#باهم_بسازیم ۴۰
"انواع سبک های شخصیتی"
سبک شخصیتی وظیفه شناس :
_ این افراد منظم و قابل اعتمادند معیارهای بالایی دارند، به کار خود مفتخرند و برابر قانون عمل میکنند.
_ این سبک با سلامت روانی خوش بینی و رضایت از زندگی همراه است.
_ این افراد به تایید دیگران وابسته اند و اگر حالت افراطی به خود بگیرد و کمتر تایید شوند، سرخورده میشوند.
@ostad_shojae
🔴 #کتابخوانی
💠 یکی از کارهایی که بسیار در یادگیری #مهارتهای زندگی و نیز تقویت روابط زن و شوهر اثر دارد #مطالعه کتابهای مربوط به تفاوتهای روانشناسی زن و مرد است.
💠 دلیل بسیاری از #بگومگوها و مشاجرات لفظی همسران عدم شناخت این تفاوتهاست.
💠 با شناخت #تفاوتهای یکدیگر و یادگیری مهارتهای رفتار با همسر، لذت زندگی را بچشیم!
🍃❤️ @zanashooi_amoozesh
بندگی خدا؛ خدمت به خانواده.mp3
693K
🎙 بندگی خدا؛ #خدمت به خانواده
🔴 #استاد_پناهیان
🍃❤️ @zanashooi_amoozesh
#دهان
🍃دهان بابالله است، صادرات و وارداتش را کنترل کنید، دهان گوش جان است، انسان دو دهان دارد
یکی گوش که دهان روح او است
ودیگری دهان که دهان تن او است.
این دو دهان خیلی محترم اند.
انسان باید خیلی مواظب آنها باشد. یعنی باید صادرات و واردات اینها را خیلی مراقب باشد. آنهاییکه هرزه خوراک میشوند، هرزه کار شده و کسانی که هرزه شنو میشوند، هرزه گو میشوند.
«علامه حسن زاده آملی»
#کانال_عارفین
@Arefin
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه هستی در اختیارانسان قرارنمیگرفت..😳😍
😊 @de_bekhand ☺️
⚫️⚪️⚫️⚪️
⚪️⚫️
⚫️
🌺#سوال_شماره 215
ـــــــــــــــــــــ
سلام گفتگوی دختر ۳۰ساله و پسر ۲۸ ساله در فضای مجازی ، ایرادی دارد؟ رهبری
✳️ #پاسخ
ــــــــــــــــ
سلام علیکم
چت کردن با نامحرم اگر مفسده داشته باشد و به هر دلیل و زمینه گناهی را فراهم کند یا حرفهای تحریک کننده و یا با قصد لذت دربین باشد حرام است وغالبأ این نوع روابط زمینه گناه و مفسده را فراهم می کند.
صحبت کردن های غیر ضروری از مناسب ترین جایگاه های نفوذ شیطان است. ناخود آگاه انسان را به روابط غیر اخلاقی سوق می دهد.
این گونه گفتگوها اگر در آغاز هم قصد سوء و خلاف و لغزشى در میان نباشد، در ادامه راه به مسیر نادرست مى انجامد.
ـــــــــــــــــــــــــــ
#احکام #چت
🌸
🌿🌸
🌸🌿🌸🌿
I#صَلی_الله_عَلیکِ_یا_اُم_البَنین
قسمت شصت و نهم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: زنده شون کن
پشت سر هم و با ناراحتی، این سوال ها رو ازم پرسید … ساکت که شد … چند لحظه صبر کردم …
– احساس قابل دیدن نیست … درک کردنی و حس کردنیه… حتی اگر بخواید منطقی بهش نگاه کنید … احساس فقط نتیجه
یه سری فعل و انفعالات هورمونیه … غیر از اینه؟ … شما که فقط به منطق اعتقاد دارید … چطور دم از احساس می
زنید؟ …
– اینها بهانه است دکتر حسینی … بهانه ای که باهاش … فقط از خرافات تون دفاع می کنید …
کمی صدام رو بلند کردم …
– نه دکتر دایسون … اگر خرافات بود … عیسی مسیح، مرده ها رو زنده نمی کرد … نزدیک به 6111 سال از میلاد
مسیح می گذره … شما می تونید کسی رو زنده کنید؟ … یا از مرگ انسانی جلوگیری کنید؟ … تا حالا چند نفر از بیمارها،
زیر دست شما مردن؟ … اگر خرافاته، چرا بیمارهایی رو که مردن … زنده نمی کنید؟ … اونها رو به زندگی برگردونید
دکتر دایسون … زنده شون کنید …
سکوت مطلقی بین ما حاکم شد … نگاهش جور خاصی بود… حتی نمی تونستم حدس بزنم توی فکرش چی می گذره…
آرامشم رو حفظ کردم و ادامه دادم …
– شما از من می خواید احساسی رو که شما حس می کنید … من ببینم … محبت و احساس رو با رفتار و نشانه هاش میشه
درک کرد و دید … از من انتظار دارید … احساس شما رو از روی نشانه ها ببینم … اما چشمم رو روی رفتار و نشانه
های خدا ببندم … شما اگر بودید؛ یه چیز بزرگ رو به خاطر یه چیز کوچک رها می کردید؟ …
با ناراحتی و عصبانیت توی صورتم نگاه کرد …
– زنده شدن مرده ها توسط مسیح … یه داستان خیالی و بافته و پردازش شده توسط کلیسا … بیشتر نیست … همون طور
که احساس من نسبت به شما کوچیک نبود …
چند لحظه مکث کرد …
– چون حاضر شدم به خاطر شما هر کاری بکنم … حالا دیگه… من و احساسم رو تحقیر می کنید؟ … اگر این حرف ها
حقیقت داره … به خدا بگید پدرتون رو دوباره زنده کنه …
قسمت هفتاد داستان دنباله دار بدون تو هرگز: خدا را ببین
چند لحظه مکث کرد …
– چون حاضر شدم به خاطر شما هر کاری بکنم … حالا دیگه… من و احساسم رو تحقیر می کنید؟ … اگر این حرف ها
حقیقت داره … به خدا بگید پدرتون رو دوباره زنده کنه …
با قاطعیت بهش نگاه کردم …
– این من نبودم که تحقیرتون کردم … شما بودید … شما بهم یاد دادید که نباید چیزی رو قبول کرد که قابل دیدن نیست …
عصبانیت توی صورتش موج می زد … می تونستم به وضوح آثار خشم روی توی چهره اش ببینم و اینکه به سختی خودش
رو کنترل می کرد … اما باید حرفم رو تموم می کردم …
– شما الان یه حس جدید دارید … حس شخصی رو که با وجود تمام لطف ها و توجهش … احدی اون رو نمی بینه …
بهش پشت می کنن … بهش توجه نمی کنن … رهاش می کنن … و براش اهمیت قائل نمیشن … تاریخ پر از آدم هاییه که
… خدا و نشانه های محبت و توجهش رو حس کردن … اما نخواستن ببینن و باور کنن …
شما وجود خدا رو انکار می کنید … اما خدا هرگز شما رو رها نکرده … سرتون داد نزده … با شما تندی نکرده …
من منکر لطف و توجه شما نیستم … شما گفتید من رو دوست دارید … اما وقتی … فقط و فقط یک بار بهتون گفتم…
احساس شما رو نمی بینم … آشفته شدید و سرم داد زدید …
خدا هزاران برابر شما بهم لطف کرده … چرا من باید محبت چنین خدایی رو رها کنم و شما رو بپذیرم؟ …
اگر چه اون روز، صحبت ما تموم شد … اما این، تازه آغاز ماجرا بود …
اسم من از توی تمام عمل های جراحی های دکتر دایسون خط خورد … چنان برنامه هر دوی ما تنظیم شده بود … که به
ندرت با هم مواجه می شدیم …
تنها اتفاق خوب اون ایام … این بود که بعد از 1 سال با مرخصی من موافقت شد … می تونستم به ایران برگردم و خانواده
ام رو ببینم … فقط خدا می دونست چقدر دلم برای تک تک شون تنگ شده بود …