eitaa logo
اِنقِطٰاعْ
14 دنبال‌کننده
201 عکس
17 ویدیو
3 فایل
دارم از بیم گسستن روز و شب پاس نفس دستباف عنکبوتان است پود و تار من اینجا حرفات رو میشنوم:) https://daigo.ir/secret/8810090500
مشاهده در ایتا
دانلود
گاه چنان است که آدمی از لحظه‌های شیفتگی و شوق به هراس می‌افتد. بیمِ نبودن ! رَمان می‌شود. پنداری به بی دوامی‌شان ایمانی سمج دارد. یقین به نیستی دم. و این یقین ، پیشاپیش به نشانش می‌آید. یقین بیم ، در لحظه‌های شوق به خود وا نمی‌هدش. می‌ربایدش. می‌دزددش. به بعد می‌بردش. آزارنده ، دم دیگر را به او می‌نمایاند. بنگر! اندوهِ پایانهٔ شوق. رخی دیگر. چهره‌ای دیگر. گذر آن به آن. آنی دیگر. به افسردگی از شوق. به واخوردگی از شیفتگی. به رنج از عشق. به درماندگی از بالَست. فرصتی به پرواز تمام، نیست. پایت به نخی بسته است. نه فقط اینجایی و به یک‌رنگ. نه فقط آنجا و بدان رنگ. همانی که بیشتر بدان در آمیخته‌ای. بسته به این است که حیران شگفتگی باشی یا وهمناک دلمردگی. [ کلیدر ـــ جلد چهارم]
حتی ﺧﺪﺍ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻠﻘﺖ ﺗﻮ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺳﭙﻨﺪ ﺭﺍ ﻧﺨﺴﺖ ، ﺗـﻮ ﺭﺍ ﺑﻌﺪﺍ ﺁﻓﺮﯾﺪ -نواب قزلباش
چند‌ روزی می‌شود که حوصله هیچ‌کاری را ندارم. انگار سرنگی پر از کسالت و کرختی تزریق کرده‌ام. دلم میخواهد فقط بخوابم ؛ زیر نورِ گرم آفتاب در خودم مچاله شوم و فکر و خیال کنم. هربار که پتو را تا چانه‌ام بالا می‌کشم ، با خودم می‌گویم بیدار که شدم کارهایم را بالاخره شروع میکنم ، اتاقم را مرتب میکنم ، جزوه‌ها را می‌نویسم ، درس‌ها را می‌خوانم... هربار که می‌خوابم امید دارم چشم‌هایم را که می‌بندم ،کرختی دست از سرم بردارد ، دمش را روی کولش بگذارد و برود. در همان خواب‌های بی سروته‌ام جا بماند ! اما بیدار که می‌شوم می‌بینم زودتر از من لبِ تخت ایستاده و نیشخند می‌زند. نمیدانم چه‌کنم! شاید باید دنبال چارهٔ دیگری باشم. شاید باید بیدار بمانم ، آنقدر بیدار بمانم تا کسالت از چشم‌هایم بیرون بریزد...!)
هرگز خواندن را دوست نداشتم تا این‌که متوجه شدم ممکن است آن را فراموش کنم. هیچ انسانی عاشق نفس کشیدن نیست. [ کشتن مرغ مینا]