eitaa logo
کانال عشق
311 دنبال‌کننده
14هزار عکس
10.9هزار ویدیو
95 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
به زحمت جلوی خودم رو گرفتم … نمی خواستم دلش بلرزه … با بلند شدن پرواز، اشک های من بی وقفه سرازیر شد … تمام چادر و مقنعه ام خیس شده بود … بچه ها، حریف آرام کردن من نمی شدن … ( شخصیت اصلی این داستان … سرکار خانم … دکتر سیده زینب حسینی هستند … شخصی که از اینبه بعد، داستان رو از چشم ایشون مطالعه خواهید کرد …)
قسمت چهل و هفتم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: سومین پیشنهاد . علی اومد به خوابم … بعد از کلی حرف، سرش رو انداخت پایین … – ازت درخواستی دارم … می دونم سخته اما رضای خدا در این قرار گرفته … به زینب بگو سومین درخواست رو قبول کنه… تو تنها کسی هستی که می تونی راضیش کنی …با صدای زنگ ساعت از خواب پریدم … خیلی جا خورده بودم… و فراموشش کردم … فکر کردم یه خواب همین طوریه … پذیرش چنین چیزی برای خودم هم خیلی سخت بود …چند شب گذشت … علی دوباره اومد … اما این بار خیلی ناراحت … – هانیه جان … چرا حرفم رو جدی نگرفتی؟ … به زینب بگو باید سومین درخواست رو قبول کنه …خیلی دلم سوخت … – اگر اینقدر مهمه خودت بهش بگو … من نمی تونم … زینب بوی تو رو میده … نمی تونم ازش دل بکنم و جدا بشم … برام سخته …با حالت عجیبی بهم نگاه کرد … – هانیه جان … باور کن مسیر زینب، هزاران بار سخت تره … اگر اون دنیا شفاعت من رو می خوای … راضی به رضای خدا باش …گریه ام گرفت … ازش قول محکم گرفتم … هم برای شفاعت، هم شب اول قبرم … دوری زینب برام عین زندگی توی جهنم بود … همه این سال ها دلتنگی و سختی رو … بودن با زینب برام آسون کرده بود …حدود ساعت یازده از بیمارستان برگشت … رفتم دم در استقبالش … – سلام دختر گلم … خسته نباشی …با خنده، خودش رو انداخت توی بغلم … – دیگه از خستگی گذشته … چنان جنازه ام پودر شده که دیگه به درد اتاق تشریح هم نمی خورم … یه ذره دیگه روم فشار بیاد توی یه قوطی کنسرو هم جا میشم … رفتم براش شربت بیارم … یهو پرید توی آشپزخونه و از پشت بغلم کرد … – مامان گلم … چرا اینقدر گرفته است؟ …ناخودآگاه دوباره یاد علی افتادم … یاد اون شب که اونطور روش رگ گرفتن رو تمرین کردم … همه چیزش عین علی بود … – از کی تا حالا توی دانشگاه، واحد ذهن خوانی هم پاس می کنن؟ … خندید … – تا نگی چی شده ولت نمی کنم … بغض گلوم رو گرفت … – زینب … سومین پیشنهاد بورسیه از طرف کدوم کشوره؟ … دست هاش شل شد و من رو ول کرد … قسمت چهل و هشتم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: کیش و مات . دست هاش شل و من رو ول کرد … چرخیدم سمتش … صورتش بهم ریخته بود … – چرا اینطوری شدی؟ …سریع به خودش اومد … خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم گرفت … – ای بابا … از کی تا حالا بزرگ تر واسه کوچیک تر شربت میاره … شما بشین بانوی من، که من برات شربت بیارم خستگیت در بره … از صبح تا حالا زحمت کشیدی …رفت سمت گاز … – راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم … برنامه نهار چیه؟… بقیه اش با من … دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست … هنوز نمی تونست مثل پدرش با زیرکی، موضوع حرف رو عوض کنه … شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم … خیلی جای بدیه؟ - … – کجا؟ … – سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده … – نه … شایدم … نمی دونم …دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم … – توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده … این جواب های بریده بریده جواب من نیست …چشم هاش دو دو زد … انگار منتظر یه تکان کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه … اصلا نمی فهمیدم چه خبره … – زینب؟ … چرا اینطوری شدی؟ … من که …پرید وسط حرفم … دونه های درشت اشک از چشمش سرازیر شد … – به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو … همون حرفی که بار اول گفتم … تا برنگردی من هیچ جا نمیرم … نه سومیش، نه چهارمیش … نه اولیش … تا برنگردی من هیچ جا نمیرم …اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون … اون رفت توی اتاق … من، کیش و مات … وسط آشپزخونه … قسمت چهل و نهم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: خداحافظ زینب تازه می فهمیدم چرا علی گفت … من تنها کسی هستم که می تونه زینب رو به رفتن راضی کنه … اشک توی چشم هام حلقه زد … پارچ رو برداشتم و گذاشتم توی یخچال … دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم … – بی انصاف … خودت از پس دخترت برنیومدی … من رو انداختی جلو؟ … چطور راضیش کنم وقتی خودم دلم نمی خواد بره؟ … برای اذان از اتاق اومد بیرون که وضو بگیره … دنبالش راه افتادم سمت دستشویی … پشت در ایستادم تا اومد بیرون… زل زدم توی چشم هاش … با حالت ملتمسانه ای بهم نگاه کرد … التماس می کرد حرفت رو نگو … چشم هام رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم … – یادته 9 سالت بود تب کردی … سرش رو انداخت پایین … منتظر جوابش نشدم … – پدرت چه شرطی گذاشت؟ … هر چی من میگم، میگی چشم … التماس چشم هاش بیشتر شد … گریه اش گرفته بود … – خوب پس نگو … هیچی نگو … حرفی نگو که عمل کردنش سخت باشه … پرده اشک جلویدیدم رو گرفته بود … – برو زینب جان … حرف پدرت رو گوش کن … علی گفت باید بری … و صورتم رو چرخوندم … قطرات اشک از چشمم فرو ریخت … نمی خواستم زینب اشکم رو ببینه … تمام مقدمات سفر رو مامور دانشگاه از طریق سفارت انجام داد … براش یه خونه مبله گرفتن … حتی گفتن اگر راضی نبودید بگید براتون عوضش می کنیم … هزینه زندگی و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود … پای پرواز …
#دامن_بسیار_زیبای_قلاب_بافی😍 #فیلم_فارسی #استاد_اسلامی فروارد لطفا 😊 کپی ممنوع😡 @bebinobebaf ــــــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما #ماندالا_فرشینه آموزش جدید گذاشتم 💃💃 http://eitaa.com/joinchat/2994339854C4e464ec1d2
22.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دامن_بسیار_زیبای_قلاب_بافی😍 #فیلم_فارسی #استاد_اسلامی پارت ۱ فروارد لطفا 😊 کپی ممنوع😡 @bebinobebaf ــــــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما #ماندالا_فرشینه http://eitaa.com/joinchat/2994339854C4e464ec1d2
22.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دامن_بسیار_زیبای_قلاب_بافی😍 #فیلم_فارسی #استاد_اسلامی پارت ۲ فروارد لطفا 😊 کپی ممنوع😡 @bebinobebaf ــــــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما #ماندالا_فرشینه http://eitaa.com/joinchat/2994339854C4e464ec1d2
18.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دامن_بسیار_زیبای_قلاب_بافی😍 #فیلم_فارسی #استاد_اسلامی پارت ۳ فروارد لطفا 😊 کپی ممنوع😡 @bebinobebaf ــــــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما #ماندالا_فرشینه http://eitaa.com/joinchat/2994339854C4e464ec1d2
عشق: سر سجاده دعا کرده حسن آهسته بی کسی کاش نصیب دل بابا نشود 💔 فاطمی...ادمین خادم شما التماس دعا یاعلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از کانال عشق
#حرفهای_من_و_مادرم ❤️ ✨اِذا حُشِرْتُ یَوْمَ القِیامَةِ،اشْفَعُ عُصاةَ ءُامَّةِ النَّبیَّ صَلَّی اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ.✨ سخاوت از دستانت می بارد.... وقتیکه آن دنیا هم، برایم ازمهربانی هایت لُقمه میگیری!... مادرترینِ مادرِ منــی؛ مـــادر❤️ @ostad_shojae
5⃣ #چهل_سالگی_انقلاب 🌼مالک نصف انقلاب 🔹رهبر انقلاب: زنها حدّاقل مالک پنجاه درصد این انقلابند؛ زیرا که پنجاه درصد ملّت ما زنها بودند و زنها حضورشان در صحنه از مردها کمتر نبود و درمواردی بیشتر بود. ۶٠/١٢/۴ زن،خانواده و سبک زندگی در نگاه رهبر انقلاب 👇 ❣️ @Khamenei_Reyhaneh
8.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 زن ایرانی 🇮🇷 1️⃣ قسمت اول 🎞 "زن ایرانی" نام مجموعه ویدئوهای یک دقیقه‌ای است که در ابتدا به بررسی نقش زنان ایران در تاریخ معاصر میپردازد و سپس به جایگاه اجتماعی زنان در پیش و پس از انقلاب می‌پردازد. ❣️ @Khamenei_Reyhaneh
🌷 مجموع طرح ویژه: «با رمز یازهرا حماسه آفریدیم» 1️⃣ ایمان آگاهانه 🌟 رهبر انقلاب: كدام عنصر در زن ايرانى توانست او را كه بكلى از مفاهيم سیاسی و اجتماعی جدا بود، اينجور تبديل كند به يک عنصر انقلابى، سياسى، آگاه، فداكار، مبارز، پرگذشت، متحمل انواع سختیها. اين عنصر، ايمان آگاهانه بود. ۶۶/۱۱/۱۷ 4⃣ 🌼 زنان استوار کننده انقلاب 🔹 رهبر انقلاب:این چیزی که فرهنگ انقلاب در ذهن زنها میکارد، روحیه ی انقلاب را به این ها تلقین می کند و اخلاق انقلابی را در اینها میدمد. 🔸آن همین اسلام انقلابی است و به همین دلیل است که ما از همه ی کشور های اسلامی و از همه انقلاب های دنیا می خواهیم که اول زنان را در متن انقلاب داخل کنند که بودن زنها ادامه دهنده، محکم کننده و استوار کننده پایه های انقلاب است. 🔹و دوم این که اسلام را متن انقلابشان ومتن حرکتشان بگذارند. ۶١/٢/٢ زن،خانواده و سبک زندگی در نگاه رهبر انقلاب 👇 ❣️ @Khamenei_Reyhaneh