تفألی زدم به حافظ لسان الغیب ان شاالله فرجی برای فلسطین نزدیک است:
بيا که رايت منصور پادشاه رسيد
نويد فتح و بشارت به مهر و ماه رسيد
جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت
کمال عدل به فرياد دادخواه رسيد
سپهر دور خوش اکنون کند که ماه آمد
جهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسيد
ز قاطعان طريق اين زمان شوند ايمن
قوافل دل و دانش که مرد راه رسيد
عزيز مصر به رغم برادران غيور
ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسيد
کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکل
بگو بسوز که مهدی دين پناه رسيد
صبا بگو که چهها بر سرم در اين غم عشق
ز آتش دل سوزان و دود آه رسيد
ز شوق روی تو شاها بدين اسير فراق
همان رسيد کز آتش به برگ کاه رسيد
مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول
ز ورد نيم شب و درس صبحگاه رسيد
@EshareNakhana
اشاره های ناخوانا
تفألی زدم به حافظ لسان الغیب ان شاالله فرجی برای فلسطین نزدیک است: بيا که رايت منصور پادشاه رسيد نو
صبا بگو که چهها بر سرم در اين غم عشق
ز آتش دل سوزان و دود آه رسيد
@EshareNakhana
حَیِّ عَلَی الحَرْب هَلٰا مُؤْمِنُونَ!
مکتب نصرالله
این بدن از کیست چنین سوخته
آتشی از شور بر افروخته
کرببلا دیده و آموخته
چشم به خورشید حسین دوخته
گفت محبیم و فدای حبیب
نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیب
عطر حسین است در این خاک و خون
لاله زده از دل خاکش برون
بوی بهشت است بهشت جنون
عشق و جنون کرد فسان و فسون
هان خبری آمده با بوی سیب
نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیب
قصه ی ما قصه ی کرببلاست
کرببلایی به بلا مبتلاست
راه حسین از همه ره ها جداست
غربت این راه همه ماجراست
فاتح ره هست همیشه غریب
نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیب
ای که نشستی تو ز مکر عدو
وحشتت افتاده از این مکر او
در دل دریای حسین دل بشو
راز و نشان از دل سِرَّش بجو
میزند این آیه به ماها نهیبب
نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیب
أَشْهَدُ أَنَّ که هُمُ القَائِمُونَ
حزب خداوند هُمُ الْغَالِبُونَ
حَیِّ عَلَی الحَرْب هَلٰا مُؤْمِنُونَ!
قهر تو مقهور کند فاسِقُون
نَحنُ أَشِدّاء، وَ لا مِن مَریب_
نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیب
۱۰/مهر/۱۴۰۳
@EshareNakhana
فراری گشته ترس از ما سر و سینه سپر داریم
به دنبال بلاییم و سرِ جنگی دگر داریم
فریب ظاهر ما را نخور ای گرگ وحشی خو
به ظاهر ساده ایم اما دلِ یک شیر نر داریم
نباشد هیچ بن بستی برای ما وَلو در چاه
که ما را یوسفی باشد، وَ راهی هفت در داریم
نترسانید ما را از شب ظلمانی تاریخ
که همچون موسیِ عمران به کف قرص قمر داریم
هزاران کوه از تلخی، به راه عشق شیرین است
وگر هستیم بی تیشه به پای عشق سر داریم
۱۴/مهر۱۴۰۳
@EshareNakhana
اشاره های ناخوانا
فراری گشته ترس از ما سر و سینه سپر داریم به دنبال بلاییم و سرِ جنگی دگر داریم فریب ظاهر ما را نخور
نترسانید ما را از شب ظلمانی تاریخ
که همچون موسیِ عمران به کف قرص قمر داریم
@EshareNakhana
" يَا يَحْيَىٰ خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ..."
اى يحيى! كتاب را به قوت و نيرومندى بگير
◾️ . ◾️ . ◾️
و به راستی او به وعده عمل کرد و تا آخر با قوت ایستاد " اِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ..."
او بسیار در وعده صادق بود
@EshareNakhana
عصای موسوی را پرت کردی سمت فرعونها
فرو میریزد اعجازت اساس سحر ساحر را
هزاران کشته داد این راه و صاحب دیده گشتی تو
تو جان دادی و میآید هزاران چون تو در فردا
گمان بردند با مرگت، رَوَد از یادها نامت
نفهمیدند سِرّی را که پنهان ست در یحیا
هوای کربلا کردی و زان پس با خودت گفتی
«مَتٰی ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا و اَهْمِلْها»
همیشه خون تو جاری همیشه خون تو مانا
همیشه سبز میماند درخت مسجد الاقصی
۲/آبان/۱۴۰۳
@EshareNakhana
جهانی که آینده ی آدمی را میدزدد و جهانی که پس میدهد
جهان آمریکایی کارش دزدیدن وقت و آینده از بشر امروز است او بشر امروز را بی زمان و بی مکان میکند و به تبع بودن انسان را از انسان میدزدد. اگر به دنیای امروز نگاه کنیم میبینیم همه ی بشر در ایده آمریکایی به سر میبرد که یا آمریکایی شده است یا در حال آمریکایی شدن است و یا هم اگر آمریکایی شدن برایش محال است در حسرت آمریکایی شدن به سر میبرد.
در این جهان چیزی جز ایده ی جهان آمریکایی وجود ندارد
مهابت چنین جهانی چنان همه را در خود بلعیده که دیگر کسی جرات و امکان به آینده فکر کردن را ندارد و به تبع برای آدمی زمانی (اگر بشود نامش را زمان گذاشت) جز زمان آمریکایی و مکانی(اگر بشود نامش را مکان گذاشت) جز مکان آمریکایی باقی نمی ماند.
جهان آمریکایی دیروز و فردای تاریخ آدمی را از او ربوده و هر چیزی که بویی از آینده بدهد را بنا دارد در هم بشکند. او جز خیره شدن به خودش مجال نگاه کردن به جایی را به انسان نمیدهد
در این جهان نظر به آینده انداختن کاری بس خطیر و بلکه قریب به محال است. در این جهان عزم ها سست و در هم شکسته میشود. از آدمی جز شماره ی شناسنامه اش چیزی باقی نمی ماند به قول مرحوم فروغ«...خود را به ثبت رساندم. خود را به نامی در یک شناسنامه مزین کردم. و هستیام به یک شماره مشخص شد...» در جهان شناسنامه ای آدمی به محاق میرود تمام زندگی و حتی مرگ او هم به محاق میرود چرا که وقتی زمان و زمین نباشد مرگی هم نیست و از آدم تنها همین شماره و عدد شناسنامه اش باقی می ماند.وقتی وقت نباشد ابد و ازل بی معنا میشود
اما در چنین جهانی که وقت و زمین و زمان را از آدمی دزدیده تنها راه و روزنه ای که رو به آینده است چیست؟
نگاهی به کربلا بیندازیم به «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»
کربلا همان یاد و خاطره ی ابدی و ازلی ست که از آینده می آید و خبری از وقت میدهد.
کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا ست که زمین و زمان را به انسان پس میدهد. اصلا خود انسان را به خودش پس میدهد. کربلا مارا صاحب ایام میکند. صاحب ارض میکند
دهم محرم(عاشورا) و زمین کربلا بود که از خرمشهر بگیر تا غزه و همه ی آنچه در میانه ی آن دو است و از ۲۲بهمنِ۵۷ تا ۷ اکتبر و همه ی ایام میانه ی این دو، (که همه سراسر زمین و زمان است) را به ما پس داد
عاشورا و کربلا انسان را از عدد شناسنامه ای بودن نجات میدهد. و او را مینامد و میشود قاسم سلیمانی و حسن نصرالله و یحیی سنوارهایی که به ما پس داده شدند و اگر عاشورا و کربلا نبود از این نامها خبری نبود و چیزی جز یک شناسنامه از آنها باقی نمی ماند
مهر/۱۴۰۳
@EshareNakhana
زمانی که غریبه خوانده میشد حرفهای عشق
به ناگه آمدند از راه جمعی آشنای عشق
به ناگه هفت اکتبر آمد آهنگ جهاد آورد
به ناگه در فضا پیچید گرمای صدای عشق
جهان خالی ست از اشعار و خون هر فلسطینی
شده جوهر، برای شعرهایی در رثای عشق
«فلسطین دم بدم میمیرد اما زنده میماند»
شهادت میدهد هر روز بر حی علای عشق
زنی در غزه در حال و هوای روضه بود و گفت
نفس خواهد کشید آخر جهان هم در هوای عشق
جنون درد فلسطین است با آن زنده میماند
و مرگا بر حیاتی که نگردد مبتلای عشق
فلسطین کربلا دید و شهادت داد میماند
شهادت میدهم ماندست بر قالوا بلای عشق
آبان/۱۴۰۳
@EshareNakhana
...هنر اگر چنانچه قالوی دلش بلیٰ شود
درون جان مردمان هزار کربلا شود
هزار کربلای زینبی و شاعرانه ای
که جز «جمیل» نیست در نگاه او نشانهای
چه زینبی؟! که شعر پیش او به زانو آمد است
و فتح استوار اوست از یزید بسته دست...
@esharenakhana
حیدر اگر به فتح رساند ست کار را
زهرا رسانده دست علی ذوالفقار را
@esharenakhana
اسیر بند زمین گشته ایم بی مادر
هر آنکه مادر او فاطمه ست آزادست
@esharenakhana