خلاصه ۴۳
از کتاب #تفسیر_المیزان
🔹و براى بندگان شقى و بدبخت خود نیز خذلانها دارد، که در قرآن عزیزش آنها را برشمرده ، مى فرماید:
(ایشان را گمراه مى کند)،
(و از نور به سوى ظلمت ها بیرون مى برد)،
(و بر دلهاشان مهر مى زند)،
(و بر گوش و چشمشان پرده مى افکند)،
(و رویشان را به عقب بر مى گرداند)،
(و بر گردنهاشان غلها مى افکند)،
(غلهایشان را طورى بگردن مى اندازد که دیگر نمیتوانند رو بدین سو و آن سو کنند)،
(از پیش رو و از پشت سرشان سدى و راه بندى مى گذارد، تا راه پس و پیش نداشته باشند)،
(شیطانها را قرین و دمساز آنان مى کند)،
(تا گمراهشان کنند، به طوریکه از گمراهیشان خرسند باشند، و به پندار ند که راه همان است که ایشان دارند)،
(و شیطانها کارهاى زشت و بى ثمر آنان را در نظرشان زینت میدهند)،
(و شیطانها سرپرست ایشان مى گردند)،
(خداوند ایشان را از طریقى که خودشان هم نفهمند استدراج مى کند، یعنى سرگرم لذائذ و زینت هاى ظاهرى دنیاشان می سازد، تا از اصلاح خود غافل بمانند)،
(و به همین منظور ایشان را مهلت میدهد که کید خدا بس متین است )
(و با ایشان نیرنگ مى کند)،
(آنان را به ادامه طغیان وا میدارد، تا به کلى سرگردان شوند).
🔸اینها پاره اى از اوصافى بود که خدا در قرآن کریمش از آن دو طائفه نام برده است و از ظاهر آن برمى آید که انسان در ماوراى زندگى این دنیا حیات دیگرى قرین سعادت و یا شقاوت دارد، که آن زندگى نیز اصولى و شاخه هائى دارد، که وسیله زندگى اویند و انسان به زودى، یعنى هنگامى که همه سبب ها از کار افتاد و حجاب برداشته شد، مشرف به آن زندگى میشود و بدان آگاه مى گردد.
🔹و نیز از کلام خدایتعالى بر مى آید که براى آدمیان حیاة و زندگى دیگرى قبل از زندگى دنیا بوده ، که هر یک از این سه زندگى از زندگى قبلیش الگو مى گیرد، واضح تر اینکه انسان قبل از زندگى دنیا زندگى دیگرى داشته ، و بعد از آن نیز زندگى دیگرى خواهد داشت و زندگى سومش تابع حکم زندگى دوم او و زندگى دومش تابع حکم زندگى اولش است ،
🔸پس انسانی که در دنیا است در بین دو زندگى قرار دارد، یکى سابق و یکى لاحق ، این آن معنائى است که از ظاهر قرآن استفاده میشود.
استشهاد به چند آیه براى اثبات تبعیت حکم حیات اخروى از حیات دنیوى
🔹و اما در آیات قسم دوم که بسیار زیادند، چند آیه را به عنوان نمونه در اینجا مى آوریم ، تا خواننده خودش داورى کند، که از ظاهر آن چه استفاده میشود؟ آیا همانطور که ما فهمیده ایم زندگى آخرت تابع حکم زندگى دنیا هست ، یا نه ؟ و آیا از آنها بر نمى آید که جزاى در آن زندگى عین اعمال دنیا است ؟
🔸 ((لا تعتذروا الیوم انما تجزون ما کنتم تعملون ))،
(امروز دیگر عذرخواهى مکنید، چون به غیر کرده هاى خود پاداشى داده نمیشوید)،
((ثم توفى کل نفس ما کسبت ))،
(سپس به هر کس آنچه را که خود انجام داده ، به تمام و کمال داده میشود)،
فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة
(پس بترسید از آتشى که آتش گیرانه اش مردم و سنگند)،
((فلیدع نادیه سندع الزبانیه ))
(پس باشگاه خود را صدا بزند و ما بزودى مامورین دوزخ را صدا مى زنیم )،
((یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا، و ما عملت من سوء))،
(روزی که هر کس آنچه را که از خیر و شر انجام داده حاضر مى یابد)،
((ما تاءکلون فى بطونهم الا النار))،
(آنها که مال یتیم را میخورند جز آتش در درون خود نمى کنند)،
((انما یاکلون فى بطونهم نارا))،
(آنها که ربا مى خورند در شکم خود آتش فرو مى کنند).
🔹و به جان خودم اگر در قرآن کریم در این باره هیچ آیه اى نبود به جز آیه :
((لقد کنت فى غفلة من هذا، فکشفنا عنک غطائک ، فبصرک الیوم حدید))،
(تو از این زندگى غافل بودى ، ما پرده ات را کنار زدیم ، اینک دیدگانت خیره شده است ) کافى بود، چون لغت غفلت در موردى استعمال میشود که آدمى از چیزی که پیش روى او و حاضر نزد او است بى خبر بماند، نه در مورد چیزی که اصلا وجود ندارد، و بعدها موجود میشود، پس معلوم میشود زندگى آخرت در دنیا نیز هست ، لکن پرده اى میانه ما و آن حائل شده ،
🔸 دیگر اینکه کشف غطاء و پرده بردارى از چیزى میشود که موجود و در پس پرده است ، اگر آنچه در قیامت آدمى مى بیند، در دنیا نباشد، صحیح نیست در آن روز به انسانها بگویند: تو از این زندگى در غفلت بودى و این زندگى برایت مستور و در پرده بود، ما پرده ات را برداشتیم و در نتیجه غفلت مبدل به مشاهده گشت .
🔹و به جان خودم سوگند، اگر شما خواننده عزیز از نفس خود خواهش کنید که شما را به بیان و عبارتى راهنمائى کند، که این معانى را برساند، بدون اینکه پاى مجازگوئى در کار داشته باشد، نفس شما خواهش شما را اجابت نمى کند، مگر به عین همین بیانات و اوصافی که قرآن کریم بدان نازل شده .
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii
خلاصه ۴۴
از کتاب #تفسیر_المیزان
معنى فسق
🔹الا الفاسقین کلمه (فسق ) به طوریکه گفته اند، از الفاظى است که قبل از آمدن قرآن معناى امروز آنرا نداشت و در این معنا استعمال نمیشد، و این قرآن کریم است که کلمه نامبرده را در معناى معروفش استعمال کرد و آن را از معناى اصلیش که به معناى بیرون شدن از پوست است گرفته ، چون وقتى میگویند: (فسقت التمرة ) معنایش این است که خرما از پوستش بیرون آمد، و به همین جهت خود قرآن نیز کلمه : فاسقین را تفسیر کرد به الذین ینقضون عهد اللّه من بعد میثاقه
کسانی که مى شکنند عهد خدا را بعد از میثاق آن و معلوم است که نقض عهد وقتى تصور دارد که قبلا بسته و محکم شده باشد، پس نقض عهد نیز نوعى بیرون شدن از پوست است .
باز به همین مناسبت در آخر آیه ، فاسقین را توصیف فرمود، به خاسرین و زیانکاران
🔹و معلوم است که مفهوم خاسران و زیانکارى وقتى و در چیزى تصور دارد، که آدمى به وجهى مالک آن باشد، همچنانکه در جائى دیگر درباره خاسرین فرموده : ((ان الخاسرین ، الذین خسروا انفسهم و اهلیهم یوم القیامه ))،
(زیانکاران آنهایند که در روز قیامت خود و اهل خود را زیان کرده باشند).
🔸با این حال زنهار که خیال نکنى این صفاتی که خداى سبحان در کتابش براى سعداى از بندگانش و یا اشقیاء اثبات مى کند، براى مقربین و مخلصین و مخبتین و صالحین و مطهرین و امثال آنان اوصافى و براى ظالمین و فاسقین و خاسرین و غاوین و ضالین و امثال آنان اوصاف دیگرى ذکر کرده ، صرف عبارت پردازى ، و اوصافى مبتذل است ، که اگر چنین فکر کنى قریحه و درکت در فهم کلام خدایتعالى دچار اضطراب گشته ، همه را به یک چوب میرانى و آن وقت کلام خدا را هم مانند سخنان دیگران غلطهائى عامیانه و سخنى ساده بازارى خواهى گرفت .
🔸بلکه آنچه گفته شد، اوصافى است که از حقایقى روحى و مقاماتى معنوى کشف مى کند، که یا در راه سعادت آدمى قرار دارند، و یا در راه شقاوت و بدبختیش و هر یک از آنها مبداء آثارى مخصوص به خود و منشاء احکامى خاص و معین هستند، همچنانکه مراتب سن آدمى ، و خصوصیات قواى او، و اوضاع خلقتش ، هر یک منشاء احکام و آثار مخصوصى است ، که نمیتوانیم یکى از آن آثار را در غیر آن سن و سال ، از کسى توقع داشته باشیم ، و اگر در کلام خدایتعالى تدبر و امعان نظر کنى ، خواهى دید آنچه ما ادعا کردیم صحیح و درست است .
بحثى پیرامون مسئله معروف جبر و تفویض
🔹در جمله مورد بحث فرمود: ((و ما یضل به الفاسقین ))،
(خدا با قرآن کریم و مثلهایش گمراه نمى کند مگر فاسقان را)،
و به همین تعبیر، خود، بیانگر چگونگى دخالت خدایتعالى در اعمال بندگان و نتائج اعمال آنان است و در این بحثى که شروع کردیم نیز همین هدف دنبال میشود.
🔹توضیح اینکه خدایتعالى در آیات بسیارى از کلام مجیدش ملک عالم را از آن خود دانسته ، از آن جمله فرموده : ((لله ما فى السماوات و ما فى الارض ))،
🔸 (آنچه در آسمانها است و آنچه در زمین است ملک خدا است )،
و نیز فرموده : ((له ملک السماوات و الارض ))،
(ملک آسمانها و زمین از آن او است )،
و نیز فرموده : ((له الملک و له الحمد))، (جنس ملک و حمد از او است ).
🔹مالکیت مطلقه خداوند
و خلاصه خود را مالک على الاطلاق همه عالم دانسته ، نه به طوریکه از بعضى جهات مالک باشد و از بعضى دیگر نباشد، آنطور که ما انسانها مالکیم ، چون یک انسان اگر مالک برده اى و یا چیزى دیگر باشد، معناى مالکیتش این است که میتواند در آن تصرف کند، اما نه از هر جهت و بهدهر جور که دلش بخواهد، بلکه آن تصرفاتى برایش جائز است که عقلا آن را تجویز کنند، اما تصرفات سفیهانه را مالک نیست ، مثلا نمیتواند برده خود را بدون هیچ جرمى بکشد، و یا مال خود را بسوزاند.
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii
قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آن چه فرموده اند:
کلُ یوم ٍعاشورا و کلُ ارضٍ کربلا
این سخنی است که پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار میسازد.
... و تو ای آن که در سال شصت و یکم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای و اکنون در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت پای به سیاره زمین نهاده ای ، نومید مشو که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود و دل بستگی هایش هجرت کنی و به کهف حصین لازمان و لا مکان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان ، خود را به قافله سال شصت و یکم هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت برسی...
🇮🇷 @bairanii
خلاصه ۱
از کتاب #دمع_السجوم
ترجمه کتاب #نفس_المهموم
🔹ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻲﮔﻔﺖ: «ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﭼﻮﻥ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪ ﺧﺪﺍﻱ ﺗﻌﺎﻟﻲ ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﺭﺍ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﻓرشته، ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻳﺪ ﺑﻪ ﺗﻬﻨﻴﺖ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ، ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺧﻮﺩ.
ﭘﺲ ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺟﺰﻳﺮﻩ ﺍﻱ ﺩﺭ ﺩﺭﻳﺎ ﺑﮕﺬﺷﺖ، ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﻠﻜﻲ ﺑﻮﺩ «ﻓﻄﺮﺱ» ﻧﺎﻡ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺍﻣﺮﻱ ﻧﺎﻣﺰﺩ ﻓﺮﻣﻮﺩ، ﺍﻭ ﻛﻨﺪﻱ ﻛﺮﺩ ﺩﺭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺁﻥ، ﭘﺲ ﺑﺎﻝ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺸﻜﺴﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﺰﻳﺮﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. ﻫﻔﺘﺼﺪ ﺳﺎﻝ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺧﺪﺍ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪ، ﺁﻥ ﻣﻠﻚ ﺑﻪ ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﮔﻔﺖ: ﺁﻫﻨﮓ ﻛﺠﺎ ﺩﺍﺭﻱ؟ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍﻱ ﺗﻌﺎﻟﻲ ﺑﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﻱ ﺑﺨﺸﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺗﻬﻨﻴﺖ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺧﺪﺍﻱ ﺗﻌﺎﻟﻲ ﻭ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺧﻮﺩﻡ.
ﮔﻔﺖ: ﺍﻱ ﺟﺒﺮﺋیل! ﻣﺮﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺒﺮ، ﺷﺎﻳﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﺪ. ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺑﺮ ﻧﺒﻲ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺗﻬﻨﻴﺖ ﮔﻔﺖ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺧﺪﺍﻱ ﺗﻌﺎﻟﻲ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺣﺎﻝ «ﻓﻄﺮﺱ» ﺑﮕﻔﺖ، ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﻟﻮﺩ ﻣﺴﺢ ﻛﻦ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺯ ﺷﻮ، ﻓﻄﺮﺱ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻤﺎﻟﻴﺪ ﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻱ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪ!! ﺍﻣﺖ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺭﺍ ﻣﻲﻛﺸﻨﺪ ﻭ ﻣﻜﺎﻓﺎﺕ ﺍﻳﻦ ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺍﻭ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻭﺍﺟﺐ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻧﻜﻨﺪ ﻣﮕﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺁﮔﺎﻩ ﺳﺎﺯﻡ ﻭ ﻫﻴﭻ ﺳﻠﺎﻡ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺳﻠﺎﻡ ﻧﻜﻨﺪ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻣﮕﺮ ﺁﻥ ﻛﻪ ﺳﻠﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻭ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ ﻭ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻧﻔﺮﺳﺘﺪ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺒﻠﻴﻎ ﻛﻨﻢ؛ ﺍﻳﻦ ﺑﮕﻔﺖ ﻭ ﺑﺎﻟﺎ ﺭﻓﺖ. ﻭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﻋﺮﻭﺝ ﻛﺮﺩ
ﻭ ﻣﻲﮔﻔﺖ: ﻛﻴﺴﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﻦ ﻛﻪ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﺪﻩ ﻱ ﺣﺴﻴﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻋﻠﻲ ﻭ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻭ ﺟﺪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺍﺣﻤﺪم - ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﺟﻤﻌﻴﻦ -.
🔸ﺷﻴﺦ ﻃﻮﺳﻲ ﺩﺭ «ﻣﺼﺒﺎﺡ» ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻮﻗﻴﻌﻲ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻗﺎﺳﻢ ﺑﻦ ﻋﻠﺎﺀ ﻫﻤﺪﺍﻧﻲ ﻭﻛﻴﻞ ﺍﺑﻲ ﻣﺤﻤﺪ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻛﻪ ﻣﻮﻟﺎﻧﺎ ﺍﻟﺤﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻬﻤﺎﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﻭﺯ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﺳﻮﻡ ﺷﻌﺒﺎﻥ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪ، ﭘﺲ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﺪﺍﺭ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺩﻋﺎ ﺑﺨﻮﺍﻥ: «ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺍﻧﻲ ﺃﺳﺄﻟﻚ ﺑﺤﻖ ﺍﻟﻤﻮﻟﻮﺩ ﻓﻲ ﻫﺬﺍ ﺍﻟﻴﻮﻡ» ﻭ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﻋﺎ ﺍﺳﺖ «ﻭ ﻋﺎﺫ ﻓﻄﺮﺱ ﺑﻤﻬﺪﻩ ﻓﻨﺤﻦ ﻋﺎﺋﺬﻭﻥ ﺑﻘﺒﺮﻩ ﻣﻦ ﺑﻌﺪﻩ». ﺳﻴﺪ ﺩﺭ «ﻣﻠﻬﻮﻑ» ﮔﻮﻳﺪ: ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥﻫﺎ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻣﮕﺮ ﺑﺮ ﻧﺒﻲ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻣﺪ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺳﻠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺗﻌﺰﻳﺖ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺛﻮﺍﺑﻲ ﻛﻪ ﻋﻄﺎ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻭ، ﻭ ﺗﺮﺑﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻋﺮﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﺮ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺍﻭ ﻣﻲﻓﺮﻣﻮﺩ: «ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺍﺧﺬﻝ ﻣﻦ ﺧﺬﻟﻪ ﻭ ﺍﻗﺘﻞ ﻣﻦ ﻗﺘﻠﻪ ﻭ ﻟﺎ ﺗﻤﺘﻌﻪ ﺑﻤﺎ ﻃﻠﺒﻪ».
🔹ﺍﺑﻦ ﺷﻬﺮ ﺁﺷﻮﺏ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﻗﺐ ﮔﻮﻳﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺣﺪﻳﺚ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ: ﺭﻭﺯﻱ ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻋﻠﻴﻬﺎﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﻳﺎﻓﺖ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺣﻀﺮﺕ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﺑﻲ ﺗﺎﺑﻲ ﻣﻲﻛﺮﺩ، ﭘﺲ ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﺑﻨﺸﺴﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻛﺮﺩ ﺍﺯ ﮔﺮﻳﻪ ﺗﺎ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺑﻴﺎﮔﺎﻫﺎﻧﻴﺪ.
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii
خلاصه ۲
از کتاب #نفس_المهموم
ﺩﺭ ﻣﺨﺘﺼﺮﻱ ﺍﺯ ﻣﻨﺎﻗﺐ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ
🔸 ﻣﻨﺎﻗﺐ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﻱ ﻇﺎﻫﺮ ﻭ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺧﺎﺻﻪ ﻭ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﻣﻨﻜﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺷﺪ. ﭼﮕﻮﻧﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻭ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﻣﺠﺪ ﻭ ﺷﺮﻑ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻃﺮﻑ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ؛ ﺍﺯ ﺟﻬﺖ ﻧﺴﺐ، ﺟﺪﺵ ﻣﺤﻤﺪ ﻣﺼﻄﻔﻲ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭ ﭘﺪﺭﺵ ﻋﻠﻲ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺟﺪﻩ ﺍﺵ ﺧﺪﻳﺠﻪ ﻱ ﻛﺒﺮﻱ، ﻣﺎﺩﺭ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻱ ﺯﻫﺮﺍ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺠﺘﺒﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻋﻢ ﺍﻭ ﺟﻌﻔﺮ ﻃﻴﺎﺭ ﻭ ﺍﻭﻟﺎﺩﺵ ﺍﺋﻤﻪ ﻱ ﺍﻃﻬﺎﺭ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻫﺎﺷﻢ، ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﻩ ﻱ ﺍﺧﻴﺎﺭ - ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺟﻤﻌﻴﻦ
🔹ﻛﺘﺎﺏ ﻓﻀﻞ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﺏ ﺑﺤﺮ ﻛﺎﻓﻲ ﻧﻴﺴﺖ
ﻛﻪ ﺗﺮ ﻛﻨﻲ ﺳﺮﺍﻧﮕﺸﺖ ﻭ ﺻﻔﺤﻪ ﺑﺸﻤﺎﺭﻱ
🔸 ﺍﻣﺎ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ: ﭼﻨﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﭼﻮﻥ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻗﺼﺪ ﻋﺮﺍﻕ ﻛﺮﺩ، ﻋﺒﻴﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺯﻳﺎﺩ ﻟﺸﻜﺮﻫﺎﻱ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﻱ ﻭﻱ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ، ﺳﻲ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﻮﺍﺭ ﻭ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﭘﻲ ﺩﺭ ﭘﻲ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﺤﺎﺻﺮﻩ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻱ ﺟﻮﺍﻧﺐ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻱ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻭ ﺳﻠﺎﺡ ﻛﺎﻣﻞ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺣﻜﻢ ﺍﺑﻦ ﺯﻳﺎﺩ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻳﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻳﺰﻳﺪ ﺑﻴﻌﺖ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺑﺎ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ ﻣﻬﻴﺎﻱ ﺟﻨﮕﻲ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﺭﮒ ﻭﺗﻴﻦ ﻭ ﺣﺒﻞ ﻭﺭﻳﺪ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﺭﻭﺍﺡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﺍﻋﻠﻲ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﺍﺟﺴﺎﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺧﺎﻙ ﺍﻓﻜﻨﺪ. ﺍﻭ ﻣﺘﺎﺑﻌﺖ ﺟﺪ ﻭ ﭘﺪﺭ ﻛﺮﺩ ﺭﺍﺿﻲ ﺑﻪ ﺫﻟﺖ ﻧﺸﺪ ﻭ ﺣﻤﻴﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻣﻮﺧﺖ ﻭ ﻣﺮﮒ ﺯﻳﺮ ﺳﺎﻳﻪ ﻱ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺰﻳﺪ. ﭘﺲ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺤﺎﺭﺑﻪ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﺘﺎﺑﻌﺖ ﻳﺰﻳﺪ ﺗﺮﺟﻴﺢ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺁﻥ ﮔﺮﻭﻩ ﻟﺌﻴﻢ ﻓﺎﺟﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﻭﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻴﺮ ﺑﺎﺭﻳﺪﻧﺪ ﻭ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻛﻮﻩ ﺑﺮ ﺟﺎﻱ ﺛﺎﺑﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻋﺰﻳﻤﺖ ﺍﻭ ﺭﺍﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺳﺴﺖ ﻧﻜﺮﺩ، ﭘﺎﻱ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﺟﻨﮓ ﺍﺯ ﻛﻮﻫﻬﺎ ﻧﻴﺰ ﻣﺤﻜﻤﺘﺮ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻝ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻫﻮﻝ ﻗﺘﺎﻝ ﻣﻀﻄﺮﺏ ﻧﻤﻲ ﺷﺪ.
🔹 ﻭ ﻗﻮﻡ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻟﺸﻜﺮﻳﺎﻥ ﺍﺑﻦ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻛﺸﺘﻨﺪ ﻭ
ﻣﺸﺮﻑ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﺳﺎﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﺎﻥ ﻛﺴﻲ ﻛﺸﺘﻪ ﻧﺸﺪ ﻣﮕﺮ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻛﺮﺩ ﺩﺭ ﻗﺘﻞ ﻣﻬﺎﺟﻤﻴﻦ ﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻛﺸﺘﻨﺪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﻮﺩ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﻴﺮ ﺧﺸﻤﮕﻴﻦ ﺑﺮ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﻧﻤﻲ ﺗﺎﺧﺖ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﺿﺮﺏ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﻛﺎﺭ ﺍﻭ ﻣﻲﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻓﺮﺵ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﻲﻛﺮﺩ.
🔸 ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﺕ ﮔﻔﺖ: «ﻓﻮ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺎ ﺭﺃﻳﺖ ﻣﻜﺜﻮﺭﺍ ﻗﻂ ﻗﺪ ﻗﺘﻞ ﻭﻟﺪﻩ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺘﻪ ﻭ ﺍﺻﺤﺎﺑﻪ ﺍﺭﺑﻂ ﺟﺄﺷﺎ ﻭ ﻟﺎ ﺍﻣﻀﻲ ﺟﻨﺎﻧﺎ ﻣﻨﻪ ﻭ ﻟﺎ ﺍﺟﺮﺃ ﻣﻘﺪﻣﺎ ﻭ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺎ ﺭﺍﻳﺖ ﻗﺒﻠﻪ ﻭ ﻟﺎ ﺑﻌﺪﻩ ﻣﺜﻠﻪ».
«ﻳﻌﻨﻲ: ﻧﺪﻳﺪﻡ ﻣﺮﺩ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻱ ﻣﺼﻴﺒﺖ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺍﻱ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻭ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺍﻭ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺑﺪﻳﻦ ﻗﻮﺕ ﻗﻠﺐ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺩﻝ ﻭ ﺟﺮﺃﺕ ﺩﺭ ﺍﻗﺪﺍﻡ، ﻧﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﻳﺪﻡ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻭﻱ ﻭ ﻧﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭ».
🔹ﻣﺆﻟﻒ ﮔﻮﻳﺪ: ﺷﺠﺎﻋﺖ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺷﻜﻴﺒﺎﺋﻲ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﺟﻨﮓ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻋﺎﺟﺰ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﻣﻘﺎﻡ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺗﻠﻪ ﻧﻈﻴﺮ ﻣﻘﺎﻡ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ، ﻭ ﺻﺒﺮ ﺍﻭ ﺑﺎ ﻛﺜﺮﺕ ﺩﺷﻤﻦ ﻭ ﻗﻠﺖ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﻧﻈﻴﺮ ﭘﺪﺭﺵ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺻﻔﻴﻦ ﻭ ﺟﻤﻞ.
🔸ﺍﻣﺎ ﻋﻠﻢ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ:
ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﻛﻪ ﻋﻠﻮﻡ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺑﺮ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﻭ ﺩﺭﺱ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﻋﻠﻮﻡ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺩﻳﺮﻭﺯ ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﺎ ﻓﻜﺮ ﻭ ﻗﻴﺎﺱ ﻭ ﺣﺪﺱ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﻋﻠﻢ ﻧﻤﻲ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻣﻌﺎﺭﻑ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺮﺱ ﺍﺩﺭﺍﻙ ﻣﺎ ﺩﻭﺭ ﺍﺳﺖ. ﻫﺮ ﻛﺲ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻓﻀﺎﺋﻞ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﭙﻮﺷﺪ ﭼﻨﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻭﻱ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺭﺍ ﺑﭙﻮﺷﺪ.
🔹 ﺁﻧﻬﺎ ﻋﺎﻟﻢ ﻏﻴﺐ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﻲﺑﻴﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺣﻘﺎﻳﻖ ﻣﻌﺎﺭﻑ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺍﺕ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻭﺍﻗﻒ ﻣﻲﮔﺮﺩﻧﺪ، ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﭼﻨﺎﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﻭﻟﻴﺎء ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻱ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻫﻢ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺳﺆﺍﻟﻲ ﻧﻜﺮﺩ ﻣﺴﺘﻔﻬﻤﺎ ﻳﺎ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺁﺯﻣﺎﻳﺶ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﭘﺎﺳﺦ ﻧﺪﻫﻨﺪ ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻲ ﻧﻨﻤﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻋﺎﺟﺰ ﻧﺸﺪﻧﺪ.
🔹ﻫﺮ ﻳﻚ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺗﺪﺑﺮ ﻧﻤﺎﻳﻲ ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺄﻣﻞ ﻛﻨﻲ ﻭﻱ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﻳﻞ ﻳﮕﺎﻧﻪ ﻳﺎﺑﻲ ﻭ ﺩﺭ ﻣﺰﺍﻳﺎ ﻭ ﻣﻔﺎﺧﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻴﻨﻲ. ﮔﺬﺷﺘﻪﻫﺎﻱ ﺳﺎﺑﻘﻴﻦ ﺭﺍ ﻓﻀﺎﺋﻞ ﻣﺘﺄﺧﺮﻳﻦ ﺗﺼﺪﻳﻖ ﻣﻲﻛﻨﺪ، ﻭﻗﺘﻲ ﺧﻄﺒﺎﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﻛﻠﺎﻡ ﺁﻳﻨﺪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮔﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﮔﻮﻳﻨﺪﻩ ﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺳﺨﻦ ﮔﻮﻳﺪ ﮔﻮﺵ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﻫﺮ ﺭﺍﻫﺮﻭﻱ ﺍﺯ ﺗﻚ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﺮﻭﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﺪﻑ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺮﺳﺪ ﻭ ﺭﻭﺵ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻴﺎﺑﺪ، ﺍﻳﻦ ﺧﺼﻠﺘﻬﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻓﺮﻳﺪﮔﺎﺭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii
خلاصه ۳
از کتاب #نفس_المهموم
🔹ﺍﻣﺎ ﻛَرَﻡ ﻭ ﺟﻮﺩ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ:
ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ: «ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻋﻠﻴﻬﺎﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﻮﺩ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻬﻤﺎﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺁﻭﺭﺩ، ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺣﻠﺖ ﻓﺮﻣﻮﺩ، ﻭ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ: ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺗﻮ هستند، ﭼﻴﺰﻱ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻴﺮﺍﺙ ﺩﻩ. ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻣﺎ ﺣﺴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﻫﻴﺒﺖ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﻱ ﻣﻦ ﻣﻴﺮﺍﺙ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﺶ ﻭ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﻣﻦ».
🔸 ﻭ ﻧﻘﻞ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﺍﻣﻲ ﻣﻲﺩﺍﺷﺖ ﻭ به خوﺍﻫﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﻲﺑﺨﺸﻴﺪ ﻭ ﺻﻠﻪ ﻱ ﺭﺣﻢ ﻣﻲﻛﺮﺩ، ﺑﺮ ﺩﺭﻭﻳﺸﺎﻥ ﺍﻧﻌﺎﻡ ﻣﻲﻓﺮﻣﻮﺩ ﻭ ﺳﺎﺋﻞ ﺭﺍ ﻋﻄﺎ ﻣﻲﺩﺍﺩ، ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺭﺍ ﻣﻲﭘﻮﺷﺎﻧﻴﺪ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺭﺍ ﺳﻴﺮ ﻣﻲﻛﺮﺩ، ﻗﺮﺽ ﻗﺮﺽ ﺩﺍﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺍﺩﺍ ﻣﻲﻛﺮﺩ، ﺑﺮ ﻳﺘﻴﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺎﺟﺘﻤﻨﺪ ﺭﺍ ﺍﻋﺎﻧﺖ ﻣﻲﻛﺮﺩ، ﻫﺮﮔﺎﻩ ﻣﺎﻟﻲ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻲﺭﺳﻴﺪ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ ﻣﻲﺳﺎﺧﺖ.
🔹 ﻭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﻣﻜﻪ ﺭﻓﺖ، ﻣﺎﻝ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻭ ﺟﺎﻣﻪﻫﺎ ﻭ ﺧﻠﻌﺘﻬﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ، ﺣﻀﺮﺕ ﻧﭙﺬﻳﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺻﻔﺖ ﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﻃﺒﻴﻌﺖ ﺍﻫﻞ ﻛﺮﻡ ﺍﺳﺖ.
🔸ﺍﻓﻌﺎﻝ ﺍﻭ ﮔﻮﺍﻫﻲ ﺩﻫﺪ ﺑﺮ ﻣﺤﺎﺳﻦ ﺍﺧﻠﺎﻕ، ﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﻛَرَﻡ،
ﻛﻪ ﺑﺨﺸﺶ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ انواع آن ﺍﺳﺖ، ﺩﺭ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻛﺎﻣﻞ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﺛﺎﺑﺖ ﻭ ﻣﺤﻘﻖ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻌﺪﻱ ﻧﻤﻲ ﻛﺮﺩ، ﺑﻠﻜﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻣﺠﺎﺯ، ﻟﺬﺍ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺑﻨﻲ ﻫﺎﺷﻢ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﺨﻞ ﺩﺍﺩﻩ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻥ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺩﺭ ﺳﺨﺎ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﻣﻲﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺷﻴﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺷﺠﺎﻋﺖ.
🔸ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﻟﺤﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻬﻤﺎﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺧﻄﺒﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺷﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: «ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪ ﻋﻠﻢ ﻭ ﺣﻠﻢ ﻭ ﺟﻮﺩ ﻭ ﻓﺼﺎﺣﺖ ﻭ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ، ﭘﺲ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺩﺭﻳﺎﻱ ﮊﺭﻓﻨﺪ ﻭ ﺍﺑﺮ ﺭﻳﺰﺍﻥ».
🔹ﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﺧﻠﺎﻕ ﻛﺮﻳﻤﻪ ﺭﺍ ﺁﻳﻴﻦ ﺧﻮﻳﺶ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻱ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻣﻨﺘﻬﺎﻱ ﺷﺮﻑ ﺑﻮﺩ؛ ﻛﻪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﭘﻴﺸﻮﺍﻱ ﺍﻣﺖ ﻭ ﺭﺅﺳﺎﻱ ﻣﻠﺘﻨﺪ، ﻣﻬﺘﺮﺍﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻬﺘﺮﺍﻥ ﻋﺮﺏ ﻭ ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﻩ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﺩﻡ؛ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﺎﻥ ﺁﺧﺮﺕ؛ ﺣﺠﺖ ﺧﺪﺍﻳﻨﺪ ﺑﺮ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﻭ ﺍﻣﻨﺎﻱ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ؛ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﻧﺸﺎﻥ ﻫﺮ ﺧﻴﺮﻱ ﺍﺯ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﭘﻴﺪﺍ ﻭ ﻋﻠﺎﺋﻢ ﺟﻠﺎﻟﺖ ﺩﺭ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻇﺎﻫﺮ ﻭ ﻫﻮﻳﺪﺍﺳﺖ.
🔸ﻫﺮ ﻛﺲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺘﺼﻒ ﺷﻮﺩ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻃﺮﻳﻖ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﺒﺨﺸﺪ ﺁﻧﻜﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺟﻨﮓ ﺍﺯ ﺑﺬﻝ ﺟﺎﻥ ﺩﺭﻳﻎ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﭼﺸﻢ ﺍﺯ ﻋﺎﺟﻞ ﻧﭙﻮﺷﺪ ﺁﻥ ﻛﻪ ﻫﻤﺖ ﺩﺭ ﺁﺟﻞ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ،
🔹ﻭ ﺷﻜﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺘﺎﻝ ﺑﺒﺨﺸﺪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺎﻝ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺭﻏﺒﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﺭ ﻣﺎﻝ ﻓﺎﻧﻲ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻲ ﺭﻏﺒﺖ ﺗﺮ.
🔸 ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺑﻨﻲ ﻫﺎﺷﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺨﺎ ﻭﺻﻒ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺁﻝ ﺯﺑﻴﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﻭ ﺑﻨﻲ ﻣﺨﺰﻭﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻴﻨﻲ ﻭ ﻛﺒﺮ ﻭ ﺑﻨﻲ ﺍﻣﻴﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﺩﺑﺎﺭﻱ، ﺍﻳﻦ ﺧﺒﺮ ﺑﻪ ﺣﺴﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺳﻴﺪ، ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻜﺶ! ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﻨﻲ ﻫﺎﺷﻢ ﺑﺨﺸﺶ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺁﻝ ﺯﺑﻴﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻟﺎﻭﺭﻱ ﻭﺻﻒ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻛﺸﺘﻦ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺑﻨﻲ ﻣﺨﺰﻭﻡ ﻛﺒﺮ ﻭﺭﺯﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺷﻤﻦ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺑﻨﻲ ﺍﻣﻴﻪ ﺑﺮﺩﺑﺎﺭﻱ ﻛﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ. ﻭ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺳﺨﻦ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍﺳﺖ ﮔﻔﺖ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺭﺍﺳﺘﻲ ﺍﺯ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﻭ ﺑﻌﻴﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻟﻜﻦ ﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮیی ﺳﺨﻨﻲ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﺭﺍﻧﺪ. ﭼﻮﻥ ﺑﺨﺸﺶ - ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ - ﺩﺭ ﺑﻨﻲ ﻫﺎﺷﻢ ﺑﻮﺩ، ﺑﻠﻜﻪ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﻭ ﺑﺮﺩﺑﺎﺭﻱ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺣﺎﻝ، ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻴﺮﻭﺍﻥ ﺍﻳﺸﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺧﺼﺎﻝ ﻧﻴﻜﻮ ﺩﺭ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻣﺘﻔﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺟﻤﻊ ﺍﺳﺖ.
ادامه دارد ...
مشاهده سایر خلاصه ها 👈
✨ @bairanii