💌 یک قاشق شربت 🌿
❣بعد از شهادت عبدالحسین، زینب زیاد مریض می شد. یک بار بدجوری سرما خورد وبه اصطلاح سینه پهلو کرد. شش، هفت ماهش بیشتر نبود. چند تا دکتر برده بودمش، ولی فایده ای نکرد. کارش شده بود گریه، بس که درد می کشید. یک شب که حسابی کلافه شده بودم، خودم هم گریه ام افتاد. زینب را گذاشتم روی پایم. آن قدر تکانش دادم وبرایش لالایی خواندم تا خوابش برد. خودم هم بس که خسته بودم، در همان حالت نشسته، چشم هایم گرم خواب شد.🌿❤️
❣یک دفعه عبدالحسین را توی اتاق دیدم، با صورتی نورانی وبا لباس های نظامی. آمد بالای سر زینب. یک قاشق شربت ریخت توی دهانش. به من گفت: «دیگه نمی خواد غصه بخوری، ان شاءالله خوب می شه.»
در این لحظه ها نه می توانم بگویم خواب بودم، نه می توانم بگویم بیداربود. هرچه بود عبدالحسین را واضح می دیدم. او که رفت، یک دفعه به خودم آمدم. نگاه کردم به لب های زینب، خیس بود. قدری از شربت روی پیراهنش هم ریخته بود.✨❤️🌿
❣زینب همان شب خوب شد. تا همین حالا، که چهارده، پانزده سال می گذرد، فقط یک بار دیگر مریض شد. آن دفعه هم از امام رضا- علیه السلام- شفا گرفت.🌹🌿
#شهدازنده_اند🌱
#شهید_برونسی🌹
#شهیدمحمدرضا_تورجی_زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ♥️ঈ═*─╯
هدایت شده از راهی به سوی پرواز
کلام اخلاقی
پیامبر(ص) از جبرئیل تفسیر رضا را پرسیدند و او پاسخ داد: «راضی بر مولایش خشمگین نمیشود، چه چیزی از دنیا به او برسد و چه نرسد؛ و با عمل کم نیز از خودش راضی نمیگردد.» یعنی تحت هیچ شرایطی از مولایش دلگیر نمیشود و با هیچ عملی هم نمیپندارد که ذرهای از نعمت مولایش را جبران کرده است.
بنابراین؛
رضایت، امر وجودی است، نه حرف زبانی و عمل بیرونی. این است که دلمان به آنچه خدا میخواهد، راضی باشد و حسابگری نکنیم؛ نه اینکه بگوییم «راضی به رضای خدا» و در دلمان آرزوها و ایکاشها و خط و نشانها غوغا کند.
#قسمت_اول
#ماجراى_اسلام_آوردن_یك_دختر_مسیحى
#توسط_شهید_علمدار
🌷ژاکلین زکریا یکی از دختران مسیحی خاطرهای در رابطه با شهید علمدار نقل می کند که نشان دهنده تأثيرگذارى این شهید حتی پس از شهادتش است. شهید سید مجتبی علمدار که از جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی بود؛ چندین سال پس از جنگ و در سال ١٣٧٥ بر اثر جراحت های شیمیایی به یاران شهیدش پیوست.
🌷خیلی دوست داشتم با مریم به این سفر معنوی بروم، اما مشکل پدر و مادرم بودند. به پدر و مادرم نگفتم که به سفر زیارتی فرهنگی می رویم بلکه گفتم به یک سفر سیاحتی که از طرف مدرسه است می رویم؛ اما باز مخالفت کردند.
🌷دو روز قهر کردم؛ لب به غذا نزدم ضعف بدنی شدیدی پیدا کردم. ٢٨ اسفند ساعت ٣ نیمه شب بود هیچ روشی برای راضی کردن پدر و مادرم به ذهنم نرسید با خودم گفتم: خوب است دعای توسل بخوانم. کتاب دعا را برداشتم و شروع کردم؛ خواندن. هر چه بیشتر در دعا غرق می شدم؛ احساس می کردم حالم بهتر می شود؛ نمی دانم در کدام قسمت از دعا بود که خوابم برد....
🌷در عالم رؤیا دیدم در بیابان برهوتی ایستادهام دم غروب بود، مردی به طرفم آمد و به من گفت: زهرا، بیا بیا. بعد ادامه داد: می خواهم چیزی نشانت بدهم. با تعجب گفتم: آقا ببخشید من زهرا نیستم اسمم ژاکلین است. ولی هرچه می گفتم گوشش بدهکار نبود مرتب مرا زهرا خطاب می کرد.
🌷راه افتادم به دنبال آن مرد رفتم در نقطه ای از زمین چالهای بود؛ اشاره کرد به آنجا و گفت: داخل شو. گفتم: این چاله کوچک است گفت: دستت را بر زمین بگذار تا داخل شوی به خودم جرئت دادم و اینکار را کردم. آن پایین جای عجیبی بود! یک سالن خیلی بزرگ که از دیوارهای بلند و سفيدش، نور آبی رنگی پخش می شد. آن نور از عکس شهدا بود که بر دیوارها آویخته بود.
🌷انتهای آن عکسها عکس رهبر انقلاب آقا سیدعلی خامنهای قرار داشت به عکسها که نگاه کردم می دیدم که انگار با من حرف می زنند ولی من چیزی نمی فهمیدم تا اینکه رسیدم به عکس آقا....
🌷آقا شروع کرد با من حرف زدن خوب یادم است که ایشان گفتند: شهدا یک سوزی داشتند که همین سوزشان آنها را به مقام شهادت رساند؛ مانند شهید جهانآرا، شهيد همت، شهید باکری، شهید علمدار و.... همین که آقا اسم شهید علمدار را آورد؛ پرسیدم ایشان کیست؟ چون اسم بقیه را شنیده بودم ولی اسم علمدار به گوشم نخورده بود. آقا نگاهی به من انداختند و فرمودند....
#ادامه تا چند پست دیگر..👇🌹
#
15.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ببینید
ابتهال ( أين مـعز الاوليــاء ومـذل الاعــداء )
بهمناسبتآغاز #امامت_حضرت_بقية_الله_الاعظم
با نواى حاج محمود كريمى
🔸🔸🔸
✅ #حاج_محمود_کریمی
🆔 @HajMahmoud_Karimi
یادمه یکی از پر استرس ترین لحظات دوران ابتدایی
وقتی بود ک دیکته تموم میشد
و مبصر دفترا رو جم میکرد میذاشت رو میز معلم
هی حواسمون به دفترمون بود
ببینیم کی نوبت صحیح کردن دیکته ما میشه
نوبتمون که میشد همش چشممون به
خودکار معلم بود ببینیم غلط داریم یا نه
قلبمونم تند تند میزد
😊 @de_bekhand ☺️