eitaa logo
کانال عشق
313 دنبال‌کننده
14هزار عکس
10.9هزار ویدیو
95 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
فصل 21 كتاب صبح ساحل منصور مراسم حج را انجام داده است، او ديگر آماده مى شود كه به عراق بازگردد، اكنون نامه اى به دست او مى رسد، او نامه را مى خواند، رنگ او زرد مى شود، ترس بزرگى بر دلش مى نشيند. ابومسلم به او نگاه مى كند و مى گويد: ــ اى منصور چه شده است؟ چرا ترسيده اى؟ ــ خليفه از دنيا رفت. ــ خدا او را رحمت كند. ما با تو به عنوان ولىّ عهد بيعت كرده ايم، تو خليفه ما هستى. از چه نگران هستى. ــ من از پايتخت حكومت دور هستم. عمويم در عراق است، مى ترسم او دست به شورش بزند و به من خيانت كند. من از شيعيان على(ع) هم مى ترسم! شايد آنان دست به شورش بزنند. ــ اى منصور! نگران نباش! من با تو هستم. همه سپاه خراسان گوش به فرمان من هستند. اينجاست كه قلب منصور آرام مى شود. * * * منصور همراه با ابومسلم به سوى عراق حركت مى كنند. وقتى آنان به كوفه مى رسند، مردم با منصور بيعت مى كنند. اگر همراهى و همكارى ابومسلم نبود، منصور هرگز به اين آسانى نمى توانست بر تخت خلافت تكيه بزند. بعد از مدّتى خبر مى رسد كه عموىِ منصور (عبدالله عبّاسى) در حرّان (تركيه) دست به شورش زده است و عده زيادى دور او جمع شده اند، اين همان چيزى است كه منصور از آن مى ترسيد. اكنون منصور ابومسلم را روانه جنگ با عموى خود مى كند، ابومسلم با سپاه بنى عبّاس حركت مى كند. عموى منصور به سوى شام (سوريه) مى رود، ابومسلم او را تعقيب مى كند و سرانجام او را شكست مى دهد. ابومسلم در اين جنگ، عدّه زيادى را به قتل مى رساند.96 * * * امام صادق(ع) حكومت منصور را تأييد نكرده است، اين براى منصور خيلى گران تمام شده است. او مى خواهد به بهانه اى امام را دستگير كند، فكرى به ذهن او مى رسد. او يكى از مأموران خود را به حضور مى طلبد و سكّه هاى طلاى زيادى به او مى دهد و به او مى گويد: "به مدينه برو و اين پول را به جعفربن محمّد و ديگر سادات تحويل بده و به آنان بگو كه من از خراسان آمده ام. اين پول را يكى از دوستان شما فرستاده است و به من گفته است كه وقتى پول را به شما دادم از شما مدرك و رسيد دريافت كنم، وقتى از جعفربن محمّد مدركى به دست آوردى، آن را سريع پيش من بياور". آرى! منصور مى خواهد با اين كار بهانه اى براى خود درست كند، او مى خواهد امام صادق(ع) را به جرم اين كه مردم خراسان براى او پول مى فرستند تا اسلحه خريدارى كند، دستگير و زندانى كند، وقتى يك مدرك و رسيد از امام صادق(ع)در دست منصور باشد، منصور مى تواند آن مدرك را نشان مردم بدهد و كار تبليغاتى خود را آغاز كند، منصور فكر مى كند كه اين گونه ديگر مردم او را به خاطر زندانى كردن امام سرزنش نخواهند كرد. فرستاده منصور به مدينه مى آيد، او لباس مردم خراسان را به تن كرده است، او مقدارى از پول ها را به سادات مى دهد، آن ها پول را از او دريافت مى كنند و به او رسيد مى دهند. هدف اصلى در اين برنامه، اين است كه از امام صادق(ع) مدركى به دست آيد، فرستاده منصور به مسجد پيامبر مى رود و منتظر مى شود تا امام به مسجد بيايد، بعد از لحظاتى امام وارد مسجد مى شود و مشغول خواندن نماز مى شود. فرستاده منصور صبر مى كند، وقتى نماز امام تمام مى شود، جلو مى رود، سلام مى كند، امام جواب او را مى دهد و به او مى گويد: ــ اى مرد! از خدا بترس و خاندان پيامبر را فريب نده! ــ منظور شما چيست؟ ــ من مى دانم كه فرستاده منصور هستى. منصور به تو دستور داده تا پول به سادات بدهى و از آنان مدرك بگيرى، اكنون هم آمده اى پول به من بدهى و مدرك بگيرى و براى منصور ببرى! فرستاده منصور از شرمسارى سر خود را پايين مى گيرد و به فكر فرو مى رود، همين سخن امام باعث مى شود تا بعد از مدّتى او شيعه شود و از پيروان امام گردد.97 * * * سال 137 فرا مى رسد، منصور همه نگرانى ها را پشت سر گذاشته است و مى داند كه ديگر كسى با خلافت او مخالفت نخواهد كرد، او اكنون به ابومسلم فكر مى كند. او مى خواهد قدرت و نفوذ او را كم كند. منصور مى ترسد كه اگر ابومسلم به خراسان برگردد، ديگر نتواند به او دسترسى پيدا كند. هنوز ابومسلم در شام (سوريه) است، منصور اين نامه را براى ابومسلم مى نويسد: "اى ابو مسلم! من تو را فرماندار مصر و سوريه قرار دادم، مصر و سوريه براى تو بهتر از خراسان است، تو هر كس را كه دوست دارى به مصر بفرست و خودت در سوريه بمان". وقتى ابومسلم اين نامه را مى خواند مى گويد: چگونه شده است كه خليفه خراسان را از من دريغ مى دارد و مصر و شام را به من مى دهد؟ حتماً مى دانى كه چرا ابومسلم مى خواهد به خراسان بازگردد، او براى حكومت خراسان زحمت زيادى كشيده است. وقتى كه او مى خواست به سفر مكّه بيايد، سكه هاى طلاى زيادى همراه خود برداشت و آن سكه ها را به "رى" آورد و در كوه هاى اطراف "رى" پنهان كرد. همچنين او تعدادى از ياران خود را در رى گماشت. ابومسلم مى خواهد به سوى خراسان بازگردد، همه چيز او در آنجاست.
براى او حكومت مصر يا شام جذابيّتى ندارد، زيرا اين حكومت چيزى است كه منصور به او داده است و چند روز ديگر منصور مى تواند آن را از او بگيرد، ابومسلم خراسان را از خود مى داند، او با خود فكر مى كند چه كسى مى تواند خراسان را از او بگيرد؟ * * * ابومسلم به ديدار خليفه نمى آيد، بدون هماهنگى با خليفه به سوى خراسان حركت مى كند. خبر به منصور مى رسد، او با نوشتن نامه اى ابومسلم را به سوى خود مى خواند، امّا ابومسلم قبول نمى كند و نامه اى براى منصور مى نويسد: "برادرت سفّاح به من دستور داد تا اگر به كسى بدگمان شدم، او را بكشم و هيچ عذرى را نپذيرم، من خون هاى زيادى را بر زمين ريختم تا توانستم اين حكومت را از آنِ شما كنم". منصور نامه ابومسلم را مى خواند، او مى داند كه ابومسلم براى اين حكومت تلاش زيادى نموده است، امّا سياست پدر و مادر ندارد، اكنون موقع آن است كه خودِ ابومسلم از صحنه سياست حذف شود. منصور به فكر آن است كه هر طور هست ابومسلم را برگرداند براى همين نامه اى به جانشين ابومسلم مى نويسد. جانشين ابومسلم كيست؟ وقتى ابومسلم از خراسان براى حجّ حركت كرد، يكى از ياران خود به نام ابوداوود را به عنوان جانشين خود در خراسان قرار داد. اكنون منصور به ابوداوود اين نامه را مى فرستد: "اى ابوداوود! تا زمانى كه من زنده باشم، تو حاكم خراسان خواهى بود، از تو مى خواهم كه مانع شوى ابومسلم به خراسان بيايد". ابومسلم در منطقه حلوان (شهر سرپل ذهاب در غرب ايران) است كه نامه اى از خراسان به دست او مى رسد، جانشين ابومسلم براى او چنين نوشته است: "خدا ما را براى نافرمانى از خليفه نيافريده است. تو بدون اجازه خليفه حق ندارى به سوى ما بيايى". ابومسلم با خواندن اين نامه مى فهمد كه ابوداوود به او خيانت كرده است. او ديگر اميد خود را در بازگشت به خراسان از دست مى دهد. ابومسلم يكى از ياران خود را به سوى عراق مى فرستد تا شرايط را بررسى كند. وقتى فرستاده ابومسلم به عراق مى آيد، همه او را احترام مى كنند، منصور به او مى گويد: "اگر ابومسلم را به اينجا برگردانى حكومت خراسان را به تو خواهم داد". سپس به او سكّه هاى طلاى زيادى مى دهد. منصور با اين كار او را مى خرد، آرى! او به راحتى، فريب منصور را مى خورد، او نمى داند كه منصور دروغ مى گويد، زيرا منصور وعده حكومت خراسان را قبلا به ابوداوود (جانشين ابومسلم در خراسان) داده است! فرستاده ابومسلم با خوشحالى تمام به سوى ابومسلم برمى گردد، وقتى ابومسلم با او مشورت مى كند او به ابومسلم مى گويد كه بهتر است نزد منصور برود و هيچ خطرى او را تهديد نمى كند. سرانجام ابومسلم تصميم مى گيرد نزد منصور برگردد. بعضى از ياران ابومسلم او را از اين كار نهى مى كنند، امّا ابومسلم به سخن آنان گوش نمى دهد و با سپاه خود كه هزار جنگجو هستند به سوى عراق حركت مى كند تا نزد خليفه برود. * * * مردم همه به كوچه ها آمده اند، مراسم استقبال از ابومسلم است، اين دستور منصور است كه مردم به استقبال او بروند. ابومسلم با يارانش وارد شهر مى شوند. بعد از مراسم استقبال، ابومسلم نزد منصور مى رود ودست او را مى بوسد، منصور دستور مى دهد خانه اى در اختيار او قرار دهند تا خستگى سفر از تن بگيرد، حمام برود و... سه روز مى گذرد، منصور ابومسلم را براى نهار دعوت كرده است، ابومسلم با يارانش به سوى قصر حركت مى كند. منصور چهار نفر از سپاهيان خود را به قصر آورده است و به آنان دستور داده است كه در پشت پرده هاى قصر مخفى شوند، او به آنان مى گويد كه هر وقت من دو دست خود را بر هم زدم، از مخفى گاه خود بيرون آييد و خون ابومسلم را بريزيد. * * * ابومسلم همراه با سپاه خود به طرف قصر مى آيد، سپاهيان او تا پشت درِ قصر، او را همراهى مى كنند، ابومسلم وارد قصر مى شود و نزد منصور مى رود. منصور با تندى به او مى گويد: ــ با آن پول و ثروت هايى كه در خراسان جمع شد، چه كردى؟ ــ آن پول ها را خرج سپاه كردم. ــ چرا ششصد هزار نفر را به قتل رساندى؟ ــ اگر اين كار را نمى كردم، آيا حكومت شما سر و سامان مى گرفت. همه اين كارها براى استقرار اين حكومت لازم بود. ــ چرا بدون اجازه من به خراسان رفتى؟ ــ من ترسيدم كه تو از من ناراحت شده باشى، با خود گفتم به آنجا بروم و با نامه از تو عذرخواهى كنم. ــ كار تو به آنجا مى رسد كه تو از عمه من خواستگارى مى كنى؟ ــ اى منصور! از اين ها در گذر و بدان كه من فقط از خدا مى ترسم. ابومسلم باور نمى كند كه منصور بتواند او را به قتل برساند، زيرا هزار جنگنجوى خراسانى در بيرون قصر با شمشير ايستاده اند، اگر منصور او را بكشد آن هزار جنگجو قصر را محاصره مى كنند و منصور را مى كشند. منصور تصميم خود را گرفته است، ناگهان دستش را به هم مى زند، چهار نفر بيرون مى پرند و به سوى ابومسلم حمله مى برند و او را به قتل مى رسانند. * * * ياران ابومسلم منتظر آمدن ابومسلم هستند، منصور
بزرگ آنان را صدا مى زند، او به داخل قصر مى رود، منصور به او صد هزار سكّه طلا مى دهد و بعد از آن جنازه ابومسلم را به او نشان مى دهد. او وقتى جنازه غرق به خون ابومسلم را مى بيند، سر به سجده مى برد و خدا را شكر مى كند و نماز شكر به جا مى آورد!! ياران ابومسلم چشم انتظار آمدن ابومسلم هستند، ابومسلم دير كرده است، آن ها شمشير در دست دارند و سوار بر اسب هاى خود هستند. اسب ها شيهه مى كشند. منصور دستور مى دهد تا هزار كيسه بياورند، و در آن سكّه هاى طلا قرار بدهند، هزار كيسه پر از سكّه طلا آماده مى شود، اكنون منصور دستور مى دهد تا سر ابومسلم را از تن جدا كنند، سر ابومسلم را همراه با آن هزار كيسه طلا پيش پاى آن ها بيندازند. آنان از اسب پياده مى شوند و به سوى كيسه ها هجوم مى برند... لحظاتى بعد، همه آنان رفته اند، از كيسه هاى طلا هيچ خبرى نيست، امّا سر ابومسلم آنجا افتاده است...98 دنيا چقدر بىوفاست، اينان همه فدائيان ابومسلم بودند، آنان فدايى سكّه ها شدند و حتّى سر ابومسلم را هم با خود نبردند. ـــــــــــــــــــــــــ شما فصل 21 كتاب صبح ساحل، نوشته دكتر مهدى خداميان را مطالعه كرديد. مطالعه كتب نويسنده در سايت www.nabnak.ir ارسال شده ازبرنامه کتب خدامیان https://play.google.com/store/apps/details?id=ir.aminb.drmkhodamian
#خلاقیت #تزیین قوطی و شیشه با #شلوار_لی کهنه👌 #فروارد کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما #بافتنی_ماندالا_فرشینه آموزش #جدید گذاشتم👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸 #ایده_خلاقیت چند ایده ی تزئینی با استفاده از قالب یخ👌 خیلی خیلی خوشگلن👏👏 درست کن و بدرخش✨ ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما #بافتنی_ماندالا_فرشینه آموزش #نقشه_خوانی_قلاب گذاشتم👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥
🤔 ! ❓ آیا انسان با ترک فراگیری مسائل مورد ابتلای خود گناهکار محسوب می‏شود؟ ✅ در صورتی که ياد نگرفتن آن مسائل منجر به ترک واجب يا ارتکاب حرام شود، گناهکار است. 📚 منبع: leader.ir 🆔 @leader12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 فیلم شعرخوانی خانم سیده فرشته حسینی در مدح امام موسی کاظم علیه‌السلام 🌸 میلاد امام هفتم شیعیان مبارک باد.
✨ بشتابید برای اصلاح بین مردم! 🌸میلاد امام کاظم علیه السلام مبارک باد 🔆امام کاظم علیه‌السلام: حضرت عیسی علیه‌السلام فرمود خوشا به حال آنان كه ميان مردم، صلح برقرار مى كنند! آنان‌اند كه در روز رستاخيز، مقرّب درگاه الهى‌اند . ❣️ @khamenei_reyhaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ امامت را بشناس نقش امام در هستی چیست که خداوند به پیامبرش فرمود: همه را دعوت کن بیایند و حاضران هم به غایبان خبر را بگویند. بدان که مردم با آنچه تا امروز از ظاهر شریعت به آنان داده ای، ارضاء نمی‌شوند و اصلاً غذای روحشان این‌ها نیست، امامشان است. برخیز و دست علی را بلند کن؛ آن‌قدر بلند که همه ببینند. بلند کن و به مردم بگو: اگر گفتم شهادتین بگویید و از بت‌پرستی درآیید، نماز بخوانید و روزه بگیرید، برای این بود که او را بشناسید؛ جان شما او را می‌خواهد! اگر علی(ع) را نشناسید، "ماتَ میتةً جاهلیةً"، به دوران جاهلیت مرده‌اید؛ نماز و روزه‌تان برای بت‌هایتان است، بت نفستان، بت عرف و عادتتان، بت شئونتان، بت آباء و اجدادتان و...! @tafakkorenab نمیدونم چرادوست داریم این غدیرخیلی ادامه پیداکند.. درهرحال عیدمباهله را درپیش داریم که پیشاپیش مباااارک🌹👏👏👏❤️🍎
#یا_صاحب_الزمان 🔸«آیا غیر #تو را #نصیبی از #ظهور است 🔸 که #تو از آن بی بهره باشی و آنگاه او تو را ظاهر سازد؟ 🔸کی #غایب بوده ای که محتاج به دلیلی باشی تا بر تو دلالت کند؟ 🔸کی #دور بوده ای که آثار، ما را به وصل تو برساند؟ 🔹 #کور است #چشمی که ترا #مراقب خویش نبیند. 🔸 زیان کار است #بنده ای که از #عشقت بهره ای ندارد.» 🌸استاد صمدی آملی #کانال_عارفین @arefin