eitaa logo
اِࢪیحا(:
1.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
555 ویدیو
35 فایل
حرفی، پیشنهادی: https://harfeto.timefriend.net/16676543863446 پیامهاتون خونده میشه🚶🏽‍♂🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
یا حَضرَت ِ حَق... نذر ڪردم ڪه اگر سهم من از عشق شدۍ😍♥️ دو سه رڪعت غزلِ شاد بخوانم هر روز!😁✌️🏼 @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 📿 تسلیم ؛ تمامِ حقیقت سجده است! سَری بر نیزه و سر دیگرے بر سجده‌ ... 🌿سجده‌اے در اوج قلّه‌ے تسلیم؛ که مایه فخر "أهل السّمٰوات" است! @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... انا زلت أعتقد أنك تحبني❤️ هنوزهم خیال میکنم دوستم داری:)... @Shahidzadeh
بـسـم‌اللھ
اِࢪیحا(:
بـسـم‌اللھ
هم اکنون محفل شب جمعه در این کانال
نگرانی پیامبر از بی قراری امت.mp3
2.51M
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 🎵نگرانی پیامبر از بی قراری امت...!! ✓•°|پِیٰامِ‌مَعْنَوی|°•✓ ✓•°|اُسْتٰادْ‌ عالے|°•✓ @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... خانه‌ام‌رامیفروشم خرج‌صحنت‌میکنم:)💔 @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... ..▪️▫️◼️.. دو آرزو به دݪ مادر جوانش ماند ڪفن براے حسین و حرم برای حسن ... @Shahidzadeh
اِࢪیحا(:
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... +حسن،پیر شد💔... #رزق‌معنوے #شہیدزادہ @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... آن پرچمی که دست علمدار کربلاست از گوشه ی عبای حسن افریده اند:) @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... از هـرغـریب‌در وطنِ‌خودغریب‌تـࢪ ازهـرچـہ‌روضھ روضھ‌ات‌آقاعجیب‌تࢪ...🖤🥀 @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 💚[عُمْرےٖاسٺ‌دخیٓݪَم 🖤بِہ‌ضَریحے‌ڪِہ‌نَدٰارےٖ] @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... صدای گريه شيرين بلند می شود، سرم را مثل يک وزنه سنگين شده بالا می آورم. رگ هايم تير می کشد. درد در تمام سلول هايم سر به فرياد بلند کرده است. شيرين حرف می زند و پدر برايش جواب ها دارد. فقط وقتی به خودم می آيم که زير سرمم. بدنم می سوزد. آتش در تمام تنم زبانه می کشد. چشمم را که باز می کنم، حس می کنم حرارت از چشمانم بيرون می زند. می سوزد و اشک سرازير می شود. می بندمش. کسی سَرم را نوازش می کند؛ اما از ورای هرم گرما نمی توانم ببينم. - ليلاجان! خوبی خواهری؟ يک بار فکر می کردم خوبی حس است يا فعل؟ اما الآن می گويم: خوبی الماس اين است که ناياب است. نه! من ديگر هيچ وقت خوب نيستم. - چی شديد تو و مصطفی؟ اسم مصطفی در ذهنم تکرار می شود. چه بر سر من و مصطفی آمد. الآن او هم تب کرده است؟ او هم بيمارستانی شده است؟ حتما از غصه درد های شيرين است. نمی توانم حرف بزنم. تا دکترها اجازه بدهند و برويم يک روز طول می کشد. نگران تبم هستند که پايين نمی آيد. توی ماشين، علی آهسته برايم حافظ می خواند. جز اين تحمل هيچ ندارم. سراغ مصطفی را نمی گيرم. می ترسم از جواب ها. چه قدر پير شده، شايد هم چشمان من ديدش عوض شده است. دنيا تب کرده است. مادر برايم شربت عسل و کاسنی می آورد. نمی خواهم؛ يعنی نمی توانم که بخواهم. نفرت معده ام هنوز بر طرف نشده است. چهل و هشت ساعتی در تب می سوزم. اين روزها که به ساعت نمی گذرد. به ثانيه دور می زند و برای من دير و تلخ می گذرد. بايد امشب اسم تک تک افراد اطرافم را بنويسم و ببينم که کدامشان کمکم کرده تا من کس ديگری بشوم؛ متفاوتِ متغيرِ پيشرو. دنبال بی نهايت رفتن با کدامشان ممکن است؟ همه که اهل ماندن و گنديدن هستند. بايد کسی را پيدا کنم که مثل همه نباشد. هزاران فکر در مغز سوزانم، می آيد و می رود؛ يعنی اگر مصطفی همان ابتدا تن به همراهی با شيرين می داد، او خراب نمی شد؟ مصطفی که بوده، من هم که نبودم، پس چرا شيرين آنقدر زشت زندگی کرده است؟ من حتم دارم اگر عفيف می ماند، حالا بچه هم داشتند. چه با هم، چه با ديگری. ديشب فهميدم که شيرين از تمام کارهايش در اين مدت، نه تنها لذت نمی برده، بلکه زجر سنگين بر باد دادن حيا و نور وجودش در لحظات تنهاييش، او را کشته است. شايد هم لذت واقعی را مصطفی می برده که هر بار هوسش را به بند می کشيده و در سخت ترين سن، خودش را پاک نگه داشته است. اصلاً اصل لذت همين است. به آنی که شأن تو نيست، دل نبازی؛ هر چند که بهترين جلوه را مقابلت کند. الحق که حضر ت امير(ع) چه فرموده است: بها و ارزش شما بهشت است، به کمتر از بهشت خودتان را نفروشيد. در تب که می سوزم، موحد می شوم. حتماً مصطفی هم که در بند ترک هوس بوده، رنجی را که تحمل کرده، ثمره اش شده همين. اين سه روزه بدون او عجيب سخت گذشت. پنج روز بيشتر تا قرار عقد باقی نمانده است. همه ساکت اند تا شيرين تصميم بگيرد. حتی مصطفی که دلم برايش تنگ شده و از نبودنش می ترسم؛ يعنی تا کی بايد در حسرت لحظه ای بهتر باشم؟ بيست سال کنار پدربزرگ و مادربزرگ به اين اميد طی کردم که روزی کنار خانواده قرار می گيرم. هر چند که آن بيست سال هم جز سختی دوری هيچ غصه ای نداشتم. يکدانه ای بودم زير چتر محبت شديد و ناز و نوازش. حتی وقتی هم که مريض بودند و پرستارشان بودم، زبانشان آنقدر محبت می ريخت به پايم که مشتاقانه دورشان می چرخيدم. دنبال مقصر گشتم و گشتم تا يقه پدری را گرفتم که بيش از همه سر می زد و محبت می کرد. شايد چون جلوی چشمم بود. يا شايد چون مظلوم تر و کم حرف تر بود. شايد هم خودش خواست که سيبل تمام اتهامات من بشود، اما بقيه راحت باشند. بعد که همه اينها تمام شد مصطفی آمد. پر محبت و پر نشاط. @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... ڪسے‌ڪہ‌حمام‌رفتہ‌اسٺ‌و لباس‌تمیز‌پوشیده‌،‌همین‌کہ‌یڪ سیاهی‌روےصورت‌یا،لباسش‌بنشیند‌ مےفہمد... ولے‌ڪسے‌ڪہ‌مثلا‌ًدر‌مڪانیکے‌کار‌کرده‌و‌ سیاه‌شده،‌ هر‌چقدرهم‌که‌‌خاڪ‌بخوردوسیاه‌شود‌ متوجه‌نمیشود... گناه‌هم‌،همین‌طور‌اسٺ ڪسے‌ڪہ‌تزکیه‌کرده‌و‌خودش‌را‌تمیز‌کرده‌ میفهمد‌یڪ‌گناه‌چقدراثردارد... ولی‌کسی‌کہ‌غرق‌گناه‌است هرچقدر‌هم‌که‌گناه‌ڪند،ککش‌هم‌نمےگزد!! @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... ♥️❤️♥️ تمام شبڪـھ‌ هاے دنیا مجـازیست و مڹ در ایݧ هیاهـوے مجازے دلـم را تنھا بہ حـقیقت شبڪھ هاے ضـریح تو گرھ زندھ ام ... @Shahidzadeh
بسم‌الله
رفقا میدونید
همه چیز از شهادت پیامبر شروع شد
پیامبر که از دنیا رفت، علی خونه نشین شد
محسن ِ زهرا کشته شد
بیت‌الاحزان شد خانه‌ی ام ابیها
حسن زهر نوشید
و حسین به قتلگاه رفت ...
میدونی چرا؟
تا پیامبر بود، کسی جرئت توهین و اهانت نداشت
ولی امان از نبود او ...
...💔
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... •خوشبختےیعنے: ٺوزݩدگیت‌امام‌رضادارے یہ‌عڪس‌ڪنار‌خادما‌دارے،،، خوشحالے❣ •خوشبختے‌یعنے: نوݩ‌ـونمڪ‌خورده‌ۍ‌زهرایے توخیمہ‌ۍ‌حضرت‌ِسقایے،،، خوشحالے🙃 @Shahidzadeh