#شانس چیست؟
شانس همان کار مثبتی هست که تو در طبیعت انجام دادی و طبیعت به تو یک کار خوب یا یک انرژی مثبت بدهکار است و باید به تو یک سود بدهد یا یک انرژی مثبت برساند.
بازگشت انرژی از نظر سنتی:
تو نیکی میکن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز.
از نظر قرآن: هر کس ذرهای بدی و خوبی کند به او بازمیگردد.
از نظر بودا: قانون "کارما" یعنی هر چیزی کار ماست و به ما برمیگردد.
از نظر متافیزیک: انرژی در طبیعت از بین نمیرود؛ وقتی انرژیای رها میکنی حالتش عوض میشود و به تو بر میگردد
@ertebatbakhoda1401
✨دعایی در ماه رجب✨
✍شيخ در كتاب «مصباح» از معلّى بن خنيس از امام صادق عليه السّلام روايت كرده:
🔰در ماه رجب اين دعا را بخوان:
💥اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشَّاكِرِينَ لَكَ، وَ عَمَلَ الْخَائِفِينَ مِنْكَ، وَ يَقِينَ الْعَابِدِينَ لَكَ، اللَّهُمَّ أَنْتَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ، وَ أَنَا عَبْدُكَ الْبَائِسُ الْفَقِيرُ، أَنْتَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ، وَ أَنَا الْعَبْدُ الذَّلِيلُ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ امْنُنْ بِغِنَاكَ عَلَى فَقْرِي، وَ بِحِلْمِكَ عَلَى جَهْلِي، وَ بِقُوَّتِكَ عَلَى ضَعْفِي، يَا قَوِيُّ يَا عَزِيزُ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَوْصِيَاءِ الْمَرْضِيِّينَ، وَ اكْفِنِي مَا أَهَمَّنِي مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.💥
⬅️ خدايا شكيبايي شاكرانت، و كردار ترسيدگانت، و باور عبادت كنندگانت را از تو مي خواهم، خدايا تو برتر و بزرگي، و من بنده بينوا و تهيدستم، تو بي نياز و ستوده اي، و من بنده خوارم، خدايا بر محمّد و خاندانش درود فرست، و عطاي اين خواسته ها را بر من منت بگذار به توانگري ات بر تهيدستي ام، و به بردباري ات بر ناداني ام، به توانت بر ناتواني ام، اي عزيز، خدايا بر محمّد و خاندانش آن جانشينان پسنديده درود فرست، و مرا از كارهاي دنيا و آخرت نسبت به چيزي كه بي تابم كرده كفايت كن، اي مهربان ترين مهربانان.
💬مؤلف گويد:
سيّد ابن طاووس هم اين دعا را در كتاب «اقبال» نقل كرده، و از نقل او پيداست كه اين دعا از جامع ترين دعاهاست، و در تمام اوقات مى توان آن را خواند.
https://eitaa.com/ertebatbakhoda1401
🌻چله دوم ماه رجب🌻
🌹🌱 از امروز چهارشنبه امام رضایی(ع)
تا یکشنبه ۶ اسفند مصادف با نیمه شعبان 🌱🌹
هر کدوم از موارد زیر را تونستین انجام بدین
🪴 قرائت قرآن (روزی ۳حزب)
🪴 خواندن زیارت جامعه کبیره
🪴 ذکر لااله الاالله روزی۱۰۰۰ مرتبه
🌺 صلوات روزی ۳۵۰ مرتبه
🪴 ذکر یابصیر ۳۰۳ مرتبه
🪴 ذکر استغفار هر روز ۷۰ مرتبه
🪴 زیارت عاشورا یا دعای توسل
🪴 سوره مبارکه احزاب یا غافر(مومن) یا فاطر
🌼 همچنین قرائت زیارت وارث یا زیارت عاشورا و نیز حدیث کساء نیز در این چله گرفتن توصیه شده است.
🌴 روز نیمه شعبان ۱۰۰۰ صلوات برای امام زمان(عج) فرستاده شود.
🌻 #صدقه و کفاره هر ختم یا چله تقسیم یه بسته خرما یا رد کردن پول آن می باشد.
(بابت رفع سنگینیا و قبولی ختم)
#توجه:
🌴🌹چون ماه رجب ۲۹ روزه می باشد
میشه چله رو روز نیمه شعبان یا روز بعدش تموم کرد.🌹🌴
التماس دعا🙏🌹
https://eitaa.com/ertebatbakhoda1401
🛑#حکایت_شب_اول_قبر🛑
آیت ا…مرعشی نجفی(ره) می فرمایند که شب اول قبر آیتالله شیخ مرتضی حائری(قدس سرّه)"، برایش نماز “لیلة الدّفن"خواندم، بعد نماز هم سوره یاسین قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هدیه کردم.
چند شب بعد او را در عالم خواب دیدم.
حواسم بود که از دنیا رفته است.
کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف چه خبر است؟
پرسیدم:
آقای حائری! اوضاعتان چطور است؟
آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر میآمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشتهای دور صحبت کند شروع کرد به تعریف کردن…
-وقتی از خیلی مراحل گذشتیم، همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت.
درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری.
کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل میدیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم؛
این بود که رفتم و یک گوشهای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم.
ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی میآید.
صداهایی رعبآور و وحشتافزا!
صداهایی نامأنوس که موهایم را بر بدنم راست میکرد. به زیر پاهایم نگاهی انداختم.
از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود.
بیابانی بود برهوت با افقی بیانتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک میشدند.
تمام وجودشان از آتش بود.
آتشی که زبانه میکشید و مانع از آن میشد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم.
انگار داشتند با هم حرف میزدند و مرا به یکدیگر نشان میدادند.
ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن؛
خواستم جیغ بزنم ولی صدایم در نمیآمد.
تنها دهانم باز و بسته میشد و داشت نفسم بند میآمد.
بدجوری احساس بیکسی و غربت کردم.
با همه وجود از درون ناله سر دادم:
خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده! در اینجا جز تو کسی را ندارم….!
همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم.
صدایی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین!
سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من میآمد.
هر چقدر آن نور به من نزدیکتر میشد آن دو نفر آتشین عقبتر و عقبتر میرفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند.
نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم.
آقایی را دیدم از جنس نور.
نوری چشم نواز و آرامش بخش.
ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمیتوانستم حرفی بزنم و تشکری کنم؛
اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید:
آقای حائری! ترسیدی؟
من هم به حرف آمدم گفتم :
بله آقا ترسیدم، آن هم چه ترسی!
هرگز در تمام عمرم تا به این حد نترسیده بودم. اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ترک میشدم
و خدا میداند چه بلایی بر سر من میآوردند.
بعد به خودم جرأت بیشتر دادم و پرسیدم:
راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید؟
و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من مینگریستند فرمودند:
من علی بن موسی الرّضا(ع) هستم.
آقای حائری! شما 38 مرتبه به زیارت من آمدید من هم 38 مرتبه به بازدیدت خواهم آمد،
این اولین مرتبهاش بود.
37 بار دیگر هم خواهم آمد…!!
(السلام علیک ایها الامام الرئوف)
https://eitaa.com/ertebatbakhoda1401