eitaa logo
@ersaly2
212 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
3 فایل
این کانال برای پیام‌های پر ارسال و همچنین شما دوستان نزدیک تشکیل شده است
مشاهده در ایتا
دانلود
‌🔻شهادت روی پیاده‌رو توصیف اولیه از غیرتمندی مردی اهل دیار سربداران؛ شهید مهندس : «بر اساس شنیده‌ها» 🔹ساعت به نُه و نیم نزدیک می‌شود؛ حمید دارد می رود دنبال دخترش. آوا خانه رفیقش است. حمید رسیده به فلکه سه گوش. افتاده است توی خیابان ابوریحان. آن دور و برها ظاهرا خلوت است. پرنده پر نمی‌زند. چراغ برق های خیابان نفس شان تازه نیست، خوب نمی‌دمند. کتاب فروشی و مغازه اِسنُوا و دیگر جاها تعطیل است. طبیعی ست؛ ساعت نه و نیم شب، آن هم جمعه چرا باز باشند؟! 🔹چشم تیز می‌کند. می بیند سه پسر افتاده‌اند به جان دو دختر. نزدیک‌شان شده‌اند. چنگ می‌اندازند سمت دختران. پسر دستش را چنگک می‌کند دور مچ دختر، می‌کشدش حریصانه. حمید خیابان را رد می‌کند پا می‌گذارد توی پیاده رو. می‌رود که مثل همیشه مثل دفعه‌های پیش سد بزند جلوی آدم‌های نامردی که دنبال لذت طلبی‌اند. 🔹پسران می خواهند دو دختر را به زور ببرند توی ماشین. ماشین شان را آن طرف پیاده رو یا خیابان گذاشته اند. دختر خودش را می کشد عقب. نمی دانم داد می زند کمک می خواهد یا نه. پسر وحشیانه دختر را می کشد. حمید که می بیند از آن طرف خیابان می آید. داد می زند که ول کنید چه کارش دارید؟! 🔹خودش را می رساند. توی دل دختران لرزه افتاده است. نمی دانم حمید آن لحظه دخترش آوا آمده بود جلوی چشمش یا نه. ولی هر چه بود رفته بود وسط معرکه که نجات دهد. پسر سیاه پوش، پیرهن می زند بالا چاقو را از کمرش می کشد بیرون. حمید با لگد می رود سمت پسر. پسر دوم می پیچد پشت حمید. حمید یک لگد دیگر می زند به پسر جلویی. پسر دوم از عقب چاقو را تند تند فرو می کند توی گُرده حمید. پسر دیگر از جلو چاقو را می زند توی سینه حمید. پسر سوم که لباس زرد پوشیده، ایستاده است نگاه می کند. دختری که ماسک زده چیزهایی می گوید. دختر دیگر که موهایش ریخته ست روی شانه اش بدون روسری چیزی نمی گوید. چاقوست که از جلو و عقب توی تن حمید می رود. حمید نمی تواند نفر عقب را بزند. فقط مشت هایش می رود به سوی جلو. نفر عقب تا جا دارد با سنگ دلی و تیرگی، تیغ تیز فرو می کند. دو مرد از آن طرف پیاده رو می آیند راه شان را کج می کنند می افتند توی سرازیری خیابان و ناپدید می شوند. نبوده اند انگار هیچ وقت. 🔹دو پسر حمید را ول می کنند می ایستند جلویش چیزهایی می گویند. حمید جواب می دهد دستش را می گیرد سمت شان. سه مرد از پشت حمید پیدای شان می شود. یکی از مردها که کچل است می رود دو پسر را دور می کند. 🔹خون دارد از از زیر پوست حمید می آید. بالا بافت های لباسش را رد میکند میرسد روی پیراهن. پشتش خیسِ خون شده. روی سینه اش هم خون زده و درد می‌کند. از زیر ماسک سفید رنگش یک کله نفس می کشد قلبش می زند. نمیدانم دارد به چه فکر می کند. آوا را یادش هست؟ آمده بود دنبالش؟ منتظر است. 🔹یک موتوری می رسد. حمید را که می بیند سوارش می کند. پیراهن حمید پرخون تر شده. نمی دانم موتور سوار به حمید چیزی میگوید یا نه. فقط گاز می دهد سمت چهار راه دادگستری. می رود بیمارستان. سر چهارراه یک نفر سرش را از پراید در آورده می گوید: «تلوتلو میخورد». موتورسوار تا می آید کاری کند حمید می افتد روی آسفالت. ترافیک می شود. مردم دوره می کنند. مغازه دارها سرک می کشند قاطی جمعیت می شوند. حمید دردش آمده چیزی می گوید: - کمک 🔹یک نفر زنگ می زند ۱۱۵. اورژانس زود می رسد. حمید را میبرند تو. تا میرسد بیمارستان رفته است توى كما. 🔹آوا نشسته است ثانیه میشمارد پدر بیاید زود برود خانه ولی از حمید خبری نیست. آوا شماره خانه را می‌ گیرد می گوید: بابا نیومده کجاست؟ 🔹یک ساعت بعد یعنی یازده شب از فرمانداری زنگ می‌زنند به همسر حمید می‌گویند: «آقای شما با کسی خصومت دارد؟» همسر حمید می‌گوید: «نه چرا می‌پرسید؟ یعنی دوباره به خاطر امر به معروف کاری کرده؟»... ✅کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
خانم باشی کم حجاب باشی ولی دلت با انقلاب و اسلام و شهدا باشه و به مداحی که یک عمر از امام حسین و حق و باطل و کربلا خونده، امر به معروف کنی و بگی پاشو برو کتاب را بخون تا در دام انگلیس نیفتی. فقط خدا به دادمون برسه و عاقبتمون بخیر کنه. ✍ حدادپور جهرمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 برای دانش اموزا زحمتی که والدینشون برای کسب روزی میکشن و نمایش میدن 🔹‌ هم انگیزه برای تلاش بیشتر به دانش آموزها میدن هم قدرشناسی از زحمات والدین
هدایت شده از بیداری ملت
19.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 چاقو تو رو نکُشت حمیدرضا 😔🔪 روایت متفاوت از لحظه شهادت (لطفا تا انتها ببینید و منتشر کنید) 🔴 👇 @bidariymelat
22.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
!! من هم توی قتل شهید شریکم! اما دستگیرم نمیکنن!!!😳😭 حتما ببینید سهم ما از این خون چیه!؟ ای شو👇 https://eitaa.com/joinchat/1179058499C4ee0700aeb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی‌تفاوت نیستیم، بی‌تفاوت نمی‌مانیم فرهنگ ما به غیر فرهنگ زنازادگان و بی‌بند وباران غربیست که نه جان ما مال و نه ناموس دیگران برایشان اهمیت ندارد. غیرت ما نشان از حلال زادگی مان دارد. 🔴 👇 @bidariymelat
هدایت شده از کارزار نرم
🔺عکس های شخصی رو پخش کردن که بگن و نبوده. 🤔 💢 ممنون که زحمت ما رو کم کردید، حرف ما هم همینه. بسیجی و حزب اللهی که معلومه میره وسط، اینکه یه آدم عادی رفته از جونش گذشته یعنی هنوز زنده است و اونی که میگه جایی در جامعه اسلامی نداره. @khakriz2
هدایت شده از کارزار نرم
✅ کارمند مجازی یک شرکت آمریکایی در تهران دستگیر شد. 💰 ساعتی ۳ دلار برای در خیابان !😳 یکی از دستمزدهای او برای طی یک ماه حدود ۵۰ میلیون تومان بوده است. این فرد به وجود افراد اجاره‌ای برای گردش بدون حجاب با موتور یا ایستادن در ورودی متروها اعتراف کرده! 🤔 ⛔️ به کسانی که این روزها با تیپ.های عجیب و غریب در اوج در جامعه تردد میکنند شک نکنید! 🧐 ⁉️برخی می‌گویند چرا حکومت بر روی تمرکز کرده؟! 🤔 دوستان .... درست دقت کنید 🔍 این دشمن هست که روی نابودي و جامعه‌ تمرکز کرده 🤔 و مداوم این خاکریز حیاتی را با انواع میکوبد، و ما ناچاریم که واکنش تدافعی داشته‌باشیم ⛔️ ✅ مطمئنا باز هم با و افزایش ، مردم شریف ایران هوشیارانه، در نهایت از طوفان این فتنه به سلامت و سربلندی عبور خواهند کرد. @khakriz2
🔰اگر صحنه برعکس می‌شد عبدالله گنجی مدیر مسئول مؤسسه همشهری در توئیتی نوشت: «‏اگر در همین صحنه سبزوار به جای ‎شهید الداغی یکی از اون دو نفر کشته شده بود، امروز تجمعات دانشجویی داشتیم، بزرگان حوزوی یک جریان بیانیه می‌دادند، اتحادیه اروپا بیانیه حقوق بشری می‌داد.» https://eitaa.com/ersaly2
🔰 ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند 🌹 ✍ مهدی عرفاتی 🔹 شهید حمیدرضا الداغی هم‌دانشگاهی من بود. اواخر دههٔ هفتاد. من ارتباطات می‌خوندم و حمید حسابداری (اگر اشتباه نکنم). من بچه مذهبی دانشگاه بودم و اون بچه خوشتیپ دانشگاه. ظاهراً هیچ صنمی باهم نداشتیم. 🔹 ماجرای آشنایی ما برمیگشت به جنجال و نزاعی که سرِ مسابقات فوتبال دانشگاه به راه افتاد. وسط بازی تیم ما، مدافع حریف یه خطای ناجور روی من کرد. من بلند شدم و اعتراض کردم. بازیکن حریف فحاشی کرد و من یه لحظه خون به مغزم نرسید و درگیر شدم. در کسری از ثانیه، ۷-۸ نفر ریختن رو سر من و کأنه با قاتل پدرشون طرف هستن… زیر مشت و لگد و فحاشی‌ها، حمید رو دیدم که به هواخواهی من وارد معرکه شده و داره یکی پس از دیگری رو می‌نوازه… تا جایی که یادمه ورزشکار بود و حتی توی مسابقات رزمی هم اسم و رسمی داشت. دعوا که تموم شد متوجه شدم هر دوی ما رو با تیزی نشون کردن؛ من گوش راستم و حمید گوش چپ... 🔹 رفتیم بیمارستان و سهم هر کدوم سه چهارتا بخیه شد و گوش‌هامونو پانسمان کردن. از فردا توی دانشگاه معروف شدیم به گوش‌بریده‌ها… 🔹 شکایت کردیم و دادگاه برامون طول درمان برید و دیه. ۲۵۰هزار تومن برا ضارب دیه بریدن. بابای طرف اومد به التماس و خواهش که ببخشیمش. یه کارگر ساده بود که یحتمل ۲۵۰هزار تومن، حقوق چندماهش میشد. از دست پسرش شاکی بود. حمید با همون برخورد اول راضی شد و منم راضی کرد که ببخشیمش و بخشیدیمش… این ماجرا شد دلیل دوستی منِ بچه مذهبی دانشگاه با جوان اول خوشتیپ و خوشگل دانشگاه. 🔹 پریشب یکی از رفقای دانشگاه بهم پیام داد که حمید الداغی به رحمت خدا رفته. دروغ نگم، اولش نشناختم تا اینکه عکسشو برام فرستاد. حالا همون جوان خوشتیپ و خوشگل دانشگاه، پشت اسمش کلمه شهید نشسته و منِ بچه مذهبیِ پرادعا هیچ.
🌑 اینکه الان ناامید شدید اصلا دور از انتظار نبوده و نیست ◾️ولی اینکه امید داشتید یه مشت احمق و کودن که هر کدوم یه سازی میزنن متحد بشن واقعا باعث تعجبه