eitaa logo
اِنقِطٰاعْ
14 دنبال‌کننده
201 عکس
17 ویدیو
3 فایل
دارم از بیم گسستن روز و شب پاس نفس دستباف عنکبوتان است پود و تار من اینجا حرفات رو میشنوم:) https://daigo.ir/secret/8810090500
مشاهده در ایتا
دانلود
_با آن همه بحران چگونه زنده ماندید؟ +رویا می‌بافتیم.
چند روز پیش ، خیلی اتفاقی جلد سوم خدمتکار ، نوشته فریدا مک‌فادن رو دیدم. اصلا نمیدونستم جلد سومی هم وجود داره ؛ به تازگی ترجمه شده بود. دو جلد قبلی من رو به وجد آورده بودند. با اینکه در قسمت‌هایی از داستان میتونستی حدس بزنی چه اتفاقی قراره بیفته ، باز هم شگفت‌زده میشدی. با وجود اینکه این روز‌ها سرم خیلی شلوغه و فرصت کتاب خوندن ندارم ، هرطور شده بود شروعش کردم و امیدوار بودم داستان میلی _ شخصیت اصلی کتاب _ این‌بار هم مجذوب‌ام کنه. کتاب در کمتر از سه روز تموم شد. از اینکه خواندمش خوشحالم ، تعلیق‌های کتاب شما را میخکوب خواهد کرد. _ اولین روزِ آخرین ماه پاییز:)
امروز آفتاب مهمونم بود....
بالاخره بارون :)
من نباید تو این هوا زیست بخونم![ وی اشک‌هایش را پاک کرده و صفحه بعد را باز می‌کند]
تقصیر عشق بود که خون کرد بی‌شمار باید به بی‌گناهی دل اعتراف کرد [قیصر امین‌پور]
انقدر من این آدم رو دوست دارم که نگو !
آدمی‌زاد ـــ این حجم غمناک ـــ روی پاشویهٔ وقت روز سرشاری حوض را خواب می‌بیند. [ سهراب سپهری]
دیروز حالِ دلم خوب نبود. دلم میخواست غمگین باشم. دوست نداشتم با کسی حرف بزنم. پلک هایم داغ میشد از اشک و نمی‌توانستم گریه کنم.احساس می‌کردم چیزی روی طاقچهٔ دلم سرِ جایش نیست! به خدا گفتم دستم را بگیرد ، گفتم حواسش به من باشد. امروز به مراسم شهدای گمنام دعوت شدم. قشنگترین مراسمی بود که در این چند وقت در آن حضور داشتم. شهدا میزبانم بودند. خدا صدایم را شنیده بود ، دستم را گرفته بود. گاهی نیاز داریم به تلنگر‌هایی که حواسمان جمع شود. خدا خوب می‌داند کِی ما را به خودمان بیاورد. میخواهم که در آغوش خدا بمانم ، میخواهم دست‌هایش را محکم بگیرم و رها نکنم. ــــ به وقتِ هفتم آذرماهِ سال سه