4_5857225726813536624.mp3
زمان:
حجم:
1.08M
🎈 #مولودی_امام_هادی_علیه_السلام در جهان چشم وا نهادی مولا امام هادی🎈
😍😍
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
⚡️ݥعڔڣٺ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#چله_ترک_غیبت_روز_بیست_و_ششم
🔴غیبت کننده حلال زاده نیست
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند:
کذب من زع م انه ولد من حلال و هو یالکل لحوم الناس بالغیبه فانها ادام کلاب النار
دروغ گفته است کسی که ادعا میکند از حلال متولد شده و در حال گوشت مردم را با غیبت کردن میخورد.
مرحوم مجلسی رحمه الله نیز نقل کرده که حضرت امیرالمومنین علیه السلام به نوف بکالی فرمودند: ... این نوف دروغ میگوید کسی که گمان میکند که او از حلال متولد شده است و گوشت مردم را به غیبت میخورد.
شاید این خصیصه مربوط به کسانی است که کارشان، همواره غیبت کردن و آزردن دیگران باشد و فعل مضار(ع) (و هو یاکل...) که بر استمرار دلالت دارد موید این احتمال است. والله اعلم.
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
هدایت شده از ⚡️ݥعڔڣٺ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے
1_11743073.mp3
زمان:
حجم:
4.02M
❣ #زیارٺ_عاشـورا ❣
#هر_روز_یڪ_زیارت_عاشورا_بخوانیم
#چله_ی_ترک_گناه_روز_بیستم_و_ششم😍
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
▒•••✾🍃✨🌸✨🍃✾•••▒
❣﷽❣
#پیشنهادهای تبلیغی برای تبلیغ غدیر👇👇👇
📩 #پیشنهادتبلیغی ⬅️ #هرفرد می تواند با هدیه دادن کتاب و سی دی مرتبط با موضوع غدیر مبلغ پیام آخرین پیامبر خدا باشد.
📩 #پیشنهادتبلیغی ⬅️ #هرکس می تواند با نصب یک پوستر یا یک پیام تبریک عید غدیر در آسانسور محل زندگی یا کار برای بزرگترین معروف تبلیغ کند
📩 #پیشنهادتبلیغی ⬅️يك #پرستار می تواند با تبريك گفتن ايّام غدير و يادآوری آن برای بيماران خود، پيوند دهنده قلب آنان با أميرالمؤمنين باشد
📩 #پیشنهادتبلیغی⬅ ️یک #مادر می تواند با درست کردن کیک و غذای مورد علاقه فرزندانش در روز غدیر، شیرین کننده یاد غدیر در خاطرشان باشد.
✨🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌸✨
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩـ❣️.ڋڱے إښـݪأݥے🌈
▒•••✾🍃✨🌸✨🍃✾•••▒
⚡️ݥعڔڣٺ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے
🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊 🍃🌸 🎉 🎊#عاشقانه_مذهبی_دو_مدافع 💙💍❤️ #قسمت_پنجاه_هفتم _پاشو ساکت رو بیار زیاد وقت نداریم
🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊
🍃🌸
🎉
🎊#عاشقانه_مذهبی_دو_مدافع
💙💍❤️
#قسمت_پنجاه_هشتم
_خدا فاطمہ رو رسوند. با موهاے بهم ریختہ و چهره ے خواب آلود وارد آشپز خونہ شد
با دیدݧ مـݧ تعجب کرد:إ سلام زنداداش اینجایے تو❓
بہ سلام خانم.ساعت خواب❓
واے انقد خستہ بودم بیهوش شدم
باشہ حالا برو دست و صورتتو بشور بیا بہ مـݧ کمک کـݧ
_با کمک فاطمہ غذا رو گذاشتم. تا آماده شدنش یکے دو ساعت طول میکشید
علے پیش بابا رضا نشستہ بود
از پلہ هارفتم بالا. وارد اتاق علے شدم و درو بستم
بہ در تکیہ دادم و نفس عمیقے کشیدم. اتاق بوے علے رو میداد
میتونست مرحم خوبے باشہ زمانے کہ علے نیست
همہ جا مرتب بود و ساک نظامیش و یک گوشہ ے اتاق گذاشتہ بود
_لباس هاش رو تخت بود
کنار تخت نشستم و سرمو گذاشتم رو لباس ها چشمامو بستم
نا خودآگاه یاد اوݧ باز و بند خونے کہ اردلاݧ آورده بود افتادم
اشک از چشمام جارے شد. قطرات اشک روے لباس ریخت
اشکهامو پاک کردم و چشمامو بستم ، دوست نداشتم بہ چیزے فکر کنم ، بہ یہ خواب طولانے احتیاج داشتم ، کاش میشد بعد از رفتنش بخوابم و ، وقتے کہ اومد بیدار شم
_با صداے بازو بستہ شدݧ در بہ خودم اومدم
علے بود
اسماء تنها اومدے بالا❓چرا مـݧ صدا نکردے کہ بیام❓
آخہ داشتے با بابا رضا حرف میزدے
راستے علے نمیخواے بهشوݧ بگے❓
الاݧ با بابا رضا حرف زدم و گفتم بهش: بابا زیاد مخالفتے نداره اما ماماݧ، قرار شد بابا ماماݧ حرف بزنہ
اسماء خوانواده ے تو چے❓
خوانواده ے مـݧ هم وقتے رضایت منو ببینـݧ راضے میشـݧ
اسماء بگو بہ جوݧ علے راضے ام
راضے بودم اما ازتہ دل ، جوابے ندادم ، غذارو بهونہ کردم و بہ سرعت رفتم پاییـݧ
مادر علے یہ گوشہ نشستہ بود داشت گریہ میکرد
پس بابا رضا بهش گفتہ بود
_با دیدݧ مـݧ از جاش بلند شد و اومد سمتم
چشماش پر از اشک بود
دوتا دستش و گذاشت رو بازومو گفت: اسماء ، دخترم راستش و بگو تو بہ رفتـݧ علے راضے
یا مامانم وقتے اردلاݧ میخواست بره افتادم،بغضم گرفت سرمو انداختم پاییـݧ و گفتم:بلہ
پاهاش شل شد و رو زمیـݧ نشست
بر عکس ماماݧ آدم تو دارو صبورے بود و خودخوري میکرد
_دستش و گرفت بہ دیوار و بلند شد و بہ سمت اتاقشو حرکت کرد
خواستم برم دنبالش کہ بابا رضا اشاره کرد کہ نرو
آهے کشیدم و رفتم بہ سمت آشپز خونہ .غذا آماده بود
سفره رو آماده کردم و بقیہ رو صدا کردم
اولیـݧ نفر علے بود کہ با ذوق شوق اومد
بعد هم فاطمہ و بابا رضا
همہ نشستـݧ
_علے پرسید:إ پس ماما کو❓
بابا رضا از جاش بلند شد و گفت:شما غذارو بکشید مـݧ الاݧ صداش میکنم
بعد از چند دیقہ مادر علے بے حوصلہ اومد و نشست
غذا هارو کشیدم
بہ جز علے و فاطمہ هیچ کسے دست و دلشوݧ بہ غذا نمیرفت
علے متوجہ حالت مادرش شده بود و سعے میکرد با حرفاش مارو بخندونہ.
.
_ساعت ۵ بود گوشے و برداشتم و شماره ے اردلاݧ و گرفتم
بعد از دومیـݧ بوق گوشے برداشت
الو
الو سلام داداش
بہ اهلا و سهلا کربلایے اسماء خوبے خواهر❓یہ خبرے چیزے از خودت ندیا مـݧ اخبارتو از شوهرت میگیرم
خندیدم و گفتم.خوبے داداش ، زهرا خوبہ❓
الحمدوللہ
_داداش میدونے کہ علے امروز داره میره ، میشہ تو قضیہ رو بہ ماماݧ اینا بگے❓
گفتم اسماء جاݧ
گفتے❓
آره خواهر ما ساعت ۸ میایم اونجا براے خدافظے
آهے کشیدم و گفتم باشہ خدافظ
ظاهرا مـݧ فقط نمیدونستم ، پس واسہ همیـݧ بهم زنگ نمیزنـݧ میخواݧ کہ تا قبل از رفتنش پیش علے باشم
.
_ساعت بہ سرعت میگذشت
باگذر زماݧ و نزدیک شدݧ بہ ساعت ۸،طاقتم کم تر و کم تر میشد
تو دلم آشوب بود و قلبم بہ تپش افتاده بود
ساعت ۷ و ربع بود. علے پاییـݧ پیش مامانش بود
تو آیینہ خودم ونگاه کردم. زیر چشمام گود افتاده بود ورنگ روم پریده بود
لباس هامو عوض کردم و یکم بہ خودم رسیدم
ساعت ۷ و نیم شد
_علے وارد اتاق شد بہ ساعت نگاهے کرد و بیخیال رو تخت نشست
میدونستم منتظر بود کہ مـݧ بهش بگم پاشو حاضر شو دیره
بغضم گرفتہ بود اما حالا وقتش نبود
چیزے رو کہ میخواست بشنوه رو گفتم:إ چرا نشستے
دیره پاشو.
🎊•••••┅┅❅❈❅┅┅•••••
✨🌹 @entezaar313 🌹✨
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
🎉
🍃🌸
🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊
🏴روزشمارمحرم
✅15روزمانده
♦️روحی که سَفر کرده به تن نزدیک است
انگارکه شش گوشه به من نزدیک است
♦️ای سینه ی دلتنگِ من آرام بگیر
درماه حرم سینه زدن نزدیک است
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے
هدایت شده از اهنگ
4_532579440807430363.mp3
زمان:
حجم:
4.84M
🎤 پویا بیاتی
🎼 کی بهتر از حسین
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈