یاحَضرَت ِحَق...
...💌🖤...
در چنیݩ روزے
قبر ِ چہار امام ِ ما را
ویراݩ ڪردند...
خوݩ نباید گریسٺ؟!
#اماممن
#تسلیٺ😭
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
مثلا ی روز امام حسین بیاد دستتو بگیره بگه جای تو پیش قائم ماست:)🌱♥
#بیوےجذاب
#بیودزدی😉
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
+ شمایے ڪہ
کیلو کیلو ادعا داری ،
گِرم گِرم عمل مےڪنے؟!
#ادّعا
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
...🌈✨🌱..
وَلَقِّنِي كُلَّ سُرُورٍ
ــۅ هرگونہ دݪخوشـے را بہ دݪم انداز...
#جرعہاےمناجاٺ
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
لامصب!!!
خودم 😎 این قدر جاذبه دارم😌 یک ثانیه در میون، عاشق ِ خودم میشَم!😉
#هعی!
#روزگارِعاشقی!
#اندراحوالاتقرنطینه
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
آدمیزاد عجب موجود ِ ...😓
وِلِش!
آدمیزاد عَجَب موجودیع!!!😶
#هعی!
#گاهی_ادمین!
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یا حضرَتِ حَق...
قرار عاشقۍ...
دعای عـــہــــد♥️
#امامزمانم
#اَللهُمَّعَجِّلِوَلیِّکَالفَرَج
#دلتنگتوامحضرتبارانکجایی..
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
..🌈✨♥️..
هَر صُبح سوےِ کَرب و بَلا
گِریِه میڪُنَم
هِجرِ بِہِشت، چارِه نَدارَد
بِجُز بُڪاء ...
#اربابدلتنگیهایم
#حسیــݩ
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
:)
وَهَرکَسی را خُدا گمراه🤐 کنَد 🖇✂️
هدایت کننده 📜ای برای ِ او 😧 وجود نَخواهَد داشت!!!!
...|رَعد|...
دل.نوشت: جِگَر ِ این قرآن رو بخورم مَن !
با این آیه های ِ خفَنِش!😍😋
#هدایت_تنهابرای_متقین_است!
#آیه_گرافی
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
عاشِق شُدَن به زیبایی نیس..🙃
من خودَم عاشق ِ چند تا آدم ِ زِشتَم!😉
یکیشم توئی😎
#رفیقِ_مهری_ام!
#عاشق_زشتی_هات!😝
#گاهی_ادمین!
پ.ن:البته رفیق ِ من خیلی ماهه!😜
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
...|درسته که میگن : عَجَلهِ کار ِ شِیطونهِ|...
وَ مَن تو داشتن ِ تو عَجَله ِ کَردَم!
که حالا نَدارَمِت!
:|
#ندارمت!
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
..✨🌱♥️..
🍃وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ•••
↓
ما میدانیم سینهات از آنچه آنها میگویند تنگ میشود(و تو را سخت ناراحت میکنند).
|سورهـ مبارکه حجر|
..💌🖇..
#آیه_گرافی
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق
💌 دلنشینترین عشقبازی
✓•°|پِیٰامِمَعْنَوی|°•✓
✓•°|اُسْتٰادْپَنٰاهٓیٰانْ|°•✓
#ڪݪاماسٺاد
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
کارای لذت بخش💫
جمعیش بیشتر حال میده!!😍
مثل
کتاب📖 خوندن!!
داریم یه کتاب📚 خوشمزه🍧 رو با همدیگه میخونیم،
تو و رفقات هم دعوتی...😋
نگی نگفتیم...😜
#رنج_مقدس
#نرجس_شکوریان_فرد
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
#رنج_مقدس
#قسمت_شصت_ام
راست می گويد. وا می رود از حقيقتی که فراتر از ذهن او درون وجود پدرش می جوشد و در رگ های قلبش رسوب می کند. خيلی نمانده تا پدر دق کند. با صدای آرامی می گويد:
- وقتی حرکت می کنی ديگه خيلی نمی شه تغيير برنامه داد. اگر قبلش فکر کردی و عزمت رو جزم کردی، همه کار کرده ای، اما بعد از حرکت درگير حاشيه ها می شی. به سختی می افتی تا بخوای يک ساختمان را خراب کنی و از نو بسازی.
می فهمد چه می گويد.
- آره بابا، منظورم همون فرصت های خوب زندگيته که داره می سوزه.
سرش را پايين می اندازد. راست می گويد پدر. اشتباهاتش دارد می سوزاندش. آرام می گويد:
- درستش می کنم، شما غصه نخور.
آه پدر، آتشی است که به دل جنگل می افتد:
- پدر نشدی علی جان. پدر مهربانیش در ذهن احدالناسی نمی گنجه، دلسوزيش هم خودش رو بيشتر می سوزونه، چون فرزندش باورش نمی کنه، برادری و همراهيش رو هم سنگين و دير قبول می کنه.
- من همه زندگی شما هستم که اينجا جلوتون نشسته، سرافکنده تون نمی کنم.
سرش را پايين می اندازد و ادامه می دهد:
- شايد گاهی به خاطر جوانی يه حرکت اشتباه هم بکنم، اما می شه به محبت و برادری شما تکيه کرد، يعنی من شما را به عنوان عقلم قبول دارم. چه پيشم باشيد و چه نباشيد.
سکوت مثل مسکنی در وجودشان می نشيند. گنجشکی از پنجره باز مسجد داخل می شود و کنارشان می نشيند و نوک به قالی می زند.
- علی جان! جوانی من و تو چه فرقی داره؟
صدايش درد و غم را با هم دارد. سرش را بالا می آورد. دوست ندارد به خاطر او گوشه چشمان قهوه ايش چروک بيفتد و ابروانش درهم برود. صلابت و متانت صورتش را از هميشه بيشتر می خواهد.
- غير از چروک های صورتم و سفيدی موهام، تو همون، همه من هستی؛ جوانی من، عقل من. بلکه بايد بيشتر از من باشی. پس فرق کجاست علی؟
عالم خلقت کار خودش را يکسان انجام می دهد. مخلوقات هستند که زير همه چيز می زنند، هم زمان آمدن منجی را به تأخير می اندازند؛ هم زمينه را آلوده می کنند. آدميزاد از جان خودش چه می خواهد که اين قدر بی رحمانه عقل را پس می زند و با شهوتش می خواهد تک عمر دنيايی اش را اداره کند.
- فرق شما با من و مسعود و سعيد و همه اين هايی که اينطور توی خيابونای شهر می بينيد، می دونی چيه؟ شما اول شنيديد، بعد حرکت کرديد. از مردش هم شنيديد؛ وقتی هم حرف می زد بلندگوهايی نبود که صداشو خدشه دار کنه، اما الآن همه اش دور ما شلوغه. چه قدر برامون برنامه و حاشيه و سرگرمی درست کردن. اگه همين حالا شما بياييد توی دانشگاه ما، بچه های زيادی شما رو که جون و جوونيت را گذاشتی برای دفاع از همين ها، قبول ندارند و شايد اصلاً تکفيرت هم بکنن.
#بہشیرینےڪتاب
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
#رنج_مقدس
#قسمت_شصت_و_یکم
پدر انگار دلش می خواسته غير از اين ها را بشنود. او نمی تواند دلش را به دست بياورد. چشمانش رد اسليمی ها را می گيرد و در آبی شان غرق می شود تا شايد کمی به آرامش برسد. توقع دارد حرف را پدر تمام کند.
- نمی گم هميشه، اما گاهی می شه سر بزنی به کسی که اگه دستت رو سمتش دراز کنی، محکم می گيره و همراهت می آد تا برسی. من اون عقل رو، اون دست پر محبت رو تجربه کردم. هر وقت کنار عقلم به مشورت نشسته، سود کردم.
مکث می کند. منتظر است پدر واضح تر حرف بزند. اما بلند می شود و آرام از او می گذرد. سود و ضررش را گم کرده است. ميل و عقلش درهم شده است. آب و آتشش و زمين و زمانش را نمی تواند اداره کند.
مديريت غايبی می خواهد که هم سيرابش کند و هم آتشش را به نور برساند. همان ابراهيم آتش خاموش کن، عيسای معجزه گر يا موسای به طور رفته را می خواهد. بالاخره محبت کسی را می طلبد که زرتشتی و مسيحی و يهودی و مسلمان در پی اش بوده اند.
تا الله اکبر نماز، در همان جا می ماند تا بتواند از تلخی اين امتحان، شيرينی بيرون بياورد.
**************************************
دفتر را می بندم. دستم روی لبم محکم می شود تا باز نشود به فرياد. چشمانم را می بندم تا به خودم بگويم خوابم و هر چه خوانده ام در بيداری نبوده است و اگر چشم باز کنم ديگر هيچ خبری نيست. دلم می خواهد علی در را باز کند و بگويد اين قصه خيالی را برای قوت گرفتن نويسندگی اش کار کرده است.
از اولش هم شک کرده بودم، اما انگار دلم نمی خواست باور کنم. دلم طالقان را می خواهد و سادگی و بی غل و غشی مردمانش را.
زلالی چشمه را می خواهد و همراهی کوه و پناه امامزاده را. کسی به در اتاقم می زند و در آرام باز می شود. چشم باز می کنم و سر می چرخانم. علی است که آرام در را پشت سرش می بندد.
مقابلم می نشيند و دفتر را برمی دارد. حرفی نمی زند. من هم دلم نمی خواهد حرفی بزنم. حالا معنای خيلی از حرف های علی را می فهمم. تا الآن فکر می کردم مدام نصيحتم می کند، اما داشته دريافت هايش را برايم هجی می کرده است. هرچند ته دلم خوشحال می شوم که علی از شيرينی هوس به لذت عقل پناه برده است.
#بہشیرینےڪتاب
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
..🌈♥️✨🌱..
اِرحَم مَن رأسُ مالِهِ الرّجاءُ و سِلاحُهُ البُکاءُ
رحم کن به کسی که سرمایهاش امید به تو و اسلحهاش گریه است.
..💌🖇..
...|°•💔•°|...
#جرعہاےمناجاٺ
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
آ خُدا ...🍃
_جانم!
از اینکه تو رو دارِم خیلی شادَم!🙃
_مَنَم!
ینی می شه مکالمه یِ ما و خدا باشع ؟!
#بعدِشهادت
#انشاءالله!
#کاش_که_داشته_باشَمِت!
#گاهی_ادمین
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
:):
_یه کار ِ خوبی کرده !!!🥳🤩😍
خب می تونسته که کرده 🙄 ناامید نشیا!🤗
#نا_امیدی_ممنوع
#گاهی_ادمین!
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
مَن اَز اِنتِشار ِ خَستِگی ها خَسته ِ اَم ! :(
کَمی مُثبَت لُطفا!👌🏻
#خسته_از_خستگی_ها_نویس!✍🏻
#گاهی_ادمین!
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh