eitaa logo
اِࢪیحا(:
1.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
555 ویدیو
35 فایل
حرفی، پیشنهادی: https://harfeto.timefriend.net/16676543863446 پیامهاتون خونده میشه🚶🏽‍♂🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
من گدای کرمِ گل‌پسرِ فاطمه‌ام... حسنی‌ام بنویسید به روی کفنم...🖤🕯
واسه مریضمون چندتا حمد شفا میخونید؟(:💔 @Hanin_20
هدایت شده از اِࢪیحا(:
|●°بِسمِ‌رب‌ِ‌النّور°●|
یادش بخیر توی مسیر هربار از کنار کسایی که این قهوه ها دستشون بود رد میشدم، هم دوست داشتم بخورم، هم چندشم میشد فنجون هایی که دست اون آقا یا خانوم بود دور تا دورش قهوه ریخته بود جای انگشت هزار نفر روش بود😄 معلوم نبود چند نفر از همون دوتا لیوان خوردن یه حس عجیبی داشتم نسبت بهشون هی میخواستم بخورم هی نمیشد، نمیتونستم... تا اینکه صبح حدود ساعت ده بعد کلی پیاده روی رسیدیم کربلا بعد از اون پل معروفی که همه روش توقف میکنن و سلام میدن، وارد اولین شارع که شدیم یه آقایی از همین قهوه ها دستش بود داد میزد: هله بزوار ابو السجاد رفتم طرفش یه بسم الله گفتم و ازش گرفتم و قهوه رو سر کشیدم طعم قهوه های ابوالسجاد با قهوه ی تمام دنیا فرق داشت :) (:
...(:
اِࢪیحا(:
...(:
بہ‌ یاد چایے شیرین‌ ڪربلایےها لبم‌ حلاوت‌ احلیٰ‌ مِن‌العسل‌ دارد:)!
اربعین قسمت خوبان شد و من جاماندم💔!
هدایت شده از اِࢪیحا(:
|●°بِسمِ‌رب‌ِ‌النّور°●|
اربعینت باز کن این مرزهای بسته را . . .
یڪ‌دشت‌اڪبر و پدرے پیر و یڪ عبا! ..💔(:
اِࢪیحا(:
یڪ‌دشت‌اڪبر و پدرے پیر و یڪ عبا! ..💔(:
•°🖤 خُداے ڪوچہ گَردِ غَریبِ ڪُوفِہ رُخْصَت؟(:' .. 'چڪہ‌ۍ‌اول' .. امام نگاهش را بہ پسر ڪہ بر روے پاے اسب ڪہ نہ .. بلڪہ روے پرهاے جبرئیل و میڪائیل پیش بہ سوے لشڪرِ دور از خدا میرفت نگاه ڪند و لب زد: – عَلَۍ الدُّنیا بَعْدَڪَ الْعَفاه .. لب میگزم چشم‌هایم را میبندم و نفس عمیق میڪشم! پسر بر روے پا بند نبود! 'هِۍ' میگوید و همہ چیز را با خود میبرد؛ گرد و غبار را جاے میگذارد ڪمۍ خودم را عقب میڪشم، غبار ڪہ میخوابد نگاهم را بہ امام میدهم با بارقہ‌اے امید بہ پسر خیره شده و چشم‌هایشان حرف‌ها دارد .. – پرودگارم! آنچہ ڪہ در راه تو میبخشم از من بپذیر! ڪہ او تمام آمالِ حسین[علیہ‌السلام] است .. هرچہ ڪہ هست و نیست در قامتِ گلگون و سرو مانند اوست .. او ڪہ شبیہ‌ترین بہ جدم است و رایحہ‌اش، رایحہ‌ے اوست! آمنہ دستم را مشت میڪند، – عُمر مرا پس از علۍ ڪوتاه ڪن!(: بر دلم شور مۍافتد و چنگ میزند! مثل رخت‌هایۍ ڪہ خالہ ماریہ در تشت میشست .. در این دشت و نگاهِ بنۍهاشم 'مرگ' صور میڪشید! و جلوے چشم‌هاے من .. چشم‌هاے عمہ و خاندان‌ش .. و زنان و ڪودڪان! در نگاهِ ڪم سوے ما، آرزویۍ محال ڪوچڪ شد! آرزوے برگشتنِ علۍِ حسین[علیہ‌السلام]! و این آرزو .. لختے بعد میآن نیزه داران و سواران ڪوچڪ‌تر شد! گرد و غبار هم از اسب‌هاے لشڪر نبودها! انگار ڪسۍ بر زمین پا میڪشید .. آرے! انگار ڪسۍ روے زمین پا میڪشید! چادر روے صورت ڪشیدم و مویہ سر دادم .. 'عَلَۍ الدُّنیا بَعْدَڪَ الْعَفاه' – دیگر اُف بر این دنیا بعدِ تو .. نویسنده✍🏻: [] پ.ن: حاج محمود داره میخونہ .. بالا بلندِ بابا! گیسو ڪمندِ بابا .. و من هۍ زیر لب میگم'یڪ دشت اڪبر و پدرے پیر و یڪ عبا!..' پ.ن²: پسر بزرگ نڪردم ڪہ دست و پا بزند!💔(: