فصل 33 كتاب صبح ساحل
سال 147 فرا مى رسد، منصور به فكر آن است كه پسرش، مهدى عبّاسى را به عنوان ولىّ عهد معرّفى كند و از مردم براى او بيعت بگيرد، البتّه اسم اصلى پسر منصور، محمّد است، امّا منصور به او لقب "مهدى" داده است و مردم او را بيشتر به عنوان "مهدى عبّاسى" مى شناسند.
آرى! منصور مى خواهد از ايمان مردم به "مهدويّت" به نفع حكومت خود استفاده كند و آن را وسيله اى براى تقويت اين حكومت قرار دهد، او مى خواهد كارى كند كه مردم باور كنند كه پسر او "مهدى موعود" است.
آيا منصور موفّق خواهد شد پسرش را به عنوان ولىّ عهد معرّفى كند؟ مشكل بزرگى سر راه منصور است. آن مشكل اين است كه خليفه قبلى (سفّاح) وقتى منصور را به عنوان خليفه بعد از خود انتخاب نمود، براى منصور، ولىّ عهدى هم قرار داد.
آيا تو ولىّ عهد را مى شناسى؟ ولىّ عهد همان پسرِبرادر منصور است كه اسم او عيسى عبّاسى است، همان فرمانده اى كه با سپاه به مدينه رفت و سيّدمحمّد را به شهادت رساند و بعد از آن سيّدابراهيم را هم به شهادت رساند، اكنون منصور مى خواهد اين گونه پاداش اين همه خوش خدمتى او را بدهد، براى همين منصور به نقشه اى فكر مى كند، او چهل تن از نزديكان خود را نزد عيسى عبّاسى مى فرستد، آنان از عيسى عبّاسى مى خواهند كه از ولى عهدى كناره گيرى كند، عيسى عبّاسى اين سخن را قبول نمى كند.
آنان نزد منصور مى آيند و شهادت مى دهند كه ما شنيديم كه عيسى عبّاسى از ولىّ عهدى كناره گيرى كرد و اكنون بايد ولىّ عهد جديد انتخاب شود، حكومت نمى تواند بدون ولىّ عهد باشد، اكنون منصور، پسر خود را (مهدى عبّاسى) را به عنوان ولىّ عهد خود انتخاب مى كند و همه با او بيعت مى كنند.
اين خبر به گوش عيسى عبّاسى مى رسد، سراسيمه نزد منصور مى آيد و مى گويد: من هرگز از مقام خود كناره گيرى نكرده ام!
منصور به او مى گويد: چهل نفر از بزرگان و ريش سفيدان شهادت داده اند كه تو از مقام خود كناره گيرى كرده اى، آيا مى شود آنان دروغ بگويند؟
و اين گونه است كه عيسى عبّاسى مى فهمد كه كار از كار گذشته است و ديگر بايد آرزوى خلافت را به گور ببرد.157
* * *
اكنون منصور با پسرش، مهدى عبّاسى سخن مى گويد و راه و روش حكومت را به او ياد مى دهد، گوش كن:
تو جامعه را بايد اين گونه مديريت كنى: گروهى را در فقر و بيچارگى نگاه بدارى تا هميشه دست نياز آنها به سوى تو باشد، عدّه اى را بايد بترسانى تا از شهر خود فرار كنند و هميشه از جان خود در هراس باشند، بقيّه را هم بايد را در گوشه زندان قرار بدهى!
پسرم! وقتى به حكومت رسيدى، نگذار كه مردم در رفاه و آسايش باشند، اين راهى است كه تو مى توانى سال ها بر آنان حكومت كنى.158
آرى! اين حكومت با شعار ظلم ستيزى روى كار آمد، بنى عبّاس به مردم گفتند كه ما مى خواهيم شما را از دست ظلم و ستم بنى اُميّه نجات بدهيم، امّا وقتى حكومت را به دست گرفتند، كارى كردند كه مردم آرزو مى كنند كاش بار ديگر بنى اُميّه روى كار بيايند.
* * *
منصور در كاخ خود نشسته است، بزرگان سپاه مهمان او هستند، منصور رو به مهمانان خود مى كند و مى گويد: "من كسى را مانند حَجّاج نديدم كه به رهبر خود وفادار باشد. وقتى كه بنى اُميّه او را فرماندار كوفه نمودند، خدمات زيادى به آنان نمود و باعث بقاى حكومت بنى اُميّه شد".
حتماً تو نام حَجّاج را شنيده اى، حَجّاج در سال 75 هجرى از طرف حكومت بنى اُميّه، فرماندار عراق شد. او بيش از صد هزار نفر از مردم عراق را به قتل رساند و همين تعداد را در زندان افكند و توانست عراق را براى حكومت بنى اُميّه حفظ كند.
اكنون منصور از حجّاج ياد مى كند و از وفاى او به بنى اُميّه سخن مى گويد.
در اين هنگام يكى از سپاهيان از جا برمى خيزد و مى گويد: "اى منصور! بگو بدانم حجّاج در كدام امر بر ما پيشى گرفته است؟ همه مى دانيم كه خدا پيامبر خود را بسيار دوست دارد، تو به ما دستور دادى تا فرزندان پيامبر خود را به قتل برسانيم و ما فرمان برديم و آنان را به خاك و خون كشيديم. بگو بدانم آيا ما باوفا هستيم يا حجّاج؟".
منصور عصبانى مى شود و به او مى گويد: "سرجايت بنشين!". همه با شنيدن اين سخنان به فكر فرو مى روند، حجّاج جنايات زيادى انجام داد، امّا او مردم كوفه را به قتل رساند، امّا سپاهيان منصور ده ها تن از فرزندان پيامبر را به قتل رسانده اند، به راستى كدام به رهبر خود وفادارتر بوده اند؟159
* * *
خفقانِ حكومت منصور بيشتر مى شود، شيعيان به سختى مى توانند به مدينه بروند، اين روزها امام صادق(ع) غريب و تنها شده است.160
آن حضرت با ديدار شيعيانش كه از شهرهاى ديگر مى آمدند، خوشحال مى شد، امّا اكنون منصور ديدار با امام را ممنوع اعلام كرده است، منصور جاسوسانى را به مدينه فرستاده است، اگر آن ها متوجّه بشوند كسى به ديدار امام صادق(ع) رفته است، آن را به فرماندار مدينه گزارش مى كنند.
منصور مى داند كه امام بر قلب ها حكومت مى كند، درست اس
ت او درِ خانه امام را بسته است، امّا علم امام در همه جا پخش شده است، شاگردان او در شهرهاى مختلف به نشر مكتب تشيّع مى پردازند، آن نهالى كه امام صادق(ع) آن را كاشت، امروز به درخت تنومندى تبديل شده است كه هيچ طوفانى نمى تواند آن را سرنگون كند.
منصور عاشق رياست و حكومت خود است، درست است كه او سيدمحمّد و سيّدابراهيم را از ميان برداشت، شايد اين يك موفقيّت براى او بود، او همه سادات حسنى را در سياهچال زندانى كرد، امّا امروز منصور به هوش مى آيد، مى بيند كه مردم همه توجّه و اميدشان به امام صادق(ع) است.
اگر امروز مردم از آل محمّد سراغ بگيرند، ديگر كسى به غير از امام صادق(ع)باقى نمانده است كه مردم به او دل خوش داشته باشند.
مردم در نماز خود بر آل محمّد درود و صلوات مى فرستند، طبيعى است كه آنان با خود مى گويند: اين آل محمّد چه كسانى هستند؟ امام صادق(ع) همان آل محمّد است.
مردم مى دانند كه او حكومت منصور را حكومت طاغوت مى داند و هرگز اين حكومت را تأييد نكرده است. اين براى منصور بسيار سخت است، منصور شيفته قدرت و حكومت است، اگر امام صادق(ع) دستور قيام بدهد، چه خواهد شد؟ منصور از اين مى ترسد. او با خود فكر مى كند و سرانجام تصميم مى گيرد تا امام را به شهادت برساند.
او نامه اى محرمانه به فرماندار خود در مدينه مى نويسد و از او مى خواهد تا امام صادق(ع) را مسموم كند.
وقتى اين نامه به دست فرماندار مدينه مى رسد، به فكر فرو مى رود، او بايد به گونه اى امام را مسموم كند كه كسى از آن باخبر نشود.
* * *
خبرى در ميان مردم مدينه رد و بدل مى شود، امام صادق(ع) در بستر بيمارى است، خيلى ها نمى دانند ماجرا چيست.
يكى از شيعيان به ديدار امام مى رود، او مى بيند كه امام بسيار ضعيف و لاغر شده است. وقتى او اين حالت را مى بيند شروع به گريه مى كند، امام به او رو مى كند و مى گويد:
ــ چرا گريه مى كنى؟
ــ چگونه گريه نكنم، وقتى شما را در اين حالت مى بينم.
ــ گريه نكن، بدان آنچه براى مؤمن پيش مى آيد، براى او خير است.161
اكنون امام از هوش مى رود، اين حالت، نشانه آن است كه امام را مسموم كرده اند.
ساعتى مى گذرد، امام به هوش مى آيد، رو به خدمتكار خود مى كند و مى گويد: "هفتاد سكّه طلا براى حسن افطس بفرستيد".
خدمتكار تعجّب مى كند، او حسن افطس را مى شناسد، او كسى است كه مدّت ها قبل، امام صادق(ع) را تهديد كرد و قصد جان او را داشت، اكنون امام دستور داده است تا براى او هفتاد سكّه طلا ببرند.162
اكنون امام در اثر سمّى كه در بدن اوست، از هوش مى رود، نمى دانيم فرماندار مدينه كجا و چگونه امام را مسموم كرده است، گويا با انگور آغشته به سم، امام را مسموم كرده اند.163
حال امام سخت تر مى شود، ديگر كارى از دست پزشك هم برنمى آيد، گويا امام به زودى به سوى بهشت پرواز خواهد كرد.
ـــــــــــــــــــــــــ
شما فصل 33 كتاب صبح ساحل، نوشته دكتر مهدى خداميان را مطالعه كرديد.
مطالعه كتب نويسنده در سايت www.nabnak.ir
ارسال شده ازبرنامه کتب خدامیان
https://play.google.com/store/apps/details?id=ir.aminb.drmkhodamian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوشواره انگوری🍇
#فروارد کن به دوستات 😊
@bebinobebaf
ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ
کانال دوم ما #بافتنی_ماندالا_فرشینه
آموزش #جدید گذاشتم👏👏👏
❥♥ @mandala ❥♥
❥♥ @mandala ❥♥
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیف کوچولوی چرمی😍
#فروارد کن به دوستات 😊
@bebinobebaf
ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ
کانال دوم ما #بافتنی_ماندالا_فرشینه
آموزش #جدید گذاشتم👏👏👏
❥♥ @mandala ❥♥
❥♥ @mandala ❥♥
🔹 #انتشار_برای_اولین_بار ؛به مناسبت آغاز سال تحصیلی
🎥 کلیپ تصویری: «نصایح آیتالله بهجت در دیدار با جمعی از دانشآموزان»
✅حضرت آیتالله بهجت:
🔹 با اجازه آقایان؛ خداتوفیق شما را زیاد کند، انشالله. مؤید باشید انشالله. مقبولالزیاره باشید انشاالله. محفوظ باشید انشالله از آفات دنیویه و اخرویه و ظاهریه و باطنیه. معصوم باشید، محفوظ باشید، از شر شیاطین انس و جن دور باشید، انشالله.
🔹 در هر حال با خدا باشید. فراموش نکنید خدا را. تا اینکه خودمان، خودمان را فراموش نکنیم. خداوند انشالله همیشه موفق بدارد همه مؤمنین و مؤمنات را که از صراط مستقیم منحرف نشوند. به شمال و جنوب، یمین و یسار (راست و چپ) منحرف نشوند.
🔹 از خدا بخواهند همیشه سعادت خودشان را و ابدا، ابدا، دوری کنند از شر و اهلش. محفوظ باشند از آفات، از شیاطین انس و جن دوری کنند. به خدا و انبیاء خدا و اوصیاء انبیا و ملائکه مقربین نزدیکی کنند.
🔹 هر که هر مرتبهای که در آن مرتبه دارد،[اگر] دوری میکند از خدا و طریقه انبیا و اوصیا آخرش پشیمانی در همان مرتبه دوریاش است. [و اگر] هر که در آن مرتبه نزدیکی [به خدا و طریقه انبیا و اوصیا] باشد آخرش سعادت است و خوشحالی است در هر مرتبهای باشد، هر جایی میخواهد باشد، هر کاری میخواهد باشد.
🔹 امیدواریم که خدا همه را حفظ کند، از همه آفات و بلیات، و در صراط مستقیم تثبیت بکند، به طوری که گمراهها را بتوانیم به راه بیاوریم، نه اینکه آنها که در راهاند را گمراه کنیم.
🔹مشاهده این کلیپ و مطالب مشابه در سایت رسمی مؤسسه نشر آثار حضرت آیتالله بهجت:
🔸 www.bahjat.ir
☑️ @bahjat_ir
فَوْتُ الْحَاجَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَى غَيْرِ أَهْلِهَا.
از دست دادن حاجت بهتر از درخواست كردن از نا اهل است.
#نهجالبلاغه
@shahidtoraji213
#حتما_بخوانید👇👇
🌸یه شب حسین به #خوابم اومد. #مُهری جهت مَمهور کردن نامه های مردم دستش بود.مهر دقیقا شبیه #سنگ مزارش بود.
🌸فقط کوچکتر و در اندازه مُهر بود. حتی #رنگ متن های موجود در مهر شبیه رنگ موجود در سنگ مزارش بود.
رنگ متنِ
پاسدار شهید مدافع حرم در مهر مثل سنگ مزارش به رنگ #قرمز بود.
🌸دیدم بعضی ها #نامه میدن و حسین همون جا پای نامه ها مهر می زنه. حسین گفت من #پنجشنبه ها نامه خیلی ها رو مهر می زنم.
🌸همون پنجشنبه خانمی رو سر مزار حسین دیدم. که خیلی هم #محجبه نبود.داشت #گریه می کرد.
🌸از من پرسید شما خانواده شهید رو نمی شناسید؟ گفتم من #خواهرش هستم. من رو در #آغوش گرفت و گفت، راستش من خیلی #بدحجاب بودم. اصلا اهل دین و مذهب نبودم. یک روز که داشتم در شبکه های مجازی جستجو می کردم، #تصادفا با شهید معز غلامی آشنا شدم.
🌸خیلی منقلب شدم.در مورد شهید #تحقیق کردم. بعدها شهید رو در #خواب دیدم.این شهید در زندگی من تاثیر بسیاری گذاشت.
🌸باعث شد روز به روز حجابم بهتر بشه. سالها بود که اصلا نماز #نمی_خوندم. ولی از وقتی که با شهید آشنا شدم نماز خوون شدم.من هم خوابی رو که دیده بودم برای اون خانم تعریف کردم...
#من_پنجشنبه_ها_نامه_خیلیا_رو_مهر_میزنم😍
📚کتاب سرو قمحانه، ص 132
#شهید_حسین_معزغلامی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidtoraji213
تفاوت دختر و پسر در برخورد با یه شاخه گل😄😂😂
حالا باز بگین زن و مرد تفاوتی با هم ندارن 😐😂
😊 @de_bekhand ☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه سازه جالبی😁
😊 @de_bekhand ☺️