یاحَضرَت ِحَق...
💠دعای روز نوزدهم #ماه_مبارک_رمضان
☘أللّهُمَّ وَفِّر فیهِ حَظّی مِن بَرَکاتِهِ ، وَ سَهِّلْ سَبیلی إلى خیْراتِهِ ، وَ لا تَحْرِمْنی قَبُولَ حَسَناتِهِ یا هادِیاً إلى الحَقِّ المُبینِ .
#ماهمہمانےخدا
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
اِࢪیحا(:
یاحَضرَت ِحَق...
" حساب بانڪی زماݩ "
هر روز صبح در بانڪ زماݩ شما
۸۶۴۰۰ ثانیہ واریز ،
و تا پایان شب به پایان مےرسد !
هیچ برگشتے در ڪار نیست !
و هیچ مقدار از این زماݩ ،
به فردا اضافہ نمےشود ...!
#قدرلحضہهاتروبدوݩرفیق!
#ازهمیݩالانشروعڪن🤓
#صبحبخیر🦋
08:08'
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
mohamadhoseinhadadian-@yaa_hossein.mp3
6.53M
یاحَضرَت ِحَق...
🎵ندیدم آقایی که عین تو باشه..
.
#بانواےمحمدحسینحدادیان
#رزقمعنوے
#یاعݪے
#ماهمہمانےخدا
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
﷽
━━━💠🌸💠━━━
اونی که تو بهش میگی قطره،
واسه مورچه سیلابه...
از دید خودتون به مشکلات دیگران نگاه نکنید
و بگید چیزی نیست...
ظرفیت آدما باهم خیلی فرق داره!
━━━💠🌸💠━━━
#تلنگرانہ
#مشکلات
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
وقت رفتݩ ، ڪاشــ
در چشمم نمـے غلتید اشڪ
آخریݩ تصویر او
در چشم هایم تار بود...
#اشڪ
#دݪݩوشتہ
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاحَضرَت ِحَق...
دخترت اومد از شوهرش بہت گله میکرد بهش بگو....🧐
✓•°|پِیٰامِمَعْنَوی|°•✓
✓•°|اُسْتٰادْپَنٰاهٓیٰانْ|°•✓
#ڪݪاماسٺاد
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاحَضرَت ِحَق...
فقط مال آدمای باحال و با نشاطـــ🤩🌈
✓•°|پِیٰامِمَعْنَوی|°•✓
✓•°|اُسْتٰادْپَنٰاهٓیٰانْ|°•✓
#ڪݪاماسٺاد
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاحَضرَت ِحَق...
〖`🌙°✿°🤲🏻´〗
•
.
میان هزاران کلیپی که دیدهام،
هیچ کلیپی
انقدر مرا تحت تاثیر خود
قرار نداده بود!!!
↯بعد از دیدنش فقط توانستم زمزمه کنم:
🌸🍃تـو بےنَظیرۍ…♡
#خداےخوبمن
#خـــدایــابــــغݪمڪݩ
#العفو....
⌈🌿°○°.⌋
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
عــــــَجِل علــــی ظہــــــورشــــما،اوج حـــــآجَت اسـتـــــــ🌸
#بیوےجذاب
#بیودزدی😉
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
بگذار به چادرت پیله کنند به پروانه شدنت می ارزد:)
#بیوےجذاب
#بیودزدی😉
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
شہر مرا هم دریاب...
#شبقدرمرسیداےماهتوڪجایے
#ماهمہمانےخدا
#مرادریإٻ
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
💔😭
از گمنامے نترس!
از اینڪه اسم و رسمے ندارے،
از ڪارهاے ڪرده ات به نام دیگرے،
از بےتفاوت بودنِ آدم ها،
از تنهایے ات در عین شلوغے ها...
غمگین مباش ڪه گمنامے،
اولین گام براے رسیدن است!
#شـهـیـدان_زنـدهـ_انـد
#شـــهـــیـــد
#شــهـیـدانـهـ
#شهیدابراهیمهادے
♥️
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
روزے به آیتالله بهجت(ره)گفتند:
کتابی در زمینهی اخلاق معرفی کنید!
ایشان فرمودند:
لازم نیست یک کتاب باشد، یک کلمه کافیست که بـدانی:
خدا مےبیند…! ♥
#عاݪممحضڔخدآسٺ...
~✨♡⭐️♡✨♡⭐️♡✨~
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
من اهمیٺےنمیدهمدربارهٔماچھ میگویندمنمیخواهمدلولایٺرا راضےڪنم!
#شـهـیـدان_زنـدهـ_انـد
#شـــهـــیـــد
#شــهـیـدانـهـ
#شہیدحسینخرازے
🌙🌸📿
→ [~• °•~]←
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
•|
دیشب،
بعضی قسمݓهاے
روضہ غربټ امیرالمؤمنين،
آشنا بۅد...😔
#یاعݪے
#ماهمہمانےخدا
#رهـبرم....
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
بالحُسِینِ الهے الْعَفو.....
#اربابدلتنگےهایݥ....
#العفو...
#جرعہایمناجاٺ
#ماهمہمانےخدا 🌙
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاحَضرَت ِحَق...
من،
همونم....
من ِ روسیاهـ ...
#بانواےاستادمیثݦمطیعے
#جرعہایمناجاٺ
#ماهمہمانےخدا 🌙
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
🕯یاعݪے🕯
ݦحڔآݕ،ݩآݪہ اݫ دݪ ڂۅݩیڹ ڪشيد ۅ ڱڦݓ:
یآ ڣآطݥہ!دعـاے عݪے ݦسٺجآٮ ݜـد
#بہوقٺشـعـر
#یاعݪے
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
ʟɪғᴇ ɪs ᴛᴏᴏ sʜᴏʀᴛ ᴛᴏ ᴡᴀsᴛᴇ ᴛɪᴍᴇ ʜᴀᴛɪɴɢ ᴀɴʏᴏɴᴇ!
زندگی کوتاه تر از اونه که اونو با تنفر از کسی تلف کرد!
#زندگیٺُپاےچیزاےبیارزشنزار
🌸🍃
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
چادرانه ❣
امروز #بے_حجابے هنر نیست
و بے حجاب شجاع نیست.
🌹امروز ڪسے ڪہ محجبہ است
و بہ چادر مشڪے خود افتخار مے ڪند
داراے شجاعت و هنر و مهارت انسانی
زیستن است.
🌸
#دخترانههاےآرام 🌈
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاحَضرَت ِحَق...
💓 او دلتنگ ماست ... 💞
🌷 باور میکنید؟
🌸 روابط با اولیاء خدا 🌸
🌹 با سخنرانی بسیار زیبای استاد پناهیان
✓•°|پِیٰامِمَعْنَوی|°•✓
✓•°|اُسْتٰادْپَنٰاهٓیٰانْ|°•✓
#شہیدزادہ
@Shahidzade
یاحَضرَت ِحَق...
بر سرم قـرآن و دسٺانم بہ سوے آسمان
از خـدا مےخواهمٺ امشب، اجـابٺ مےشوے؟
#شبقدرمرسیداےماهتوڪجایے
#اللّهُمَّعجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
#بہوقٺشـعـر
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
کارای لذت بخش💫
جمعیش بیشتر حال میده!!😍
مثل
کتاب📖 خوندن!!
داریم یه کتاب📚 خوشمزه🍧 رو با همدیگه میخونیم،
تو و رفقات هم دعوتی...😋
نگی نگفتیم...😜
#رنج_مقدس
#نرجسشکوریانفرد
#بہشیرینےڪتاب
#ادمینـنویسـ
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
#رنج_مقدس
#قسمت_بیست_و_ششم
_ باور کن پسر دایی، من با شما بد رفتار نمی کنم. فقط راستش هنوز نمی دونم با خودم و زندگیم و آینده م چند چندم. انگار دچار سردرگمی شدم.
_ مگه زندگی چیه که تو توش گم شدی؟ هر کس غیر از تو این حرف رو بزنه قبول می کنم؛ اما از تو نه. زندگی همین خوبی هاییه که داری می بینی.
_ و بدی هاش؟
_ اینو که ما خودمون می سازیم. بقیه هم ربطی به ما ندارن. خودشون نباید کاری می کردند که تلخی زندگی زمین گیرشون کنه.
یک حرف غلط قشنگ؛ هرکس زندگی خودش را دارد و درد و مریضی و مشکلات او به تو ربطی ندارد. حیوانات هم حتی این رویه را ندارند. فکر کن که دیگران هم به سختی ها و نیازمندی های زندگی من بگویند به ما ربطی ندارد، در زندگی ات هر اتفاقی می افتد. هر سختی و گرفتاری که دچارش می شوی نوش جانت!
_ لیلا! تو منو از کوچیکی می شناسی. منم تو رو خوب می شناسم. شاید سالی دو سه بار بیشتر هم رو نمی دیدیم؛ اما همین برای شناخت کفایت می کنه.
_ من قبول ندارم که همه همون طور بزرگ می شوند که در کودکی بودند. بزرگی هرکس را با بزرگی افکار و ایده هایش می سنجند نه با شیطنت ها و صداقت های بازی های کودکی اش.
_ خب شما بگو من چطورم الآن؟
چه تنگنای بدی. دارم دنبال سهیلی می گردم که این چند شب در ذهنم توصیفش کرده ام؛ اما کلامی پیدا نمی کنم تا بگویم. هر چند درست تر این است که بگویم هنوز به نتیجه نرسیده ام.
_ این قدر برات گنگم؟ غریبه ام؟ نمی شناسیم؟
سرم را بی اختیار بالا می آورم و چشم در چشمش می شوم. نمی خواهم ناراحتش کنم. نگاهم را از صورت ناراحت و چشم های نگرانش می گیرم. چایش سرد شده است. بلند می شوم و لیوان چایش را بر می دارم و در قوری خالی می کنم. دوباره برایش چای می ریزم و مقابلش می گذارم. صندلی انگار سفت تر شده است. طوری که وقتی می نشینم، معذب می شوم.
_ لیلا باهام راحت حرف بزن. پرده پوشی نکن. من حرفم رو زدم. جواب سوالم رو می خوام.
راحت می شوم اما آن روز نه. سه روز بعد به درخواست دایی مجبور می شوم همراه سهیل بروم کافی شاپ. طبقه بالا کسی نیست. صدای موسیقی و یک کافه میکس و صورت منتظر سهیل و حرف و درخواست هایش.
این دو سه روز با مادر خیلی صبحت کردیم. اندازه یک عمه پر محبت سیهل را دوست دارد؛ اما برایم با احتیاط نقد هم می کند. خنده ام می گیرد از این که این قدر مواظب است تا در محبتش به سهیل خراشی ایجاد نشود؛ اما یک نکته را زیرکانه جا می اندازد؛ اندازه آرمان های سهیل بلند نیست؛ هدفی است که هر جوانی دارد تا به آن برسد؛ و مادرم دوست ندارد که من «هر جوان» باشم ای با «هر جوان» پا در جاده زندگی بگذارم. علی هم سهیل دوست است و سهیل دور. دوستش دارد به خاطر همه خاطرات و دور است از سهیل به خاطر افکار. البته هر دو می گویند که سهیل می شود پروانه زندگی من. ته ذهنم فکری دور می زند که اگر «من» باقی ماند و سهیل یک وقتی رفت سراغ «منِ» دیگر. آن وقت منِ لیلا چه می شود؟
من و او خوشیم به منِ خودمان. سر هر اشتباه،من، به خشم می آید. آن وقت طرف مقابل چه می کند؟ او هم خشمگین می شود یا می گذرد. اگر نگذشت و دعوا شد؟ اگر گذشت و من متوقع شدم چه؟
#بہشیرینےڪتاب
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
#رنج_مقدس
#قسمت_بیست_و_هفتم
می پرسم:
_ پسردایی! ته تعلق شما به من، یا شاید من به شما چی می شه؟
دلخور می پرسد:
_ مسخره ام می کنی؟ ته همه ازدواج ها چی میشه؟
دلخور می شوم:
_من مسخره نمی کنم. این واقعا سوال منه.
دلخور تر می شود، اما کوتاه می آید:
_ چه می دونم؟ مثل همه زندگی های عاشقانه دیگر. همه چه کار کردند ما هم همون کار رو می کنیم.
نا امید می شوم:
_ برام می گی همه چه کار کردند؟
دستش که روی میز است مشت می شود. کاش با علی آمده بودم. انگار نگاهم را دیده است. مشت هایش را باز می کند و می گوید:
_ لیلا خانم. من فلسفه زندگی کردن را این طور می فهمم که مدتی فرصت داری توی دنیا زندگی کنی. توی این مدت، جوانی از همه دوران هاش طلایی تره. باید بار یک عمر رو توی همین جوونی ببندی. من هم دارم همین کارو می کنم. بالاخره بیه سری فرصت ها و لذت ها مخصوص همین روزاست. تو که این حرف من رو رد نمی کنی. اما داری بهانه گیری می کنی.
چرا خوب شروع می کند و این قدر بد نتیجه می گیرد. الآن من برای سهیل یک فرصتم، شاید هم یک لذت و سهیل فرصت طلبانه می خواهد این لذت را از دست ندهد. آن هم در دوران طلایی عمرش.
_ نه رد نمی کنم. درست می گی. فرصت خاصی که خیلی هم بلند نیست. تکرار هم نمیشه. فقط چطور توی این فرصت، چینش می کنی و جلو می بری؟
جوانی می آید تا روی میز را جمع کند. سهیل سفارش بستنی می دهد. بستنی مورد علاقه مرا می شناسد.
_ همین طور که تا الآن چیدم. همین رو جلو می برم. چون موفق بودم.
راست می گوید که موفق بوده است. یادم افتاد که استادمان می گفت موفقیت با خوش بختی فرق دارد. بعضی ها آدم موفق هستند با مدرکشان یا شهرتشان یا بعضی در کسب و کارشان؛ اما خوش بخت نیستند. خوش بختی را طلب کنید.
_ لیلا جان! تو این همه پیشرفتی که تا حالا داشتم رو تایید نمی کنی؟ من همه چیز دارم. فقط تو رو کم دارم. متوجهی لیلا؟
این جمله ها را وقتی می گوید صدایش کمی رنگ خواهش دارد. دلم می لرزد. اگر من نخواهمش سهیل چه می شود؟ دلم نمی خواهد سهیل ناراحت شود.
_ خواهش می کنم کمی واقع گرا باش.
با این حرفش حس می کنم کمی فاصله بینمان را فهمیده است. من شاید از نبودن های پدر ناراحت و به خیلی از سختی ها معترضم، اما هیچ وقت هدف پدر را نفی نمی کنم. هیچ وقت اندیشه جهانی اش را در حد یک روستا کوچک و کم نمی خواهم.
_ پسر دایی، من دوست ندارم حقیقت های موجود دنیا رو فدای واقعیت های سرد و بی روح و القایی بکنم.
_ چرا؟ چون عادت کردی تو سختی زندگی کنی.
دلم می خواهد این حرفش را با فریاد جواب بدهم. پس او هم مرا مسخره می کند و فقط چون مرا می خواهد، این طور می خواندم. لذتی هستم که در دوره نوجوانی به دلش نشسته و حالا اگر به دستش بیاورد می تواند عشق بازی های آرزویی اش را با این عروسک داشته باشد. وگرنه آرمان ها و افکار و خواسته های من را نه می داند و نه می خواهد که بشنود، مهم نیست برایش.
با خنده تلخی نگاهش می کنم و می گویم:
_ آقا سهیل. پسر دایی خوب من. هم بازی کودکی.
و بغض می کنم. نگاهم را بر می دارم از چشمان مشتاقش که فکر می کند می خواهد حرف های باب میلش را بشنود و ذوق کرده است.
_ من و تو خیلی شبیه به هم نیستیم. راستش من توی این دنیا زندگی می کنم، نه توی رویا. همین جایی که همه آدم ها زندگی می کنند. منظورم آدم هایی که با خیالاتشون زندگی می کنند نیست. چون این افراد برای رها شدن از سختی و رنج زندگی حقیقی به خیالات و آرزو هاشون پناه می برند. طبق واقعیتی که می سازند و یا ساخته شده براشون زندگی می کنند و وقتی که به سختی های دنیا می افتند بیمار و بی تاب می شن.
#بہشیرینےڪتاب
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh