومت آن شهید بزرگوار و فرمانده بیبدیل جمع شد. تفکر بسیجی پیوندهای محکمی با این روح مقاومت دارد و در هر بحرانی که به کار گرفته شود شک نکنید که پیروز آن میدان خواهیم بود.
📚منبع: فارس