🔴 #شیرینترین_مخفیکاری
💠 برخی افکار و #توهّمات در زندگی مشترک میتواند روابط زن و شوهر را به مرور زمان سرد کند و یا مانع بیشتر شدن رابطه صمیمی بین همسران شود. مثل اینکه آیا واقعاً همسرم مرا دوست دارد یا نه؟ یا #حس میکنم من برای همسرم مهم نیستم!
💠 یکی از تکنیکهایی که میتواند نابود کنندهی این توهّمات و افکار #مخرّب باشد این است که بدونِ درخواست و اعلام همسرتان، خدمات و محبّتهای مخفیانه و بجا برای همسرتان انجام دهید.
💠 لازمه اینکار این است که با دقت کارهای #شخصی همسرتان را زیر نظر بگیرید تا به موقع و در غیبت او، کارش را انجام داده یا تمام کنید.
💠 این تکنیک، برکات زیادی دارد. از جمله زمینهی ایجاد حسّ رقابت بین همسران برای انجام خدمتِ پنهانی به یکدیگر شده و عامل مهمی برای #درک و توجه به همسر در محیط خانه خواهد شد.
💠 این مخفیکاری #شیرین را در خانه مرسوم کنید تا در غیاب یکدیگر، کارهای شیرین شما، ذهن همسرتان را از تفکّرات #منفی و مخرّب پاک کند.
🆔 @zanashooi_amoozesh
🔴 #نصف_پاداش_شهید
💠 مردى، نزد پيامبر (ص) آمد و گفت: #زنى دارم که هرگاه وارد (خانه) مىشوم، به #استقبالم مىآيد و هرگاه (از خانه) خارج مىشوم، بدرقهام مىکند، و هرگاه مرا #اندوهگين مىبيند، مىگويد: چرا اندوهگينى؟ اگر غمِ روزیات را مىخورى، غير تو (خداوند) آن را برايت #ضمانت کرده است، و اگر غم #آخرتت را دارى، پس خداوند بر اندوهت بيفزايد.
💠پيامبر خدا فرمود: خداوند، #کارگرانى دارد و اين زن، يکى از کارگران اوست. براى او نصف پاداش #شهيد در نظر گرفته شده است.
📙 وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۱۷
🍃❤️ @zanashooi_amoozesh
4_5920365057484521813.mp3
3.92M
🎥 آداب ظاهری و باطنی عزاداری
🔴 #استاد_عالی
💠 پیشنهاد دانلود
🆔 @zanashooi_amoozesh
هدایت شده از سیمرغ .
11.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رزمندگان جنگ اقتصادی
👈 زمان جهاد به مال فرا رسیده ...
➕ بیانات رهبر انقلاب
#تصویری
@Panahian_ir
✨﷽✨
#مناظره
💠جواب دندان شکن استاد قرائتی به وهابی
یک ﻭﻫﺎﺑﯽ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﺑﻘﯿﻊ ﺑﻪ آقای قرائتی ﮔﻔﺖ:
ﭼﺮﺍ ﻓﺎﻃﻤﻪ، ﺣﺴﻦ و حسین ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﺪ؟!
در حالی که ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺧﺎﮎ شده اند!
آنگاه خودکاری را ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ زمین، ﻭ صدا زد:
ﺍﯼ ﺣﺴﻦ! ﺍﯼ ﺯﯾﻦ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ! ای ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ! آن
قلم را به من بدهید!
بعد گفت: دیدی که پاسخ ندادند!
ﭘﺲ ﺍینها ﻣﺮﺩه اند و ﻫﯿﭻ ﻗﺪﺭﺗﯽ ﻧﺪﺍﺭند!
آقای قرائتی خودکار را گرفت و دوباره انداخت
ﺯﻣﯿﻦ و گفت: ﯾﺎ الله! ﻗﻠﻢ ﺭا ﺑﻪ من ﺑﺪﻩ!
بعد رو به وهابی کرد و گفت: ﺩﯾﺪﯼ که
ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺩ!
پس با منطق تو ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻣﺮﺩﻩ است!
مگر ﻫﺮ که ﺯﻧﺪﻩ است ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻮﮐﺮ ﺗﻮ ﺑﺎشد؟!
#خاطرات_شهدا
🌺مقید بودن شهید چمران به خواندن نماز شب...
امـام زمانےامــ³¹³ ❣👇
http://eitaa.com/joinchat/2664169472C4f3a257aa7
فصل 25 كتاب صبح ساحل
اينجا مسجد كوفه است، جوانى به سوى من مى آيد و مى گويد:
ــ اگر من زن خود را سه طلاقه كنم، آيا مى توانم دوباره با او ازدواج كنم؟
ــ خير. اگر تو زنت را سه بار طلاق دادى، ديگر نمى توانى با او ازدواج كنى. فقط يك راه وجود دارد، بايد مرد ديگرى با زن قبلى تو ازدواج كند و سپس او را طلاق بدهد. وقتى شوهر دوم، زن قبلى را طلاق داد، حالا مى توانى دوباره با او ازدواج كنى.
ــ عجب خاكى به سرم شد! من امروز از دست زنم عصبانى شدم و گفتم "تو را سه طلاقه كردم". حالا نمى دانم چه كنم؟
ــ اى جوان! اهل سنّت مى گويند كه اگر كسى زنش را اين گونه طلاق بدهد، آن زن براى هميشه بر مرد حرام مى شود.
ــ من چه كار به اهل سنّت دارم، من مى خواهم بدانم فقه شيعه چه مى گويد.
ــ طبق مذهب شيعه، اين طلاق باطل است، زيرا براى طلاق بايد، صيغه خاصّى خوانده شود. مردى كه مى خواهد زن خود را طلاق بدهد، بايد بگويد: "زنم را طلاق دادم".
ــ بگو بدانم طبق مذهب شيعه سه طلاق چگونه اتفاق مى افتد؟
ــ اى جوان! اگر تو زن خود را طلاق بدهى و بعد از مدّتى به زندگى زناشويى با او برگردى و دوباره زنت را طلاق بدهى، سپس به زندگى زناشويى با او برگردى، بعد براى بار سوّم زنت را طلاق بدهى، اين طلاق سوم حساب مى شود و ديگر نمى توانى با زنت ازدواج كنى.
ــ يعنى سه طلاق بايد در سه زمان مختلف واقع شود، هرگز نمى شود مرد در يك لحظه، زنش را سه طلاقه كند!
ــ آرى. اى جوان! اگر تو به زنت گفته اى: "تو را سه طلاقه كردم"، اين طلاق باطل است و حتّى يك طلاق هم حساب نمى شود.
ــ خدا به شما خير بدهد، آيا همراه من مى آيى تا با همسرم سخن بگويى؟
من همراه آن جوان به خانه پدرزن او مى رويم، در آنجا براى آن توضيح مى دهم كه اين طلاق باطل بوده است. جوان رو به همسر خود مى كند و مى گويد:
ــ تو الآن همسر من هستى، بلند شو برويم خانه. به خدا من تو را دوست دارم.
ــ چه حرف ها مى زنى، مردم به من مى گويند كه من براى هميشه به تو نامحرم هستم، حالا تو مى گويى كه من به خانه تو بيايم!
ــ مگر نشنيدى اين آقا چه گفت؟
ــ ببين من فقط به سخن امام صادق(ع) اطمينان دارم. بايد بروى از آن حضرت اين مسأله را سؤال كنى. مگر خبر ندارى كه امام به شهر ما آمده است.
ــ مگر نمى دانى حكومت ديدار با امام را ممنوع كرده است، آيا مى خواهى مرا بگيرند و اعدام كنند؟
ــ اين ديگر مشكل خودت است.
جوان به سوى محلّى كه امام در آنجا مى باشد، حركت مى كند، او چند كوچه آن طرف تر مى ايستد، مأموران هر رفت و آمدى را كنترل مى كنند. او نمى داند چه كند، او با خود مى گويد: خدا اين حكومت را سرنگون كند كه اجازه سؤال كردن از امام را از ما گرفته است!
آى خيار! آى خيار!
بدو! بدو! نصف قيمت بخر! بدو تا تمام نشده است!
پيرمردى از روستا به اينجا آمده است. او طبقى از خيار بر سر نهاده و در كوچه ها مى چرخد و خيار مى فروشد.
فكرى به ذهن جوان مى رسد، او نزد مرد روستايى مى رود و مى گويد:
ــ آيا همه خيارها را يك جا مى فروشى؟
ــ آرى! جوان!
ــ من به شرطى همه اين خيارها را مى خرم كه تو لباس خود و طبق خود را نيم ساعت به من قرض بدهى.
ــ باشد.
جوان پول همه خيارها را به آن پيرمرد مى دهد، پيرمرد خيلى خوشحال مى شود، او بايد تا شب در اين كوچه ها بچرخد تا بتواند آن ها را بفروشد، حالا اين جوان همه خيارها را از او خريده است.
جوان لباس پيرمرد را به تن مى كند، طبق خيارها را روى سر مى گذارد، اكنون او شبيه يك فروشنده دوره گرد شده است. ديگر كسى به او شك نمى كند، او به سوى خانه اى كه امام صادق(ع) در آن جاست حركت مى كند و فرياد مى زند: آى خيار! آى خيار، بدو حراجش كردم!
او از كنار مأموران عبور مى كند، هيچ كس به او شك نمى كند، او وارد كوچه مى شود، وقتى نزديك خانه امام مى رسد، يك نفر از خانه بيرون مى آيد و مى گويد: "اى خيارفروش! اينجا بيا".
گويا امام منتظر او بوده است و كسى را به دنبال او فرستاده است تا او را راهنمايى كند. اكنون او وارد خانه مى شود به امام سلام مى كند، امام به او مى گويد:
ــ آفرين! خوب نقشه اى كشيدى! حالا بگو بدانم سؤال تو چيست؟
ــ آقاى من! همسر خود را در يك نوبت، سه طلاقه كردم، نمى دانم كه آيا همسرم به من محرم هست يا نه. همسرم تأكيد كرده است كه من بايد مسأله را از شما بپرسم.
ــ اى جوان! برو مطمئن باش كه اين طلاق باطل بوده است، شما زن و شوهر قانونى و شرعى يكديگر هستيد.115
* * *
منصور ديگر صلاح نمى بيند كه امام صادق(ع) در عراق بماند، او نگران است كه سپاهيان به آن حضرت علاقه پيدا كنند و براى حكومت او مشكل ايجاد شود، براى همين دستور مى دهد تا امام صادق(ع) را به مدينه بازگردانند.
ـــــــــــــــــــــــــ
شما فصل 25 كتاب صبح ساحل، نوشته دكتر مهدى خداميان را مطالعه كرديد.
مطالعه كتب نويسنده در سايت www.nabnak.ir
ارسال شده ازبرنامه کتب خدا