eitaa logo
🇮🇷مقر دختران انقــلاب 🇵🇸
1هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
805 ویدیو
36 فایل
﷽ 📌 کانال رسمی مقر دختران انقلاب شلمزار +هستیم بر آن عهدی که بستیم😎✌️ 💌قراره اینجا، هم دنیای دخترونه متفاوتی رو باهم تجربه کنیم هم دنیای دخترونه بسازیم ✌️اینجا،من و تو یا همفکریم یا هموطن😉 -خادم: @jahaad315
مشاهده در ایتا
دانلود
22.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸برگزاری ویژه برنامه ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها و روز مادر 💠تجلیل و قدردانی از مادرانِ شبکه دختران حاج قاسم شهرستان لردگان،۱۴دی ماه ۱۴۰۲ @enghelabion97
« دهه هشتادی ها بخوانند » 🔰 نامه‌ای‌به‌دهه‌هشتادی‌ها :) دهه هشتادی ها سلام ! میدانم که سینه‌هایتان ، گنجینه‌ی حسرت‌های بسیاری‌ست ... شما دهه‌ی‌ چهل را ندیده‌اید و نبوده‌اید تا یاوری باشید برای امامِ‌تان و پیروی کنید از ایشان در همان زمان ! شما در آن زمان نبودید تا سینه سپر کنید در برابر رژیمِ فاسد طاغوتی و نبودید تا شب هنگام یا در گرگ و میشِ صبح ، اعلامیه‌ها را بیاندازید در خانه‌ها و برای نشر سخنان آقا ، هرکاری که در توانتان بود انجام دهید . نبودید و ندیدید که جان دادند در راهِ رهایی وطن از ظلم ، جوان‌هایی که تنها بیست‌سالشان بود . پس از آن انقلاب پنجاه و هفت را لمس نکردید و شعار مرگ بر شاه شعار محبوبتان نبود تا با شجاعت در مقابل سربازانِ شاه فریاد بکشید و مشت‌های گره‌کرده‌تان را به سمت آنها بالا ببرید . جنگ شد ... ایرانِ عزیز زخمی به تنش نشست و شما نبودید تا التیام بخشید آن زخم‌های عمیق را . شما نبودید تا در برابر تمام جهان یک تنه بیاستید و فریادِ مقاومت سر دهید . در نبود شما اما جهان‌آراها ، همت‌ها ، ردانی‌پورها و متوسلیان‌های بسیاری بودند .. در میان جنگ و آشوبً مرزها ، در قلب وطن ترور می‌کردند و می‌خواستند امنیتِ مردم را به حد اعلایی پایین بیاورند تا دست بردارند از انقلابِ خمینی ‌‌! شما نبودید تا روشنگری کنید و با صلابت در مقابل منافقینِ وطن فروش بیاستید . پس از پایان جنگ تحمیلی ، فتنه ها و آشوب ها از راه رسید و تو نبودی ! یا اگر هم بودی آن چنان سن و سالی نداشتی که بتوانی دلاورانه در برابر دشمنان داخلی و خارجی بیاستی و مجاهدت کنی !... همه‌ی این نبودن‌ها حسرتی شد در دل ما جوانانی که دهه هشتادی هستیم و هزاران هزار آرمانِ مقدس در اندیشه‌هایمان داریم . حالا اما خواب و خیال به سرآمد و آنچه در کتاب‌ها خوانده بودیم به واقعیت پیوست ! ولی فقیه زمانمان فرمان جهاد تبیین داده است و ما چنان جوانان دهه پنجاه باید در نشر سخنان ایشان تلاش کنیم ‌. در دل تاریخ و در روز عظیمی که سالروز شهادت حاج قاسممان‌ بود ، عملیاتی تروریستی رخ داد که وظیفه ما ، روشنگری و بیان حقایق آن است . نباید اجازه دهیم یاد و خاطرات شهدای مظلوممان در این حادثه‌ی غمگین از یاد برود . آن روزها و اتفاقاتی که یک عمر حسرتش را می‌خوردیم تا باشیم و در راه اسلام قدمی بر داریم اکنون در زمان خودمان در حال وقوع است .. وقت اثبات خودمان فرا رسیده . دهه هشتادی ها .. آماده اید ؟ @enghelabion97
13.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📋 دختری که سه ماه تمرین مداومِ گروه سرود را خراب کرد و موقع اجرا در مراسم اصلی، آبروی مربیشان را برد!!! ▶️ ببینید @enghelabion97
9.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ : من زندگی کودکان جهان را میبینم، هیچکس همانند ما زندگی نمیکند، در این دنیا کسی ما را دوست ندارد! 😔😔 @enghelabion97
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتي مادربزرگ زنگ می‌زد و با خبر آمدنش ما را ذوق‌زده می‌كرد حتما سؤال می‌كرد: چه میخواهيد؟ بس كه دوستمان داشت، بس كه برای لبخندها و بالا پريدن‌ها و خوشحالی‌مان دلتنگ بود. مادر ابرو بالا می‌انداخت و اشاره ميكرد كه بگوييد: خودتان را ميخواهيم! اما دل توی دلمان نبود كه مادربزرگ وقتی قربان صدقه‌مان میرود دوباره بپرسد: چی ميخواهيد؟ و ما همه فكر و ذكرمان سوغاتی‌های رنگارنگ بود. وقتی هم كه يكی دو روز بعد بابا ميرفت ترمينال يا فرودگاه دنبالشان باز فقط چشممان دنبال سوغاتی‌ها بود و حتى وقتی مادربزرگ ما را بغل كرده بود و به سينه می‌چسباند باز هم از گوشه چشممان به چمدان و ساكش نگاه می‌کرديم كه بابا كجا می‌گذاردشان و باز هم وقتی دور هم می‌نشستيم و مادر چای می‌آورد بيتاب بوديم كه مادربزرگ احوالپرسی‌هايش را بكند و چايش را بنوشد و حرفهايش با بزرگترها تمام شود و زودتر برود سراغ سوغاتی‌ها و مادربزرگ هم كه خوب اين را مي‌فهميد نشسته و ننشسته استكان چای را نصفه رها ميكرد و می‌رفت می‌نشست كنار چمدانش و هر چی مامان حرص می‌خورد با محبت نگاهمان ميکرد و می‌گفت من خسته نيستم، چای من ديدن اين بچه‌هاست! و وقتی از سروكولش بالا می‌رفتيم و مامان ناراحت می‌شد و دعوايمان می‌كرد مادربزرگ اخم ميكرد و می‌گفت: چه كارشان داری؟ "نوه‌های خودم هستند"! آه كه چه قدر توی اين یک جمله آرامش بود و چه قدر اين عتاب و خطاب مادربزرگ برای ما امنيت داشت كه می‌گفت: "به كسي ربطی ندارد! نوه های خودم هستند!" آن وقت با مهربانی و لبخند سوغاتی‌ها را تقسيم ميكرد، و آن چند روز كه مادربزرگ پيش ما بود سخت‌گيری‌های مادر و پدر هم قدري كم مي‌شد چون یک بزرگتر قوی و مهربان بود كه می‌گفت: نوه‌های خودم هستند! و ما می‌دانستيم هر وقت بخواهيم خودمان را لوس كنيم می‌توانيم به آغوشش پناه ببريم. می‌گفت: اين چند روز كه من اينجا هستم با اين بچه‌ها كاری نداشته باشيد! مادربزرگ را دوست داشتيم به خاطر مهربانی‌هايش، به خاطر قصه‌هايش، به خاطر تحمل و مُدارايش، به خاطر سوغاتی‌هايش و او خوب ميفهميد كه گرچه خودش را دوست داريم ولی قد وقواره ما عمق مفهوم خودتان را می‌خواهيم نيست! اين حرف گرچه از عمق جان مامان و بابا در می‌آمد اما برای ما تعارف بود، چون بچه بوديم! ...حالا حكايت ماست و پدری كه می‌گويد "ما عبدتك خوفا من نارك/ خدايا به خاطر ترس از آتش عبادت نمی‌كنم" و ما بچه‌هایی كه گرچه به تعارف می‌گوييم:"و لا طمعا في جنتك/ به طمع بهشت عبادت نمی‌کنيم" اما چشممان دنبال چمدان سوغاتی‌هایی است كه قرار بوده با رسيدن ماه رجب گشوده شود و خدایی كه آغوش مهر و محبتش را باز كرده و برای همه ابرو بالا می‌اندازد و اخم می‌كند كه فضولی موقوف! چه كار داريد ؟ "الشهر شهری والعبد عبدی و الرحمة رحمتی/ ماه ماه من است و بنده هم بنده من و رحمت هم رحمت من است"! هر كه را بخواهم - هر چه گنهكار و بدكار- ميبخشم! ما قد وقواره‌مان قد و قواره پدر امت اميرالمؤمنين نيست كه بگوييم: خدا را برای خودش می‌خواهيم! ما كودكان معرفت و ايمان، يكسال چشم به راه بوده‌ايم تا ماه رجب برسد و خودمان را برای خدا لوس كنيم و خستگی‌ها و دلتنگی‌هايمان را در آغوش محبت و لطفش بياندازيم. يكسال منتظر ماه رجب بوده‌ايم تا خرابكاری‌ها و بدرفتاری‌هايمان را درست كند و ببخشايد. يكسال منتظر ماه رجب بوده‌ايم تا خدا با چمدان سوغاتی‌هايش برسد و مغفرت و رحمت و رضوان و غفرانش را بر سر و رويمان بريزد و بگويد: " بنده های خودم هستند، به كسی هم ربطی ندارد!" @enghelabion97
•| انا من المجرمین منتقمون... اطلاعیه سپاه پاسداران سپاه پاسداران با اشراف و تسلط اطلاعاتی بر مقرها و تحرکات رژیم صهیونسیتی در منطقه، با شلیک موشک‌های بالستیک ، یکی از مقرهای اصلی جاسوسی رژیم صهیونیستی (موساد) در اقلیم کردستان عراق را مورد هدف قرار داده و آن را منهدم نمود. این مقر مرکز توسعه عملیات جاسوسی و طراحی اقدامات تروریستی در منطقه و خصوصا کشور عزیزمان بوده است. به ملت عزیزمان اطمینان می دهیم عملیات های تهاجمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تا گرفتن انتقام آخرین قطره های خون شهیدان ادامه خواهد یافت. @enghelabion97
00.00 مارا عشق شما، بس... :) سایه تون مستدام آقا🌱🌙🙂 @enghelabion97
🇮🇷مقر دختران انقــلاب 🇵🇸
00.00 مارا عشق شما، بس... :) سایه تون مستدام آقا🌱🌙🙂 #رهبرم_سیدعلی #مقر_دختران_انقلاب @enghelabion
از اولین و آخرین باری که چشمم به وجود شما روشن شد، پنج سال و سه ماه و یک روز میگذرد... ۱۳۹۷/۶/۲۹ شب عاشورا بود و حسینیه امام خمینی ره. امشب،خیالِ آن شبها از ذهنم گذر کرد و خاطرم را وادار به یادآوری... •دقیق خاطرم نیست اما گمان میبرم پیشتر ها با نامِ حاج قاسم آشنا بوده باشم یا نه،آخر تازه اولین سالهای طلبگی ام بود و در عنفوان نوجوانی درگیرِ دغدغه های نوجوانی،خیلی کسی از اسطوره ها هم برایم گفتمان نکرده بود که بشناسم، اما آن شب... •وقار و متانت و بردباری و رفاقت و صداقت و صراحتِ عشق از سراپای مالکِ اشتر ولایت نمایان بود. عشقِ دیدارِ حضرت آقایم از یک طرف چشمانم را حلقه ای در اشک برده بود و حسنِ دیدار و شیفتهٔ ایشان شدن هم از طرفی قلبم را به تلاطم کشید. سرتا پایم گوش شده بود برای شنیدن صدای زیبای رهبر،که ایشان صاحب عزا بودند و توفیق نداشتم. اما سرتاپا چشم شدنِ وجودم را حس میکردم که در ازدحام و شلوغی جمعیت،بی اختیار این طرف و آن طرف کشیده شدن را توجهی نکنم و با لبخند و حسرت، به حضرت آقا و حاج قاسم عزیز خیره باشم. شاید هنوز درکی از موقعیتم نداشتم و نمی‌دانستم باید چه عکس العملی نشان دهم. اما میدانم آن دیدار همان و جرقهٔ عشق دخترانه‌ای در وجودم همان... بماند که این خاطرات بیشتر دلتنگم‌ میکنند و دلِ غمگینم را نه تنها تسلی نیست بلکه بیقرارترهم میکنند. •خلاصه که این روزها شاید اکسیری از دلتنگی مان خوابی دوباره از آقایِ حاج قاسم،پدر باشد یا دیدار دوباره ای با رهبرِ جان... عاشقانه دنبال رسیدن به پدر هستیم:) ان شاء الله @enghelabion97