eitaa logo
اِࢪیحا(:
1.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
555 ویدیو
35 فایل
حرفی، پیشنهادی: https://harfeto.timefriend.net/16676543863446 پیامهاتون خونده میشه🚶🏽‍♂🎈
مشاهده در ایتا
دانلود
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... از زندگی سيرم و جز دفتر خاطراتم چيزی برنمی دارم. دفتر را که باز می کنم، برگه ای از ميانش می افتد. خم می شوم و برمی دارمش. کامم را تلخ می کند. نامه علی است که برای تبريک قبولی ام در کنکور نوشته. چشمانم دوباره مرورش مي کند. مچاله اش می کنم. ياد تحيّر آن زمانم افتادم. بين ماندن و پرستاری از مادربزرگ يا رسيدن به آرزوی درسی ام. آن موقع ها در تنهايی ام گريه می کردم و حالا خوشحالم از زمانی که سپری کرده بودم. اطرافيانم کم نبودند که زندگيشان با طعم ليسانس و فوق بود، اما گاهي طعم ها تقلبی می شود. مادر می گفت درس اگر فايدهاي جز مدرک نداشته باشد، همان بهتر که نباشد. شرايط سختی داشتم. رتبه دو رقمی را از دوستانم پنهان کردم تا برای نرفتن سرزنش نشوم. آن ها رفتند و من در طالقان شدم عصا. خانة طالقان آرامش بخش تمام اين چند روزيست که در آن درمانده و عاصی بوده ام. شب که می رسد تازه می فهمم که امروز چه اتفاقی برايم افتاده است. مدام تمام حرف ها و لحظه ها را مرور می کنم. از رفتار و گفتار سهيل سر در گم تر مي شوم. خسته و ناراحت روی تختم دراز می کشم و به خاطراتم پناه می برم. قلمی نياورده ام تا بنويسم. اشک پرده توری می شود و مقابل ديدم را می گيرد. تمام خاطرات آن سال ها برايم زنده می شوند؛ با پدربزرگ تا امامزاده رفتيم. مادربزرگ زودتر از ما رفته بود کنار مزار عمو تا عکسی را که من نقاشی کرده بودم عوض کند. موهای کوتاه شده اش را بلند کشيده بودم و سربند سبز و قرمز روی پيشانی اش طراحی کرده بودم. نگاه خندانش را عمق داده بودم و خلاصه از هر عکسش قسمتی را کشيده بودم که می خواستم. زيبا شده بود. مادربزرگ نقاشی ام را برد که بالای قبر بگذارد و ما می رفتيم تا زيارت کنيم و بياوريمش. پدربزرگ اول رفت تا به امامزاده سلام بدهد. وقتی که نيامد رفتم صدايش کنم، آرام سر گذاشته بود به ضريح و انگار چند سالی بود که خوابيده بود. تلخي ديروز و حسرت گذشته، تمام وجودم را می سوزاند. دلم می خواهد همه گذشته زنده شود و من با ديد ديگری در آن زندگی کنم و ديگر حسرت هيچ نداشته ای را نخورم. ياد وصيت پدربزرگ می افتم و آرام برای خودم زمزمه اش می کنم: از پدري که فانی است و می ميرد به تو نوه عزيزم! پدري که می بيند؛ زمان دارد با سرعت می گذرد. طوری که تو حتی نميتوانی برای يک لحظه نگهش داری و... ليلاجان! من کسی هستم که زندگی ام را پشت سر گذاشته ام، بدون آنکه حواسم باشد پير شدم، و هيچ چاره ای هم در مقابل اين خاصيت دنيا نداشتم. اين روزها ديگر دارد وقت من تمام می شود. درحاليکه تو اول راهی، اول راه شيرين جوانی. همان راهي که يک روز من با چه آرزوهايی اولش ايستاده بودم و فکر هم نمی کردم به آنها نرسم، فکر نمی کردم کودکی و نوجوانی و جوانی پرشور و شيرينم اين قدر زود بگذرد، و دچار اين همه بلا و سختی بشوم. باور نميکردم که به اين سرعت تمام شود، درحاليکه من هنوز تشنه يک روز ديگر آنم. اما اين قانون دنياست: تمام شدن. فقط مواظب باش گولت نزند که فکر کنی دائمی در آن می مانی. من و مادربزرگت دير يا زود می رويم. توی عزيز دردانه می مانی و خواهش پدر پيرت اين است که: بمان، اما خودخواه و هواپرست نمان. با خدا زنده بمان عزيز دلم. پتو را روي سرم می کشم تا خودم را پنهان کنم و با هزار کاش می خوابم. @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... سر و صدای گنجشک ها باز به دادم رسيد. با عجله بلند می شوم که سرم گيج می رود. دستم را به ديوار می گيرم. چند لحظه چشمانم را می بندم تا خون به مغزم برسد. نمازم را که می خوانم همان جا کنار سجاده می خوابم. سکوت خارق العاده خانه و صدای پرندگان آرامشی درونم القا می کند خيال انگيز. اين بار از شدت گرسنگی بيدار می شوم. از اتاق که پا بيرون می گذارم با صدای سلام پدر، از جا کنده می شوم و بی اختيار جيغ می کشم. - ببخشيد. حواسم نبود شايد بترسی. حال بدی پيدا می کنم. پدر ليوان آبی را که تکه های ريز نبات تهش پيداست مقابلم می گيرد و حالم را می پرسد. ليوان را به لبم می گذارم. بوی گلابش مغزم را آرام می کند. با مکث عطرش را نفس می کشم و آرام آرام می خورم. پدر با انگشترش بازی می کند و دست آخر می گويد: - ليلاجان! اگر حال داری و وقت، يه خورده با هم صحبت کنيم. حرفی نمی زنم؛ حرفی ندارم که بزنم. نمی خواهم حرفی بزنم که ناراحتش کنم. سرش را بالا می آورد و يک پايش را ستون دستش می کند. - ليلاجان! شايد شما فکر کنی، يعنی... قطعا اين حس رو داري که من خيلی در حقت کوتاهی کردم. گفتم شايد امروز وقت خوبی باشه تا با هم صحبت کنيم. البته اين را هم بگم که عمل سهيل را دفن می کنم توی قلبم. نفس عميقی می کشد. خيالم راحت می شود که سهيل را تمام شده می داند. طوفانی بود که وزيد، ويران کرد و تمام شد. شايد اين فرصتی که پديد آمده بهترين زمان برای پرسيدن سؤال هايم باشد و شنيدن آنچه که بارها خواسته ام و کسی نبوده تا توضيحی بدهد. سرم را بلند می کنم و می گويم: - چرا بين من و خودتون جدايی انداختيد؟ سؤالم خيلی صريح است، اما من حالم به همين صراحت خراب است... بغض گلوگيرم می شود و سکته ای توی صدايم می اندازد. - من ساعت ها فکر می کردم به اين نبودن خودم کنار شما. به اين تحمل تنهايی ها. آب دهانم را محکم قورت می دهم تا همراهش بغضی را که مثل گردو در گلويم نشسته فرو ببرم. سخت است. پايين نمی رود، نه بغضم و نه گرمای تب دار بدنم. پدر سکوت کرده است. هميشه تصور می کردم اگر مقابلش بنشينم چه حرف هايی خواهم زد و الآن... - بدتر از اون اينکه خواهرم کنار شما بود و من تنها بودم. هنوز نگاهش رو به پايين است. از خودم بدم می آيد. چرا بايد او را در تنگنا قرار بدهم. حس می کنم تک و توک موهای سياهش دارد لحظه ای سفيد می شود. نگاهش را تا صورتم بالا می آورد. چشمانش غرق اشک است. دوست ندارم ببينم و زود چشم می بندم و سرم را پايين می اندازم؛ اما آرام نمی شوم. - تو پنج دقيقه زودتر از مبينا به دنيا اومدی. علی تازه چهار سالش بود. شرايط کاری من رو هم حتما از مادربزرگ خدا بيامرزت شنيدی. بعد از به دنيا اومدن شما، مادرتون مريض شد. مکثی می کند و نفس عميقی می کشد - اون موقع علی کوچيک بود و مبينا هم بعد از اينکه به دنيا اومد به خاطر حال بدش توی دستگاه بود. شرايط سخت شد برامون... با اخمی که باعث می شود چهره اش دردناک شود صورتش را درهم می کشد. حس می کنم دارد خاطرات آن روزها را به صورت زنده می بيند. - با اينکه تو خيلی آرام بودی، حال مادرت باعث شد همه چيز به هم بپيچه. نمی شد سه تا بچه رو با هم جمع و جور کنيم. @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... ...‌/🌈🤩🌈🤩/... خدا، منو واسه خودش *خلق* ڪرده! کل دنیارو براے من، منو براے خودش...🙃 °•|√😇√|•° @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... |°•..∞..•°| خوشبختی یعنی: رفیقی داشته باشی که هیچوقٺ تنهات نزاره! "🌈😇" @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... صبر پرید از دݪم عقݪ گریخٺ از سرمـ تا بہ ڪجا ڪشد مرا مستے بے امانِ ٺــ💗ــــو... @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... مݩ از آن حسن روز افزون ڪہ یوسف داشٺ دانستم... • • • ڪہ عشق از پرده ے عصمٺ بروݩ آرد زلیخا را... @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... ♦️🔸♦️ 🔸♦️ ♦️ الهـے اے فݪڪ دیگر نگردے اگر دور سر ِ حیدر نگردے الهـے اے نفس بـےیاد ِ زهرا اگر رفتے بہ سینہ برنگردے @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... |...🤔...| گر می‌روے بی‌حاصلے گر می‌برندټ واصلے بردن ڪجا رفتݩ ڪجا...؟! !°•! ! @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... °...|💌🖇💌|...° هرگز به "خاݪق" نمی‌رسے مگر از "خَلْق" دݪ بِبُرے @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 🕊🔻 عشــــــــــق یعنی: جوان باشــے خوش سیما باشـے و شهوتت در اوج خودش باشد ولــــــــــی... فقط بخاطر رضایت خـــــدا و امام زمانت 👈گناه نکنی👉 @Shahidzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای سحر استاد‌موسوی‌قهار.mp3
3.17M
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 🌙مناجات دعای سحر با نوای استاد موسوی قهار @Shahidzadeh
یا حَضرَتِ حَق... لَن تَجِدَ مِن دونِهِ مُلتُحَدًا هرگز جز او پناهی نخواهی یافت...! @Shahidzadeh
یا حَضرَتِ حَق... |•💌•| خدایا این اندوه را از امت به حضور آن حضرت برطرف کن، و در ظهورش برای ما شتاب فرما، که دیگران ظهورش را دور می بینند، و ما نزدیک می بینیم، به مهربانی ات ای مهربان ترین مهربانان. @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... |..•🌈♥️🌈•..| ــۅ بِرَحْمَتِڪَ تَعَلُقیٖ و تعلق خاطرم بہ رحمٺ توسټ...😌 |°..😇..°| @Shahidzadeh
یا حَضرَتِ حَق... وَ مَن یَتَوَکَّل عَلی اللهِ فَهُوَ حَسبُه و ڪسے ڪہ بر خدا توڪݪ ڪند، خدا برایش ڪافے است... @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 🙂🌱🙃🌱🙂 🌱🙂🌱🙃 🙂🌱🙃 یٰآ مَنْ اَضْحَکَ ــوَ اَبْکیٰ اۍ ڪسے ڪہ مےخندآنے ـو مےگریانے😊😔 🙂🌱🙃 🌱🙂🌱🙃 🙂🌱🙃🌱🙂 @Shahidzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 💠دعای روز بیست و دوم 🍀اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ فَضْلَكَ وأنـْزِل علیّ فیهِ بَرَكاتِكَ وَوَفّقْنی فیهِ لِموجِباتِ مَرْضاتِكَ واسْكِنّی فیهِ بُحْبوحاتِ جَنّاتِكَ یا مُجیبَ دَعْوَةِ المُضْطَرّین. @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِحَق.... •|دِݪ‌ڪِہ‌شُدبِیٺِ‌حُسَیـ‌ْـݩ(:∞نَقْش‌وݩگٰارَشْ‌زِیْنَبْٰٓ اَسْت💔 ●●ツ 😉 @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... °•|🤗|•° خدایا ممنونم که... @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... ...|😓💔|... میخورد خون ِ دلم❣️ مردمک ِ دیده سزاست! که چرا دل ❣️ به جگر گوشه ی ِ مردم دادم... :/ @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... هرکسی رو دیدید که روابط اجتماعیش خوب نیست یا میرنجد یا میرنجاند.... او روابطش با خدا درست نیست ••🌹⁦✿🌹⁦✿🌹⁦✿🌹⁦✿🌹• ✓•°|پِیٰامِ‌مَعْنَوی|°•✓ ✓•°|اُسْتٰادْ‌پَنٰاهٓیٰانْ|°•✓ @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... پر ڪن از باده ی چشمتـــ، قدح صبح‌مــرا... خود بگو من ز ِ تـــو سرمستــ. شوم، یا خورشيــد...؟ بہ وقٺ←۷:۳۰ 🤗 @Shahidzadeh
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... 🌱🍋🌱🍋🌱 🍋🌱🍋🌱 🌱🍋🌱 🍋🌱 🌱 از اشٺباهاٺ بقیہ درس بگیر ، وقٺ نیسٺ همہ رو امٺحاݩ کݩیم :) 11:11' @Shahidzadeh
یا حَضرَتِ حَق... قَبـول دارم کـهنه شــده ام آنـقدر کــهنه ؛ کــه می شــوَد رویِ گَرد و خـــاک تَنـــَم یــادگــاری نــوشت خیـــالی نیست تـــو هم بنویس و بـــــرو...): @Shahidadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... چرا همسرم بعد از ازدواج دیگه عاشقم نیستــ☹️ ✓•°|پِیٰامِ‌مَعْنَوی|°•✓ ✓•°|اُسْتٰادْ‌پَنٰاهٓیٰانْ|°•✓ @Shahidzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا‌حَضرَت ِ‌حَق... کیو واسه همسر آینده‌م انتخاب کنم؟🤔 ✓•°|پِیٰامِ‌مَعْنَوی|°•✓ ✓•°|اُسْتٰادْ‌پَنٰاهٓیٰانْ|°•✓ @Shahidzadeh