eitaa logo
اشاره های ناخوانا
224 دنبال‌کننده
18 عکس
6 ویدیو
0 فایل
ما نشانه هایی هستیم ناخوانا که هر کدام اشاره به چیزی داریم @Ahde_ons آدرس یادداشت های سابق در تلگرام: https://t.me/EshareNakhana
مشاهده در ایتا
دانلود
حوالت گویی در شعر آوینی ۸) یا اینطرف بام افتادیم.یا آنطرف بام، خواستیم یا دنیوی شویم یا اخروی و.... اما آوینی و امثال او نه این طرف بامی هستند و نه آنطرف بامی و به قول مرحوم اخوان « نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم» راه شهید آوینی و هر کس از جنس او «راه سوختن و ساختن» است. عده ای از ترس آتش دوزخ تن به آتش زهد دادند که به قطع یقین اینان از این رو که جنم زندگی در این روزگار را نداشتند و آن را تنها جهنمی برای خود دیدند و نخواستند مسوولیت زندگی را به عهده بگیرند و اینان همانانند که اهل امتحان پس دادن نیستند و این شد که خودسوزی کردند و خودسوزیشان دامن دیگران را هم می گرفت. میرشکاک در نامه هایی به یک بسیجی خطاب به چنین جماعتی که برای فرار از مسئولیت دم به دم آرزوی شهادت میکنند روایت امام صادق را پیش میکشد که صبر بر ابتلا هزار بار بر شهادت رجحان دارد و در ادامه خطاب به همین جماعت میگوید«...حواست باشد که گاهی آرزوی شهادت چیزی جز تمنای گریز از گیر و دار دنیا و معرکه ی دنیا پرستان نیست... میدانم عرصه تنگ است...اما این دست و پا زدن مشکلی را حل نمیکند...». عده ی دیگری هم هستند که اهل تجارت شدند که دلخوش، و بنده ی بهشت تجارتشان شدند، در واقع برده ی عبادات و ساختن های بی بلا شدند و اهل صلح صلاح شدند که هر دو طایفه پشت و روی یک سکه اند اما جدا از این دو طایفه عده ای هستند که امیرالمومنین ایشان را «احرار» می نامد وارستگانی آزاد از بهشت و جهنم که مسوولیت زندگی را به عهده میگیرند «سعدی این منزل ویران چه کنی جای تو نیست رخت بربند که منزلگه احرار آنجاست» آوینی انگار منزلگه احرار را برگزید تا آن منزل ویران را یا «در سلوک عشق میباید سه ترک ترک دنیا، ترک عقبا، «ترک ترک» در تذکره الاولیاء از شبلی نقل است: « یک روز چوبی در دست داشت و هر دو سر آتش در گرفته گفتند چه خواهی کرد گفت می روم تا بیک سر این دوزخ را بسوزم و بیک سر بهشت راتا خلق را پرواءِ خدا پدید آید» احرار اهل سوختن و ساختن هستند بهشت و جهنم شان را می سوزانند تا چیز دیگری بسازند که به تعبیر شبلی سوزاندم تا برای خلق پرواءِ خدا پدید آید. ایشان در این دنیا زندگی را به عهده میگیرند، هر چند که این زندگی برایشان جان سوز است و اینها از ابتلا و سوختنش نمی هراسند و بعکس به آن تن میدهند اما نه اینکه راه هلاکت را بروند بلکه در آتش ابتلا می ایستند و دست به ساختن میزنند @esharenakhana
حوالت گویی در شعر آوینی ۹)•منظور از حوالت گویی چیست ؟ بگذار اول از زمان چیزی بگوییم فرق زمان ساعتی یا تیک تاکی با زمانی که در شعر و هنر است چیست؟ به نظرم در زمان تیک تاکی خود زمان ابزار است. وسیله ای برای چیزی و کاری. در زمان تیک تاکی زمان تکه و پاره است و به هم پیوسته نیست و به هم وصله پینه شده است. در زمان تیک تاکی زمان «اکنون» است نه «حال» و همینطور عمر ندارد و امروزش با فردایش فرقی ندارد چرا که حال و احوال ندارد اما زمان شاعرانه جور دیگریست. به گمانم بشود گفت: زمان شاعرانه، خود بسنده است و شخصیتی دارد و صاحب احوال است و حال و هوایش عوض میشود. زمان شاعرانه عمری دارد اما زمان تیک تاکی همیشه در اکنون است یعنی مثلاً ساعت ده امروزش همان ساعت ده دیروز یا پس فرداست که تکرار شده است. زمان شاعرانه آدم واره است ولی زمان تیک تاکی ماشینی ست. آدمی حس دارد و حال و هوایش عوض میشود و دیروزش با امروزش و فردایش فرق میکند و شب و روز و فصولش و.... هر کدام برایش احوالی دارد ولی مثلا آدم آهنی و یا کامپیوتر و کلاً ماشین، صبح و شب و دیروز و امروز و فصل، ندارد. برایش هیچ فرفی نمیکند و همه اش یکسانست و همه اش اکنون است. زمان تیک تاکی از آنجا که ماشینی است و گفتیم عمر ندارد لاجرم کودکی و جوانی و پیری هم ندارد این زمان، پیر نمیشود بلکه فرسوده میشود. ماشین و ابزار فرسوده میشوند اما زمان شاعرانه که آدم واره است پیر میشود نه فرسوده واصلا فرسودگی از آنِ انسان نیست مگر اینکه آدم تن به زمان تیک تاکی بدهد و ماشینی شود و یا بگو ابزار شود. آدم که آدم باشد یا بگو شاعر واره باشد زمان بر مدار او می چرخد فصول و شب و روز، فصول و شب و روز اوست و مثلا شاید وقتی برسد که همه ی فصول، برای کسی مثل اخوان سرد است و زمستانی، که شعر زمستان را می گوید یا آن دیگری می گوید ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد یا دیگری میگوید پائیز بهاری ست که عاشق شده است یا دیگری یک باد ز اقلیم عدم آمد و می گفت این دور و بر انگار زمستان به کمین است @esharenakhana
نقاش ها مرده ها را میکِشند ثابت، بی جان. مرتضی ولی زنده ها را. چه نقاشی بود. نقاشی هایش نفس می کشند راه می روند مرتضی مرگ های زنده را می کشید @esharenakhana
با یک دوسه کار ظاهری، تزئینی گفتیم شده جهادمان تبینی راوی بدون درد جنگیم، اما بردیم گمان که گشته ایم آوینی سعید صاعدی @esharenakhana
ای ماه بلند گریه شمشیر من است در این شب قدر آخرین تیر من است من بی خبرم ز قدر خود،...ای مهتاب امشب تو به من بگو چه تقدیر من است سعید صاعدی @esharenakhana
ندارم همدمی پیشش بگریَم زیادی نه، کمی پیشش بگریَم غم آدم فقط آدم میدونه کجا هست آدمی پیشش بگریَم سعید صاعدی @esharenakhana
اشاره های ناخوانا
ندارم همدمی پیشش بگریَم زیادی نه، کمی پیشش بگریَم غم آدم فقط آدم میدونه کجا هست آدمی پیشش بگریَم س
ندارم مونسی.mp3
1.37M
ندارُم مونسی کِ تِس بِگِرووم زیادی نُ بِ دامو سیس بِگِرووم غم آدِم فقط آدِم اِخونه کجا اووِی پیا دورِس بِگِرووم با صدا و برگردان به زبان بختیاری : علیرضا طهماسبی به نظرم برگردان علیرضا شعرتر و بهتر از خود شعر شده @esharenakhana
دوباره لاله آمد از گلستان همان مردان اهل عهد و پیمان من «زنجیر، پا» ماندم ولی دوست رسانده زود خود را به شهیدان سعید صاعدی @esharenakhana
به واللهِ که هست این زخم کاری نداره درمونی جز بی قراری چه دردی بیش ازین جانسوز وجان کاه؟ که در چشم رفیقان خار خاری سعید صاعدی @esharenakhana
خوشی بر کام من انگار حرومه یکی گفته که تقدیر تو شومه به من گفتی دلا که صبر، باشه ولی این روزا آخه کی تمومه سعید صاعدی @esharenakhana
گفتم بگیر آسان گفتا جناب سخت است گفتم که طاقتم ده گفتا که تاب سخت است گفتم که با می ناب سختیش بگذرانم گفتا که خوش خیالا تلخ شراب سخت است گفتم به خواب دیدم که قهرمان عشقم با خنده و کنایه گفتا بخواب سخت است سعید صاعدی ۱۹ رمضان /۱۴۰۱شب قدر @esharenakhana
آشفته دلی و چقَدَر دل نگرانی زانو به بغل داری و چه، سر به میانی گیسوی سیاه تو خودش یک شب قدر است ای کاش خودت قدر خودت قدر بدانی پرسند چرا عشق؟ تو آن اصل دلیلی آری تو همانی و همانی و همانی با وقت تو اوقات من اوقات شود یار! هم ثانیه و ساعت و هم اصل زمانی با عشق تو من «رجم» شدم از همه دنیا داراییم! ای کاش من از خویش نرانی سعید صاعدی ۴/اردیبهشت/۱۴۰۲ @esharenakhana