eitaa logo
اِنقِطٰاعْ
14 دنبال‌کننده
201 عکس
17 ویدیو
3 فایل
دارم از بیم گسستن روز و شب پاس نفس دستباف عنکبوتان است پود و تار من اینجا حرفات رو میشنوم:) https://daigo.ir/secret/8810090500
مشاهده در ایتا
دانلود
صدای بارون تا همیشه مرهم درده!
مدت‌ها بود بی‌وقفه کتاب نخوانده بودم. در کتاب غرق نشده بودم. احساسات شخصیت ها درگیرم نکرده‌بود. مدت‌ها می‌گذشت از آخرین باری که شخصیت کتاب ، دلش را با نخی به دلم گره می‌زد و با خود می‌کشاند هرجا که می‌خواست. چقدر دلم تنگ شده بود برای کتاب خواندن! برای زندگی کردن میان صفحات کتاب. حالا چند روزی میشود که با کلاریس ، روزهای گرمِ آبادان را زندگی می‌کنم ، خاکِ گل نخودی‌هایش را عوض میکنم. به غرغر‌های آلیس گوش می‌کنم و بی‌خیالی‌های آرتوش گاهی حوصله‌ام را سر میبرد. ــ واگویه‌هایی از کتاب [ چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم ــ زویا پیرزاد]
[از روز‌هایی که بوی خداحافظی می‌دهند]
تموم شد.
هدایت شده از «گیله‌گُل‌»
"اگه‌ یه نویسنده عاشقت‌ بشه، هرگز نمی‌میری."
ز اخترم نظری سعد در ره است که دوش میان ماه و رخِ یار‌ِ من مقابله بود ــ جناب حافظ
احساسات کنترل نشدنی‌اند. حداقل احساساتِ الانِ من اینگونه‌اند. عشق می‌ورزم و بعد فکر میکنم کار درستی بود؟ وقت می‌گذارم و بعد می‌پرسم ارزشش را داشت؟ نمیدانم مشکل از من است ، از این دورهٔ بخصوص است یا از آدم‌هایی که احساساتم را خرجشان میکنم؟ سردرگمم. گاهی فکر میکنم دارم احساساتم را حرام میکنم. فکر میکنم آدم درستی را انتخاب نکرده‌ام. نمیدانم ، شاید هم این خاصیت شب است که وادارت می‌کند فکر کنی. آنقدر فکر کنی که همه‌چیز در هم بپیچد. نخِ نامرئیِ بدبینی دورِ منطقت می‌پیچد و به دامت می‌اندازد. شاید نباید فکر کنم. شاید شب‌ها نباید فکر کنم.
روز آخر امسال به فوتبال بازی کردن گذشت ! خیلیی زیاد خوش گذشت و نفس‌گیر بود. به قول فاطمه [ مثل اینکه فوتبالیست‌ها پول مفت نمی‌گیرن].
ــ