eitaa logo
اشاره های ناخوانا
222 دنبال‌کننده
18 عکس
6 ویدیو
0 فایل
ما نشانه هایی هستیم ناخوانا که هر کدام اشاره به چیزی داریم @Ahde_ons آدرس یادداشت های سابق در تلگرام: https://t.me/EshareNakhana
مشاهده در ایتا
دانلود
راهِ قدس مان چه نزدیک است باز خون جاریست خون جاریست هان دوباره در دل غزه خبر هاییست هان خبر از آسمان آورده اند انگار آری آری این خبرها حاکی از آن است باز سمت آسمان راهیست باز خون جاریست خون جاریست و شهادت آری آری شاه راهیست من نمی گویم ولی آنها که هم دیدند و هم آن را چشیده اند میگویند: که شهادت هست دراوزه به سوی آسمان گو هزاران در ز غزه باز گشته گو خداوندی که رفته باز گشته آه خون جاریست خونْ، جاریُّ و زخم آن هم سخت کاری و کار می آید از این زخمی که دارد غزه ی مظلوم اینکه دارد سیل و طوفان میشود می برد این سیل اسرائیل این قابیل، قوم شوم آری این نفرینیان ساقط شوند و خوب میگویند «اسقاطیل» آنهارا وعده ی قرآن همین بوده که ساقط میکند «سجیل»، آنها را هر که خواهد با خبر باشد ز غزه من نمی گویم ولی آنها که هم دیدند و هم آن را چشیده اند میگویند: غزه گشته ترجمان ِ درد، قهرمان ِ درد، و یگانه مردمان مرد او جنون ِ عشق را چالاک و یکتا در خودش این سالها پرورانیده و به خون عشق، جانش شد آب دیده او به خاموشی به عمری چند صبر ها می کرد. و سپس با کوشش ِ بسیار. غصه ی خود را فرو می‌خورد. او به دشواری فرو می بُرد : لقمه ی بغضی و اشکی لقمه‌ی خونی که قُوتِ غالبش آن بود آه خون جان یاران آشنایان بود من نمی گویم ولی آنها که هم دیدند و هم آن را چشیده اند میگویند: راه قدس از کربلا خواهد گذشت پس «خدا را شکر» باید گفت راه قدسمان چه نزدیک ست راه قدس از کربلای غزه وا گشته ست غزه آری کربلا گشته ست او نه دارد برجی و نه، خانه ای آنجا و یک دشت بلا گشته ست آه، این از شمر بدتر ها آه، بسته اند آبش را او هزاران طفل دارد کشته چون اصغر یا جوان ارباً اربا پشته بر پشته علیْ اکبر یا که دارد چون غیورانی ابالفضلی زینبانی گرچه مردانه ولی خواهر آری آری کربلایی هست آنجا و غوغایی ست پس «خدا را شکر» باید گفت راه قدس از کربلای غزه وا گشته ست غزه، آری کربلا گشته ست راه قدسمان چه نزدیک ست سعید صاعدی مهر/۱۴۰۲ @esharenakhana
هدایت شده از نقطه‌ی جیم
غزه! ماه شام تار من! ماهتاب من! غزه! دختر غیور! گیسویت چقدر خاکی است؟ صورتت چرا کبود؟ چادرت کجاست؟ غزه! دختر جوان! سرو من! استوار من! ساکتی چرا؟ بایست! ناز کن! بخند! اولین و آخرین خبر کآید از هر دری درون تویی بازهم شهر را بهم بریز غزه! باز هم بایست
ماه شب های تارم عزیزم تصدقت شوم جان تازه امیدم نازنین بالاخره شاید آمدی جانم قربانت من به فدایت کجا بودی دیر آمدی نه ولی زود هم‌ نبود نه دیر بود و نه زود ای عجب ولی در حال آمدنی آه که چقدر در این شب ها کودکان و فرزندان بسیاری از مادرانشان دور افتادند شاید داستان تکراری باشد اما انگار دوباره دارد وقتش می شود کودکان بسیاری از مادرانشان جدا میشوند البته این بار با مادرانشان افتاده اند داغ زیاد است بگذریم دلم‌نمی آید این لحاظ را با داغ طی کنم خاطرِ دلنشین حضورت ماه شبهای تارم عزیزترین بابی انت و امی به جان افتاده شب که امید ندارد آرزو ندارد من مهیای هیچ‌ چیز نیستم بگذریم رها کنیم‌ این همه زیر و بم سخن های این چنینی و آن چنانی را خبری است ماه شب های تارم خوش آمدی جان دل ای که به قربانت زمین و زمان شب ها سرد هستند ساکت اند البته جان دلم هیاهو زیاد است و بود شایدم نبود نمی دانم نمی دانم نمی دانم سرد است عزیز دل می دانی سرد اصلا بیا یک بار دیگر دوباره از اول شروع کنیم ماه شب های تارم خوش آمدی و خوش آمد از آمدنت چشم که می چرانم می فهمم نمی بینم اما میفهمم آمده ای... آمده ای؟ آری آمده ای خون خواهی مبارک مجتبی انصاری
حرمله! ای حرام زاده آی این دگر سه شعبه نیست هزار شعبه است @esharenakhana
بخواب دخترم بخواب فاطمه! به زیر سقف خانه در سکوت شب و زیر سایه ی پدر کنار مادرت به راحتی بخواب نه نترس که تکان نمی خورد به هیچ وجه در دل تو آب ولی بدان که بچه های غزه زیر سقفی از بلا و دود و آتش و موج بمب های پر صدا به زیر خاک تا ابد غریب آرمیده اند و تو به راحتی درون رخت خواب خود می آرمی و نیستَت غمی بخواب دخترم بخواب ولی زِ یاد خود نبر در این زمانه ی بلا چه شد برای بچه های خویش زینبی بگو که غزه-کربلا چه شد ۲۵/مهر/۱۴۰۲ @esharenakhana
مافتنه گر شدیم و جهان فتنه گرگریز هر کار می کنیم جماعت! مگر گریز در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست شر خیر ماست، ما که نبودیم شرگریز گاهی به جنگ دوست و گاهی به صلح غیر از هر اصول و مصلحتی سخت در گریز اهل جنایتیم و مکافات میکشیم پس ما قمار باز و جهانی خطر گریز آمد خبر ز مرگ، دویدیم سمت مرگ پا پس نمیکشیم،،،،،خدا! مرگ بر گریز دنبال دردسر، سرمان درد میکند دنبال ما نباش توای دردسر گریز! سعیدصاعدی 20/آذر/۹۸ @esharenakhana
محقَقَش نموده غزه... و مرغ عشق ما گشوده است بال را شکسته هر حصارِ در گمان، محال را محاسبات گفته عاجزست و در شکست چه معجزش شکست سحر قیل و قال را به غیر انقلاب و جنگ هشت ساله مان ندیده هیچ کس شبیه این مثال را چه بچه شیر مثل شیر پیر گشته است درون خویش دیده جنگ هشت سال را [شکست خورده غول آهنین به دست سنگ] محقَقَش نموده غزه این خیال را محقَقَش نموده آری این خیال را که کشته مار هفت خط و خال را آبان/۱۴۰۲ @esharenakhana
هزار جور میشود که قصه را نگاه کرد سپیدِ صبح دید یا که نه روایت از شب سیاه کرد روایتی ز وحشت و خرابی و هزار کشته می شود نوشت و گفت و داد زد و آه و ناله کرد: که وای وضعیت خراب هست و بد و نا امید شد وَ گفت: تمام شد دگر تمام شکست خورده ایم و آه رسید قصه مان به سر و میشود نگاه کرد جور دیگری به شرط آنکه شست چشم را و دید که نه، خدا قرار داده است مقدرات را طور دیگری بیا نگاه کن ببین ببین هزار باره قصه های دردمند فتح را ببین چه غزه شاعرانه گشته است تو گو حوالت زمانه گشته است و عرش سمت قدس گمان کنم روانه گشته است و سنگ ها برای دشمن خدا به حکم ما رمیت اذ رمیت درون مشت پیر یا جوان، وَ یا که کودکی شدست هر کدام موشکی ببین چه سنگ های غزه شاعرانه اند چه بت شکن شدند و چه پیمبرانه اند ببین چطور قدس باز قبله گشته است چه حج دیگری رقم زده خدا که حاجیان غزه رجم میکنند غاصبینِ قدس را بیا ببین خلیل را که بچه هاش را در این مسیر میکند فدا خلیل غزه گرچه در میان خون و آتش ست ولی تمام قد در این بهشت لاله ها خوش ست ببین که مادران برای کودکان به جنگ با سراب صهیونیسم رفته اند و هاجرانه محض جست و جوی آب سعی می کنند چقدر با صفاست مروه و صفایشان و این مسیر فاطمی و زینبی ست عجب شبی ست عجیب قدری است قدر درک ناشده ز آسمان هزار درب وا شده نزول کرده اند پشت هم ملایکه، و روح ببین که ایستاده اند مادرانِ استوار همچو کوه چه با شکوه و رو به سوی قدس قیام می کنند به ملایکه سلام می کنند خبر دهید بزمی است میان کربلای غزه بزم عاشقانه است چقدر قصه هاش فاتحانه است ولی کجاند راویان فتح او؟! کجاست مرتضای قصه هاش؟! گمان کنم جواب آن، من و توایم و هر کدام یک روایتیم بیا روایت خودت ز غزه باش و بذر عشق را میان مردمان به قدر خود بپاش آبان/۱۴۰۲ @esharenakhana
هدایت شده از قرار اندیشه
هان !!چه می‌گویی؟؟ پایت در کدام سرزمین و سرت در کدام آسمان بلند است که این‌گونه محکم ایستاده‌ای و همه چیز را در فتح می‌بینی؟؟ تو کجا را نظاره گری که پیروزی نزدیک است؟ روی هر کلمه‌ات هزار هزار کتاب بنویسند هم جا دارد؛؛ تو چه دیده‌ای که در عنفوان کودکی این‌گونه سخن می‌گویی! این‌گونه حق می‌بینی؟ حقی که ما بعد از دهه هایی که از عمرمان هم گذشته، هنوز شاید لمسش نکرده‌ایم.... تو ای کودک فلسطینی!! سراسر شور و شوق حیات هستی و من با نگاه به تو از این زندگی پوسیده ی روزمره ی خودم بیرون می آیم و در هوای تو نفس تازه می‌کنم. در حیاتی که تو هستی! من قرآن‌ را به زعم تو فهم می‌کنم‌ و تویی که آيه را بر قلبم نازل می‌کنی.. تو کجایی که من یک عمر در به در لحظه‌اي از این حال تو بوده‌ام... تو کجایی که من تو را می‌بینم و با تو خدا برایم ظهور می‌کند... چه می‌گویید! چه می شنوید! در این آوارها چه می‌بينيد! و خدایی که به زبان شما جاریست...و قرآني که دوباره نازل شد بر قلب تک تک شما و کربلایی که دوباره نه، بلکه صدباره اتفاق افتاد... و راهی که از کربلا شروع شود، پایانی ندارد.. با من سخن بگو ..باز هم سخن بگو که آن‌چه را تو می‌بینی، من فقط احساس می‌کنم... تو بگو که من هم با بالهای تو کمی پرواز کنم... و کمی از این باتلاق مرده ی خودم فاصله بگیرم... تو از اوج برایم بگو... بالهایت را باز کن... پرواز را نشانم بده... @gharare_andishe
ببار حضرت باران که وقت باران است هزار اصغر مظلوم روی دستان است و وقت قالو بلا آمده ست و کرببلا دوباره عهد ببندیم، وقت پیمان است ببار حضرت باران به غزه ی عطشان ببوس و سرمه ی چشمت بکن تو خاک آن رسان سریع خودت را به پهنه ی دریاش شریک جمعیتش باش موقع طوفان یزیدیان همه در دست خویش تیغ بلا عدو شده سبب خیر و گشته کرببلا حسینیان همه در غزه جمع یارانند و کشته خواست ببیند خدا حسینش را حکیم طوس! دوباره بکن رجز خوانی سرایشی ز سیاووش های قربانی حکیم طوس! دوباره ز پهلوانی گو که غزه پر شده از رستمان دستانی ### نزول می کند آیات بر زمین قدس محمد است به معراج در زمین قدس و آیه های خداوندیش بر آنجا ریخت که داده است هزاران ثمر زمین قدس ۱۰/آبان/۱۴۰۲ @esharenakhana
اشاره های ناخوانا
هزار جور میشود که قصه را نگاه کرد سپیدِ صبح دید یا که نه روایت از شب سیاه کرد روایتی ز وحشت و خرابی
...خبر دهید بزمی است میان کربلای غزه بزم عاشقانه است چقدر قصه هاش فاتحانه است ولی کجاند راویان فتح او؟! کجاست مرتضای قصه هاش؟! گمان کنم جواب آن، من و توایم و هر کدام یک روایتیم بیا روایت خودت ز غزه باش و بذر عشق را میان مردمان به قدر خود بپاش آبان/۱۴۰۲ @esharenakhana